کامبوزیا پرتوی:
مشکل سینمای ما؛ بیسوادی تهیهکنندگان
مدرسهها در کشورهای صاحبسینما مانند مدرسه جولیارد نیویورک، مدرسه سینمایی ایدک، مدارس فیلمسازی یواسسی و... نقش مهمی در تربیت فیلمسازان خلاق داشتهاند. تأسیس مدرسه ملی سینما در ایران برای نخستین بار را باید به فال نیک گرفت؛ چون ساختار مدرسه با نظامهای آموزشی دانشگاهی و آموزشگاهی تفاوتهایی دارد.
به همین مناسبت با کامبوزیا پرتوی، مدیر دپارتمان فیلمنامهنویسی این مدرسه، گفتوگو کردیم.
هنوز خیلیها آشنایی دقیقی با مدرسه ملی سینمای ایران ندارند. تعریف شما از این مدرسه نوپا چیست؟
گامی که در تأسیس مدرسه ملی سینما برداشته شد، بسیار مثبت بود. اصلا هر توان آموزشیای که به وجود بیاید، اتفاق مثبتی است. چند روز پیش خواندم که مدرسهای در رودبار با یک معلم و یک دانشآموز فعالیت میکند. مدرسه ملی فعلا، در این مقطع زمانی، هدفی بزرگ و حتی مقدس در راستای اعتلای سینماست. این حداقل چیزی است که این مدرسه دارد. فعلا مدرسه با تئوریهایی طرف است که میخواهد نمودِ عملی آن را نشان دهد. مدارس و آموزشکدههای دیگر، امکانی کوچک هستند و از طرفی چون دوام آموزشگاههای دیگر با پولی است که به دست میآورند، مجبورند که محدود عمل کنند. مجبورند به پول فکر کنند. برای مثال برایشان فرقی نمیکند که هنرجوی جوان در چهار ماه نویسنده، کارگردان یا تدوینگر میشود یا در هشت ماه یا بیشتر. حتی این هدف را ندارند که هنرجو را حتما به جایی برسانند. دیگر مؤسسات، نیازهای مقطعی را در آموزش سینمایی برطرف میکنند. امیدوارم مدرسه هدفش فراتر از اینها باشد و نیاز هنرجو و نیاز منِ مدرس را پاسخ دهد. حتما احساس نیاز شده که باید چنین حرکتی در سینما انجام بشود که بنابر آن مدرسه ملی با نگاهی جدید تأسیس شده.
ولی مدرسه برای دوره اصلی آموزشی خود در یک بازه دوساله تعریف شده.
نوع تعریف این بازه خیلی متفاوت است. هنرجو دو سال شبانهروز در اختیار مدرسه است. مثل آموزشگاهها نیست که چند روز در هفته کلاس دارند. این نظام استاد- شاگردی که مدرسه در پیش گرفته، ارزش بسیار زیادی دارد. بهاینترتیب رابطه آموزشی استاد و شاگرد به حوزه کار و خارج از مدرسه هم کشیده میشود.
