دل پُر حسین صفاریدوست
شاملو شاعران را گول زد!
حسین صفاری دوست با گله از فضای بهوجودآمده در حوزه ادبیات، ناهنجاریهای این حوزه را نتیجه کار شاعران، ناشران و مطبوعات میداند.
این شاعر پیشکسوت در گفتوگویی اظهار کرد: شاعرانی که با پول خودشان سالی دو سه کتاب منتشر میکنند، ادعای پستمدرن بودن دارند، و فردوسی و خیام را زیر سوال میبرند، کتاب نمیخوانند.
صفاریدوست سال گذشته بیستمین مجموعه شعرش را با نام «با یک دهان شکایت بیپاسخ» منتشر کرد. او از سال ۱۳۴۰ شعر میسراید و سال ۱۳۵۲ اولین مجموعه شعرش را منتشر کرده است. خود را شاگرد مهدی اخوان ثالث و نادر نادرپور میداند و از فضای ادبیات به خصوص شعر، آن هم شعر پستمدرن و همچنین ناشران و مطبوعات به شدت گلهمند است.
او که دل پُری از اوضاع ادبیات در حال حاضر دارد درباره شعر شاعران جوان گفت: آنها نه خاطره دارند، نه دانش و نه هنر، ولی همه جا هستند و شلوغ هم میکنند. دلم از فضایی که در حوزه شعر و ادبیات به وجود آمده پر است. فضایی که افراد با پول خودشان سالی دو، سه کتاب چاپ میکنند و تنها کاری که میکنند ایجاد ترافیک در فضای نشر است ولاغیر. اینها باعث بهوجود آمدن مشکلات زیادی در مطبوعات شدهاند، ناشران را هم به بیراهه هدایت کردهاند. کار این افراد نه شعر است نه داستان؛ چیزهایی به اسم مدرن و پستمدرن یاد گرفتهاند که فقط دهن پرکن است.
این شاعر با انتقاد از شاعرانی که با عنوان پستمدرن کلاس برگزار میکنند، اظهار کرد: فلان شاعر با عنوان پستمدرن کلاس شعرنویسی برگزار میکند و به هابرماس، لوکاچ و لیوتار ارجاع میدهد. در حالی که این افراد آدمهای بزرگی هستند اما در هیچ جای کتابهایشان درباره شعر صحبت نکردهاند. شما نمیتوانید در کتابهای هابرماس یک جا نشان بدهید که درباره شعر چیزی گفته باشد، اما همین آقایان که کلاس شعر پستمدرن برگزار میکنند مدام در حرفهایشان از این متفکران مثال میزنند؛ در صورتی که هابرماس و لیوتار هیچ ربطی به شعر ندارند و اصلا درباره شعر صحبت نکردهاند. این درحالی است که آقای دکتر شفیعی کدکنی زمانی که در کتاب «با چراغ و آینه» دست به نقد شعر میزند و شاملو و نادرپور را نقد میکند با نمونه نشان میدهد که فلان شعر به کدام شعر خارجی ناخنک زده است و در ادامه اصل شعر را هم آورده است. اما این افرادی که به اسم پستمدرن شعر مینویسند سردستی مسائل را نگاه میکنند.
او در ادامه به شیوههای نادرست انتشار مجموعه شعر در فضای نشر کشور اشاره کرد و گفت: الان روزنامهها هم به دست این افراد افتاده است و دیگر کسی به سراغ پیشکسوتها نمیرود. ما هم به دنبال این نیستیم که برویم بگوییم کتاب ما را هم معرفی کنند. ما شاگرد اخوان و نادرپور بودیم اما هیچ موقع به آنها نمیگفتیم برای کتاب ما یک مقدمه بنویسند و الان هم به هیچ روزنامهنویسی نمیگوییم کتاب ما را معرفی کن. از جوانی شعر را دنبال کردهام و از نوجوانی با موسیقی آشنایی دارم. رمان هم به اندازه کافی میشناسم، اما رمانهایی را که نوشته میشود نمیپسندم چون به درد من نمیخورند. وقتی آنها را باز میکنی میبینی نویسنده گفتوگوی روزانه با پرتقالفروش و نانوا را در قالب رمان نوشته و منتشر کرده است این رماننویسی نیست؛ خاطرهنویسی است. من این موضوع را به آقای یونسی هم گفتم. زمانی که کتاب «گورستان غریبان» را منتشر کرد. به او گفتم این خاطرهنویسی است نه رمان؛ مثل خاطرههای اسدالله علم و دیگران. اسم آن را هم گذاشتهاند مدرن که خودشان هم نمیدانند یعنی چه. اگر اینگونه باشد الان حرفهای من و شما هم که در قالب یک گفتوگوست میتواند به رمان تبدیل شود.
صفاریدوست اضافه کرد: از این افراد باید پرسید آیا خیام و حافظ مدرن نیستند و فلان خانم که دستور زبان فارسی را هم بلد نیست میفهمد مدرن یعنی چه؟ آیا فردوسی و نظامی شاعر نیستند اما احمدرضا احمدی که جملات قصار میگوید شاعر است؟ براهنی که خودش شاعر نیست ۱۱ بار تکرار کرده که شعرهای احمدرضا احمدی شعر نیست، جملات قصار است. این در جای خود خوب است اما شعر نیست. نهجالبلاغه هم پر از جملات قصار و حکمتآمیز است اما شعر نیست. با این حال من میتوانم از ۱۲۰۰ سال پیش شعرهایی بیاورم که همچنان شعر هستند و هنوز هم خواننده دارند.
