علیرضا افتخاری برای مدافعان حرم خواند
آهنگ «مدافعان حرم» به خوانندگی علیرضا افتخاری برای جشنواره فیلم «مدافعان حرم» خلق و اجرا شد.
علیرضا افتخاری در آخرین اثرش با قطعه ای پیرامون مدافعان حرم پا به عرصه اخبار موسیقی گذاشت. قطعه ای با محتوای رشادت های مجاهدان و مدافعان حرم عمه سادات که با شعری از احمد بابایی به عنوان یکی از شاعران جوان و خوش قریحه کشور ساخته شده است. آهنگسازی اش را علیرضا سپهوند به انجام رسانده و صدای علیرضا افتخاری یکی از ستارگان سپهر موسیقی کشور روی آن نشسته و این یعنی تلفیق نیکوی محتوا و فرم. استفاده از ظرفیت موسیقی برای فرهنگ سازی. و پیشبرد فرهنگی یک دغدغه مهم سیاسی عقیدتی. اتفاقی که هرچند بسیار دیر- تقریبا سه سال بعد از آغاز این موضوع- افتاده اما بهرحال جای خوشحالی دارد که بالاخره کسی به فکر پیوند میان موسیقی و پدیده های اجتماعی افتاده است.
در سال های اخیر تک آهنگ هایی نظیر «نفس تازه کنیم» حامد زمانی که برای نیمه شعبان ساخته شد، «خاک» مهدی یراحی که در اعتراض به خاک آلودگی های مستمر هوای استان خوزستان تولید شد و این آخری «مدافعان حرم» با صدای علیرضا افتخاری جزو معدود آثار انگشت شماری بوده اند که در ارتباط مستقیم با پدیده های اجتماعی یا مذهبی بوده اند و به جای نگاه ۹۹ درصدی موجود در موسیقی های تولیدی کشور که حول محور خال و لب و چشم خمّار دلبر - ان هم به اسفناک ترین و بعضا مستهجن ترین نحو ممکن- می گردد، توانسته اند با نگاهی نیکو به این دغدغه ها بپردازند. و این یعنی به خدمت آوردن موسیقی برای اجتماع. این بهترین راه برای مواجهه حاکمیت، ارگانهای فرهنگی و دلسوزان این عرصه با موسیقی نیست؟ بهتر بپرسیم؛ این نوع برخورد، وظیفه امروز این نهادها برای کنترل موسیقی نیست؟
موسیقی بسیار موثر و مردمی است. این جمله شاید ابتدای خوبی باشد برای یکی از مهم ترین و حساس ترین و شاید غامض ترین مقوله های اجتماعی سالهای اخیر جامعه ایران. مقوله ای که طی دهه های اخیر و به خصوص دهه اخیر کم کم در لایه های مختلف اجتماعی ایران نفوذ کرده و در سایه سردرگمی مسئولان تصمیم ساز این حوزه بدل به غول بی شاخ و دمی شد که کنترل با آن نه از دست وزارت ارشاد بر می آمد و نه شاید سایر ارگانهای فرهنگی.
به همین صورت بود که مسئله فوت مرتضی پاشایی و مراسم تشییع او به یکی از عجیب ترین پدیده های اجتماعی ۲ سال گذشته بدل شد و بسیاری از کارشناسان و مسئولین پس از این تشییع باشکوه انگشت حیرت گزیدند. چرا که با مراسمی روبرو بودند که علیرغم عدم تبلیغات تلویزیونی و علیرغم آن که رسانه های عمومی هیچگونه دعوتی برای حضور در آن نداشتند، و بلکه خود را برای بایکوت خبری و سکوت درباره کم و کیف آن آماده می کردند، ناگاه شاهد حضور هزاران تن از هموطنانمان در این مراسم بود. هموطنانی که لزوما منحصر در یک طبقه اجتماعی نبوده و طیف گسترده و عجیبی از سن و سال و فرهنگ را شامل می شد؛ پیر و جوان، زن و مرد، مذهبی و غیر مذهبی و...
اما حتی مسئله ای به این عظمت هم نتوانست یخ ارگانهای تصمیم ساز را درباره موسیقی آب کند. ارگانهایی که سالها و به بهانه اینکه موسیقی پایگاه اجتماعی ندارد و منحصر در طبقه جوانان مرفه است، در برابر موسیقی سکوت کردند و کم کم به جایی رسیدند که چشم باز کردند و خود را غرق در میان دریای جمعیت تشییع یک خواننده جوان یافتند! البته آنها که بودند و دیدند به کنار، شاید اگر ترافیک صبحگاهی آن روز نبود برخی مسئولین حتی بر همین امر هم واقف نمی شدند!
تصمیم گیران و تصمیم سازان همچنان خیال می کردند که با مجوز دادن و ندادن می توانند موسیقی را تصفیه کنند. خیال می کردند که تقسیم بندی حاکمیتی درباره موسیقی در میان مردم هم طرفدار خواهد داشت و موسیقی بدون مجوز را کسی گوش نخواهد کرد! و اگر در رسانه ها از اخ بودن ترانه های سخیف بگویند، لابد مردم هم دیگر سمت آنها نمی روند. اما حقیقت آن بود که همین رویکردهای سردرگم و باری بهر جهت بود که باعث رسوخ مفاهیم سخیف و نا متناسب با فرهنگ ایرانی در متن ترانه ها شد و موسیقی را به اسب افسار گسیخته ای بدل کرد که لجام کردنش از توان ارگانهای دولتی در آمده بود. و جای تاسف است که این رویکرد هم چنان ادامه داشته و گویی هم چنان کسی ازمسئولین موسیقی کشور نمی داند باید چه کند که موسیقی در کشورمان اهلی شود.
منحصر ساختن و محدود کردن دایره خوانندگان مجاز و تلویزیونی که اجازه پخش مستمر از رسانه ملی را دارند و امتیاز بزرگی به نام تیتراژهای سریال های شبانه را دارند نیز همواره محل بحث بوده و یکی از موارد اشکال مدیریتی موسیقی به حساب می آید. دایره محدودی که قریب به اتفاق سریال های پرطرفدار شبانه را می خوانند و روز به روز بر محبوبیت شان افزوده می شود و قیمت بلیط کنسرت هایشان نیز! اما هیچکس نمی داند چرا این دایره اینقدر محدود است و طبق معمول هیچکس پاسخگو نیست.
بههرحال اما باید به دنبال راه چاره ای بود. این که چطور می شود موسیقی را به خدمت ارزش ها و نیازهای جامعه درآورد. اینکه چطور می شود این مقوله مهم اجتماعی را در خدمت تعالی جامعه در آورد و او را به یک عنصر مثبت در تحرکات اجتماعی و لایه های جامعه تبدیل ساخت. آن چه محرز است سکوت در این مقال هیچ خیری ندارد و منتج به آش شله قلم کاری می شود که حالا در هندزفری های جوانان این سرزمین جاری است. و هیچکس هم نمی تواند فرضا جلوی آن را بگیرد که با فاجعه بارترین محتواهای ممکن و سخیف ترین فرم های موسیقی همچنان اما میان بخشی از جوانان این سرزمین طرفدار دارند و بسیاری آنها را می شوندند و بیش از ۴ میلیون فالوورشان نیز یکی از شاهدهای این شنیده شدن است.
ارسال نظر