مرگ هایی که دیگر خاموش نیست
خبر خودکشی دختری در سرویس بهداشتی مدرسه پس از گرفتن عکس یادگاری با همکلاسیان و معلمانش، شمار خودکشی دانشآموزان را در آخرین روزهای سال تحصیلی ۹۴-۹۵ به رقم ۱۸ رساند. آماری که هر سال بر شمار آن افزوده میشود و زنگ خطر را زیر گوش جامعه ایران به صدا در میآورد.
کارشناسان معتقدند که خودکشی در یک دهه اخیر همگام با زندگی مدرن تغییر شیوه داده و نوجوانان که قشر حساس و آسیب پذیر جامعه اند در برابر این آسیب اجتماعی بیش از سایرین کمر خم کردهاند. اما این دانشآموزان با خودکشی خود انگشت اتهام را به سوی چه کسانی نشانه میروند؟ والدین، معلم یا جامعه؟!
هرچند براساس گفتههای احمد شجاعی، رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور در سال گذشته آمار تلفات خودکشی در کشور ۱.۸ درصد کاهش یافت اما خبرهایی پیاپی از خودکشی دانشآموزان حکایت از آن دارد که خودکشی به سنین پایین تر جامعه رسوخ کرده و آنها را بیش از سایرین تهدید می کند. تنها آماری که از خودکشی دانش آموزان در سال های گذشته به صورت رسمی منتشر شده مربوط به آمارهایی است که فاطمه دانشور از اعضای شورای شهر ۸ آبان سال ۹۴ در اختیار رسانه ها قرار داده است.
بر طبق سخنان او در سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳ عدد ۱۱۱ برای اقدام به خودکشی کودکان در کشور به ثبت رسیده است. طبق این آمار این ۱۱۱ نفر ۸ تا ۱۳ سال داشتهاند و ۵۹ نفر آنها پسر و ۵۲ نفرشان نیز دختر بودند. ازسویدیگر در حالی با این آمار روبهرو هستیم که عمده خودکشیهای ناموفق به رسانهها راه نمییابند.
با ثبت هجدهمین خودکشی یک نوجوان دیگر در تهران، میتوان سال تحصیلی ۹۴-۹۵ را رکورددار ثبت بیشترین خودکشی در سن نوجوانی اعلام کرد. آماری که در مقایسه با سال گذشته اش نشان از رشد صعودی آن در میان دانش آموزان و نوجوانان دارد. اما به راستی چه شده که آستانه صبر و تحمل نوجوانان ما به صفر رسیده و یکی پس از دیگری برای رهایی از مشکلاتشان، غیرمنطقیترین و کوتاهترین راه را انتخاب کرده و به زندگی خود پایان میدهند؟ چه افراد و چه نهادهایی در رابطه با این آسیب اجتماعی در معرض اتهام قرار میگیرند؟ آیا عدم آموزش مهارتهای زندگی به نوجوانان آنها را به کام مرگ می کشاند؟
خودکشی دانش آموزان چه پیامی برای جامعه دارد؟
محمد عاملی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» معتقد است که شیوه و علل خودکشی دو موضوع متفاوت و مهم در این آسیب اجتماعی به شمار میآید. او در این رابطه میگوید: شاید یکی از علل خودکشی نوجوانان را می توان به حساب سخت بودن نظام آموزشی گذاشت. استفاده از مکانیزمهایی که جبران را برای دانش آموز سخت یا غیر ممکن میکند.
به گفته این جامعه شناس نکته قابل تامل در خودکشیهای صورت گرفته در یک سال گذشته روش یا شیوه آنها است. او در این رابطه میگوید: در شیوههای خودکشی نوعی تظاهر، اعلام و بیان عمومی وجود دارد. گویا فرد با این انتخاب قصد دارد به جامعه ای که او را مجبور به انتخاب مرگ کرده است، پیامی دهد.