او در تعریف خود از شعر گفت: تعریف شعر روی خود آن است، مثل تعریف انسان که من نیازی نمیبینم انسان را تعریف کنم.
این شاعر در بخش دیگری از سخنانش به مسئله تقلید از شاعران نوگرا از سوی جوانان اشاره کرد و گفت: همین شاملو پنج نسل از شاعران را گول زد، چون این افراد نفهمیدند که شاملو چه میگوید. آن در هم ریختگی کلمات را نفهمیدند و به همین خاطر آمدند از او تقلید کردند اما یکی از مقلدانش هم نتوانست مثل او شعر بنویسد. یک نفر از این خانمها که مقلد فروغاند نتوانستند مثل او شعر بگویند و کسی از آنها نیست که زیر دست و پای فروغ له نشده باشد. یا بعد از عارف قزوینی ۲۰۰ ترانهساز دیگر آمدند اما همه کار او را تقلید کردند.
صفاریدوست ادامه داد: این کتابهایی که الان به اسم شعر منتشر میشوند شعر نیستند؛ فقط مطبوعات پرکن هستند. اکثرشان هم به خاطر پولی که صاحبش به ناشر میدهد، چاپ میشوند که نهایتا تنها باعث ایجاد ترافیک برای کتابهای دیگر میشوند. باعث میشوند مردم از شعر و رمان دلزده شوند. مردم هم که حال خواندن ندارند، مطبوعات هم که کتابهای خوب را تحویل نمیگیرند. برخیشان هم مدام از شاملو میگویند در حالی که شاملو دیگر نیازی به تبلیغ ندارد.
او در پاسخ به این سوال که دلیل این آشفتگی و نابهنجاری در حوزه نشر چیست، بیان کرد: همه اینها از سهلانگاری به وجود آمده است، از اینکه همه دوست دارند شاعر و نویسنده شوند. در دورهای همه میخواستند دکتر شوند؛ مگر این مملکت نانوا نمیخواهد؟ بسیاری از آن افراد هم که میخواستند دکتر شوند دکتر شدند اما دکتر معمولی، دکتری که آمپول پنیسیلین بزند. الان هم عدهای که هنرپیشه نشدهاند میخواهند شاعر بشوند. خود هنرپیشهها هم شعر میگویند، آواز هم میخوانند، گیتار هم میزنند و اصلا فکر نمیکنند که در کجای جهان ایستادهاند.
این شاعر با اشاره به فروش آثار شاعران کلاسیک در مقایسه با شاعران معاصر اظهار کرد: دلیل آن این است که این شاعران حتی اگر شاطر عباس هم بودند مردم و جامعه خود را میشناختند و میدانستند مردم چه میخوانند. به خاطر این است که وقتی کتاب شعر شاطرعباس چاپ میشود به سرعت به فروش میرسد اما فلان آقاپسر یا دخترخانم وقتی در ۵۰۰ نسخه کتاب چاپ میکند ۴۰۰ نسخه آن را باید خمیر کنند. به خاطر اینکه اینها دستور زبان فارسی بلد نیستند، کلمه را نمیشناسند. اینکه زیر هم بنویسیم جیغ آمبولانس، جوراب مادرم روی بند رخت است و... اینکه شعر مدرن نیست. بعد هم یک آدم فضول مثل من پیدا میشود و میپرسد این یعنی چه؟ اتفاقا ملکالشعرای بهار هم همین کار را کرد و هواپیما را در شعرش آورد. اما ماندگار نشد. عدهای هم آمدند شعر بینقطه گفتند، شعر پلکانی گفتند؛ اما الان شعر هیچکدام پیدا نیست. عدهای آمدند از شاملو تقلید کردند اما یکی از آنها ماندگار نشد.
او با بیان اینکه تولید انبوه هر چیزی را خراب میکند ادامه داد: باید کاری کرد که ناشران پول نگیرند و کتاب چاپ کنند. اصلا چطور میشود شاعر امروز که یک روزنامه نمیخرد و در طول سال یک کتاب نمیخواند بعد خودش کتاب شعر چاپ کند. از بسیاری از این شاعران بپرسید که در طول سال چند کتاب خواندهاند؟ هیچ. در حوزه موسیقی هم همینگونه است و اصلا نمیدانم به چه دلیل نه شبکههای ماهوارهای خارجی و نه تلویزیون ایران نمیخواهد از موسیقی ایران بگوید. آیا در سه، چهارهزار سال تاریخ این مملکت موسیقی وجود نداشته است که الان مدام از گیتار و جز صدا درمیآورند و پخش میکنند؟ چرا فقط حبیب تبلیغ میکنند؟ یعنی موسیقی چهارهزارساله ما همین است؟ در همین تلویزیون یک بار نشده است از یوسف دردشتی یا مجید وفادار که آثار بسیار جاودانی ساختهاند قطعهای پخش شود. حالا عدهای آمدهاند بدون پشتوانه و بدون نگاه به اصول کلاس باز کردهاند و لیوتار تدریس میکنند. کلاژی از همه چیز روی هم ریختهاند و به شاگردانشان تحویل میدهند. بعد اسم کار خودشان را هم ساختارشکنی میگذارند.
حسین صفاریدوست در پایان گفت: ما در شعر نو سه، چهار سبک بیشتر نداریم؛ شاملو، فروغ، اخوان و نیما. بقیه آدمهایی که در حوزه شعر نو کار کردهاند بین این چهار نفر قرار دارند. مثلا آتشی بین اخوان و نیما گیر کرده است و فقط این چهار نفر هستند که صاحب سبکاند.
ارسال نظر