چه ویژگیای باعث شد که پیشنهاد مدیریت «دپارتمان فیلمنامهنویسی» مدرسه را بپذیرید؟
چند وقتی تدریس را برای خودم کمرنگ کرده بودم تا وقتی که پیشنهاد همکاری در مدرسه به من داده شد. وقتی دیدم سیستم آموزشی مدرسه ملی متفاوت از دیگر جاهاست، قبول کردم. تجربههای دیگرم در تدریس من را راضی نمیکرد. نکته مثبت آموزش برایم در این سالها فرصت مجدد یادگیری، یادآوری و مرور است. در آموزشگاهها مثلا در ١٢ جلسه باید کارت را انجام بدهی حتی اگر درست تمام نشده باشد که معمولا هم برای من در تدریس فیلمنامهنویسی این اتفاق میافتاد. پس از این ١٢ جلسه با کسانی که شناخت پیدا کرده بودم و فعالیت بیشتری داشتند، خارج از آموزشگاه رابطه استاد شاگردیمان را ادامه دادهایم. این اتفاق در آموزشگاه برای همه نمیافتد. در دانشگاه هم دانشجوها، مسئول بار نمیآیند. شور و هیجان بچهها پس از مدتی افت میکند. وقتی بحث نمره وسط است و دانشگاه به منِ استاد زنگ میزند که به فلان دانشجو نمره بدهم، معلوم میشود که چرا سطح آن دانشکده پایین است. اینجا در مدرسه ملی برای پذیرفتن دانشجوها سختگیری شده. گذشته از بحث استاد و شاگردی و انتقال تجربه و اینها، مدرسه ملی سینما یک فرصت برابر برای همگان است. خوشحالم که اگر یک استعداد از فلان شهرستان داریم که وضع مالی خوبی ندارد، مدرسه به وضع مالی او نیز کمک میکند تا بتواند درس بخواند، آنهم پیش کسانی که حرفهای این کار هستند. این به نظرم بزرگترین امتیاز این مدرسه است.
در دوره سیطره سینمای دیجیتال، در دورهایی که به سمت حذف مدارس سینمایی، پررنگشدن خودآموزی، آزمون و خطا و تجربهگرایی میرویم، به نظر شما لزوم تأسیس مدرسه چیست؟
خوشبختانه یکی از اهدافی که این مدرسه دارد، بهروزبودن است. سعی دارد خودش را چه از نظر ابزار و چه دانش بهروز نگه دارد و انتقال این دانش به دانشجوها به بهترین شکل انجام شود. این هم از احساس نیازهایی است که مدرسه به خاطر رفع آنها شکل گرفته است.
حوزه فیلمنامهنویسی چقدر متکی بر آموزش کلاسیک و چه اندازه سوار بر تجربهگرایی و آزمون و خطاست؟
جامعه فیلمنامهنویسی امروز ما به هر دو اینها کنار هم نیاز دارد. ببینید، سرانه تیراژ کتاب در ایران به هزار نسخه تنزل پیدا کرده. اصلا کتابخوانی جای خود را به استفاده از رسانههای دیجیتالی کمارزش داده است. خیلی راحتطلب شدهایم و انگار همه میخواهند فقط خوش باشند. عادت کتابخواندن که تأثیر بسیار زیادی روی فیلمنامهنویسی دارد، فراموش شده است. کتابفروشیها خلوت شدهاند.
برخیها معتقدند مشکل اصلی سینمای ایران ضعف فیلمنامهنویسی است. آیا مدرسه روی این نکته بیشتر تمرکز میکند؟
ضعف سینمای ما فیلمنامه هست، ولی نه آنقدر که گفته میشود. فیلمنامه هم بخشی از مشکلات است، ولی مسئله اصلی نیست. مشکل سینمای ما حضور برخی از تهیهکنندههای بیسواد است که فیلمنامه برایشان اهمیتی ندارد. بیشتر تمایل دارند کلیشههایی را که جواب پس دادهاند، به کار بگیرند تا فیلمشان بفروشد. البته پیدایش شبکه خانگی باعث شد ساخت آثار نازل در سینما کمتر شود.