عاملی معتقد است که این گونه خودکشیها، مرگهای خاموش نیست بلکه نوعی مرگ عمومی به حساب میآید و میل به تظاهر جمعی کاملا در آن آشکار است. این جامعه شناس گرفتن عکس یادگاری با دیگران قبل از خودکشی را دارای معنای خاصی میداند و می گوید: گرفتن عکس با همکلاسیها و معلم پیش از خودکشی یک خداحافظی جمعی و گذاشتن ردی از خود است.
او با بیان اینکه علت خودکشیها بسیار متفاوت است، میگوید: علت خودکشی فردی که خود را از پل عابر پیاده حلق آویز میکند با نوجوانی که خود را در سرویس بهداشتی مدرسه به دار می آویزد بسیار متفاوت است. اما شیوه های خودکشی یک پیام واحد را می رساند. کسانی که خود را در برابر جامعه قرار می دهند و دوست دارند جامعه مرگ آنها را ببیند. از نظر آنها جامعه متهم است.
خودکشیها دیگر خاموش نیستند
عاملی در پاسخ به این سوال که آیا فرد با خودکشی از جامعه تاوان میگیرد؟ بیان میکند: مرگ وقتی از یک مکان خلوت به یک عرصه عمومی راه پیدا می کند نوعی اعتراض معنی می گیرد. جان آدم آخرین سرمایه ای است که در زندگی دارد. کسی که خودکشی را انتخاب میکند تمامی راهها را پیش روی خود بسته میبیند و آخرین راه حل را گرفتن جان خود میداند. حال علت رسیدن فرد به این تنگنا میتواند جامعه، خانواده ، مدرسه و... باشد. فرد با خودکشی می خواهد بگوید که تمام راهها را آزمودم ولی به نتیجه دست نیافتهام. این موضوع در خودکشی افراد در تمامی سنین صدق میکند.
او با اشاره به اینکه روشهای خودکشی در ایران تابع جغرافیا است، میگوید: عمده خودکشیهایی که در سایر مناطق ایران به جز تهران و شهرهای مدرن اتفاق میافتد خودکشیهای خاموش است که با روشهای خاموش به وقوع می پیوندند. مثلا عمده روش خودکشی در جنوب کشور خودسوزی است و بیشترین خودکشیهایی که در شمال و شرق ایران رخ میدهد به وسیله برق و قرص است اما خودکشیهایی که در تهران به وقوع میپیوندد مبتنی بر سازههای مدرن است. این خودکشیها خودکشیهای خاموش نیست بلکه خودکشیهایی آشکار با ابزاری مدرن است.
فرزندان به مثابه یک کالای لوکس
این جامعه شناس معتقد است که خودکشی ۱۸ دانشآموز را نمیتوان به معنی خودکشی چندین هزار دانشآموز تعبیر کرد و ایران را در مرحله بحرانی انگاشت اما نکته ای در این میان وجود دارد این است که خانواده ها به شدت کارنامه خود را براساس موفقیتهای تحصیلی فرزندان می سنجند. خانواده مدرن امروز فرزند خود را در کنار وسایل و ابزارهای مدرنی مانند خودرو و خانه لوکس به رخ دیگران میکشد. به همین خاطر فرزندان مجبورند به کارها و رفتن به کلاسهایی تن دهند که والدین از آنها طلب میکنند.
کلاسهایی که به خواست نوجوانان نزدیک نیست و عموما آرزوهای والدین را دنبال میکنند. این موضوع عملا به شاخصه ای برای پیشرفت و رفاه تبدیل شده همه به نوعی آن را از فرزندان طلب میکند. این موضوع سبب شده تا نوجوانان زمانی را برای خود نداشته باشد. خانواده امروز برای فرزندان بسیار تنگ و ترش است و دیگر جایی برای بچهها در خانواده نیست.
نهادی که در پرورش کودکان و نوجوانان ناکام است
هجدهمین خبر خودکشی «دانش آموز» در مدرسه از جمله اخباری است که میتواند آموزش و پرورش را درگیر گرفتاری های ناخواسته و سهمگینی کند. گرچه این خودکشی ها در سن دانش آموزی رخ داده اند اما بی گمان فرایند خودکشی بسیار پیچیده تر از آن است که آن را تک عاملی فرض کنیم و همه آن را بر دوش ناکارآمدی ساختار آموزشی و یا فشار برآمده از درس و یا سخت گیری یک آموزگار و حتی راهنمایی های یک آموزگار فلسفه بدانیم. با این حال مهارت زندگی و آموختن آن به دانش آموزان موضوع بسیار مهمی است که در سالهای اخیر لزوم اجرای آن در نظام آموزش کشور به گوش می رسد اما همچنان مغفول مانده است.
محمدرضا نیک نژاد، کارشناس آموزشی در گفت و گو با روزنامه «ابتکار» در رابطه با علل و عوامل خودکشی دانشآموزان در مدارس بیان میکند: شاید بهتر باشد به جای پر بسامد کردن خودکشی دانش آموزان، خبرهای دردناک در این زمینه را با عنوان خودکشی نوجوانان منتشر کرد.
او به نقش آموزش و پرورش در کاهش این آسیب اجتماعی اشاره میکند و می گوید: بی گمان نمی توان چشم بر ناکارآمدی ساختار آموزشی در پدید آوری فضایی شاد و برانگیزاننده برای آموزش و البته بستری درخور برای خودشناسی دانش آموزان بست. ساختار آموزشی ما با گذشت نزدیک یک سده همچنان درگیر نمره و معدل و از بر کردن و شب امتحان است و آموزشِ نتیجه گرا به جای آموزش فرایند محور همچنان در این ساختار فرمانفرمایی می کند. او ادامه میدهد: امروزه آموزش و پرورش نوین به دنبال پرورش شهروندانی دانا و تواناست تا افزون بر مدیریت زندگی خویش بتوانند در کنار دیگر شهروندان زندگی فردی و اجتماعی شاد و کامیابی را تجربه کنند و جامعه خویش را به سوی زایندگی و پیشرفت رهنمون شوند.
نیک نژاد با اشاره به لزوم آموزش مهارتهای زندگی به دانش آموزان بیان میکند: اگر از استثناها- که در هر شرایطی رشد میکنند- بگذریم، ساختار آموزشی کمترین برنامهای برای آموزشهای مهارتهای زندگی ندارد و شوربختانه این ساختار نه در آموزش دانش کامیاب است و نه در پرورش شهروندانی کامیاب در زمینه های فردی و اجتماعی.
او ادامه می دهد: گرچه در سال های گذشته عنوانهای درسی ای مانند مهارت های زندگی، تفکر و سواد رسانهای، سلامت و بهداشت و ... به دوره های آموزشی گوناگون افزوده شدهاند اما چیرگی فرهنگ آموزشی نتیجه گرا بر بخش های گوناگون جامعه مانند فرادستان آموزشی، پدر و مادرها، آموزگاران و دانش آموزان هیچ فضایی برای بالیدن هدف های نوین آموزشی نمی دهند و شوربختانه در همچنان بر پاشنه پیشین میچرخد و آسیب های انسانی و اجتماعی بر جامعه ما بر جای می گذارد.
این کارشناس آموزشی میگوید: نهاد آموزش از آغاز تاکنون در پرورش کودکان و نوجوانان ناکام بوده و این ناکامی آنچنان همه گیر و عادی شده است که چندان به چشم نمی آید. اما گاه گداری با رخدادهایی دردناک مانند خودکشی یک نوجوان مانند زخمی کهنه دهان باز می کند و جامعه مانند رازی مگو با داروهای آرامبخش و ضد چرک رویش را می پوشاند و پس از اندک زمانی باز هم همچنان در می ماند و پاشنه پیشین! گمانی نیست که ساختار آموزشی در زمینه"پرورش" نیازمند یک دگردیسی بنیادین است. اما آیا اراده ای برای این دگر دیسی وجود دارد!؟ تا کنون که نبوده است!
نظر کاربران
ببخشید این سوال کردن داره مثل روز روشنه دلیلش .ما مردگان زنده هستیم