آیا برگزاری کارگاههای فیلمنامهنویسی یا دعوت از استادان خارجی جزء برنامههای مدرسه است؟
فکر میکنم پس از مدتی که از آغاز به کار دوره دوساله بگذرد، این اتفاقات میافتد و نیازش محسوس میشود. اگر توقع مدرسه این باشد که بهروز باشد، ناگزیر به بهرهبردن از تجربیات استادان بینالمللی نیز است؛ مثلا نگاه نویسندهای مانند گییرمو آریاگا، فیلمنامهنویس آثاری چون «٢١ گرم» و «بابل» خیلی متفاوت و برجسته است و چقدر خوب است که ما در فرصتی، با او رودررو حرف بزنیم و به نوع تفکر و نگرشش پی ببریم. وقتی منِ نوعی احساس کنم ای کاش او بین ما بود و از او میپرسیدیم که چطور به این فکر رسیده و به نظرش سینما چه شیوههای روایی دیگری را نیاز دارد، آن وقت باید او را دعوت کنیم؛ چون میخواهیم همسطح با تفکر روز حرکت کنیم. این میتواند یکی از دلایل پایایی مدرسه بشود. مدرسه به دلیل رفع همین نیازها تأسیس شده است. باید با شیوه نگرش و نگارش فیلمسازهای بزرگ دنیا هم آشنا شویم و با آنها به صحبت بنشینیم. امیدوارم زمانی این نیاز را حس کنیم و به دنبال آن برویم.
آینده مدرسه را چگونه ترسیم میکنید؟
خوشبینم. امیدوارم با توجه به مدیران روشناندیشی که مدرسه دارد، کمکم به سمت استقلال پیش برود. اگر مدرسه استقلال پیدا کند، سالهای سال به کارش ادامه خواهد داد. برخوردهای جناحی و سیاسی نیز میتواند به مدرسه آسیب بزند، ولی با توجه به مدیران فعلی مدرسه، به نظرم پس از مدتی به سمت استقلال پیش میرود. چون مدرسه خودش را با نیاز جامعه سینمایی هماهنگ میکند، به نظرم خیلی زود به بار مینشیند و به نمونه تبدیل میشود. زمانی که اولین سری هنرجوهای این مدرسه بیرون بیایند و وارد بازار کار بشوند، آن وقت است که جامعه به آن احساس نیاز پیدا میکند.
آیا هنرجویان بعد از تحصیل، امکان فعالیت در سینما پیدا میکنند؟
نظام استاد-شاگردی از ابتدا به همین دلیل شکل گرفته که هنرجو از اول با یک حرفهای کار کند و همین رابطه اگر ادامه پیدا کند، آن هنرجو خودبهخود وارد بازار کار خواهد شد. اگر به همین امیدوار باشیم که هنرجو به نتیجه میرسد، نکته خیلی مثبتی است. اگر مدرسه به ساخت فیلم او نیز کمک کند، خیلی خوب است هرچند من این شیوه را قبول ندارم. از این نظر که از جایی به بعد، برای واردشدن به سینما باید جنگید و خود را ثابت کرد تا بتوان در سینما باقی ماند. اینکه میگویند سینما بیرحم است، به همین دلیل است؛ چون سینما دائم خوراک نو و تازه میخواهد. به همین دلیل از جایی، مثلا هیچکاک دیگر آن هیچکاک سابق نیست. مدرسه اگر بهروز باشد، خیلی بهتر میتواند ادامه کار بدهد.
به نظر شما مدرسه ملی سینمای ایران با چه چالشهایی روبهرو است؟
تاکنون حملههای زیادی به مدرسه شده و الان نمیتوان گفت ضعف مدرسه کجاست. بعضیوقتها به این فکر میکنم که مدرسه هنوز در حوزه آموزش چیزی از خود بروز نداده که به آن حمله میشود. چطور به وجود مدرسه احساس بینیازی میکنند و به خودشان این حق را میدهند که اینچنین درباره آن فکر کنند! زمانی درباره سینمای کودک نیز همین شرایط را داشتیم. زمانی که آقای بهشتی در فارابی مسئولیت داشتند، به سینمای کودک احساس نیاز شد و به جز حمایت از تولید، جشنواره فیلمی هم برای آن راه افتاد که خیلی هم موفق شد. اما در دورهای هم به آن احساس نیاز نشد و رهایش کردند. احساس نیاز، چیزی است که میتواند محرک و پیشبرنده مدرسه ملی سینمای ایران بشود.
ارسال نظر