این معلمان کودک آزار...
آنچه امروزه در جوامع مختلف از جمله ایران از آن به عنوان کودکآزاری یاد میشود، تاکنون ریشه در خشونت خانوادگی داشته و در زمان حال و آینده نیز بروز این رفتارها بعید به نظر نمیرسد.
آنچه در خصوص کودکآزاری قابل توجه بوده و نشانههای آن بارزتر است این است که آثار مخرب و ماندگار آزار و اذیتهای عاطفی میتواند به مراتب بیشتر از حتی آزارهای جسمی باشد. این نکته را هم باید در نظر گرفت که در ساختار جنسی جامعه ایرانی یک نوع پنهانکاری وجود دارد که ریشه در اعتماد بیش از حد ما دارد. گاهی میبینیم که این نوع آزارها از افرادی سر میزند که ما به آنها اطمینان زیادی داریم و تصورمان این است که فرزندانمان در محیط سلامتی به سر میبرند.
نکته دیگری که در این زمینه مهم به نظر میرسد، این است که ما باید به فرزندانمان آموزش دهیم که هم در محیط منزل و هم در محیطهای عمومی که تعداد بچههای بیشتری حضور دارند، مراقبت از خود را به خوبی انجام دهند. کودکان کاملاً باید نسبت به این مسائل هوشیار باشند و بدانند چه کسانی و تحت چه شرایطی میتوانند نقاط حساس بدنشان را مشاهده و لمس کنند. اما متاسفانه میبینیم که جامعه ایرانی در بخش آموزش این مسائل به خوبی عمل نکرده و به دلیل تابو بودن مسائل جنسی نتوانسته در پرورش کودکان از این لحاظ موفق عمل کند.
همواره جامعه ایرانی نسبت به این آموزشها کوتاهی میکند و نتیجه این غفلت اتفاقات ناگواری است که میتواند جامعه را به آسانی جریحهدار کند. متاسفانه معدودی از این خشونتها در رسانهها گزارش میشود بهطوری که تجاوز به دختری ۹ساله در زنجان همانند قطرهای در میان دریای پرتلاطم کودکآزاریهاست. البته این نکته را هم باید در نظر گرفت که ممکن است فراوانی آزارهای جنسی چندان زیاد نباشد اما آثار روانی این نوع رفتارها تا سالها در ذهن افرادی که مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، میماند.
آثار مخرب کودکآزاری حتی میتواند در ایفای نقشهای اجتماعی آنها اختلال ایجاد کند و از اینرو ما باید کودکآزاری و حتی حمایت از کودکانی که به هر دلیلی مورد آزار واقع شدهاند را جدیتر از گذشته بگیریم. بنابراین در این راستا یکی از راههایی که میتوانیم از طریق آن به جامعه کمک کنیم، این است که در برنامههای پیشگیرانه تمرکز کنیم. در واقع باید برای جلوگیری از این نوع رفتارهای خشونتآمیز تمامی برنامههای پیشگیرانه جدی گرفته شود. شناخت اورژانس اجتماعی از این لحاظ باعث میشود پدر و مادرها اطمینان پیدا کنند که بر کودکان خود کنترل و نظارت لازم را دارند.
بسیاری از خانوادههای ایرانی عادت کردهاند برای اینکه چند لحظهای فرصت پیدا کنند به امور شخصی و پذیرایی از مهمان بپردازند، فرزندان خود را با فرزندان مهمانان به اتاقی بفرستند و آنها را تنها بگذارند. در حالی که در منطق تربیت و پرورش کودکان بر این تاکید شده که نباید کودکانمان را تحت هیچ شرایطی رها کنیم و در اتاق در بستهای، تنها بگذاریم. بهترین کار این است که کودکان جلوی چشم پدر و مادران باشند و خانواده کودکان را به جمع بیاورند.
حتی سعی کنند صداهای آنان را در حین بازی تحمل کنند و چنانچه کودکان به تنهایی در اتاق هستند، هر از گاهی به آنها سر بزنند تا حتی کودک این کنترل و نظارت را احساس کند. خانوادهها حتی میتوانند این نوع نظارتی را که در منزل دارند در محیطهای آموزشی و عمومی اجرا کنند. گاهی اوقات دلیل کودکآزاریها همین سهلانگاریهای والدین و سرپرستان است که البته از روی تعمد انجام نمیدهند و بیشتر از روی غفلت و ناآگاهی از جو حاکم است. در واقع خانوادهها خودشان زمینهای را فراهم میکنند تا بدترین آزار و اذیتها شامل حال کودک شود.
چرایی خشونت
در چرایی اینکه هنوز در مدارسمان تنبیه رواج دارد و معلمی به دانشآموز تجاوز میکند، میتوان گفت که میزان تنبیهات کودکان در مدارس بسیار کاهش پیدا کرده و بروز چنین رفتارهایی را نمیتوان به کل نظام آموزشی کشور تعمیم داد. در این زمینه باید منصف بود و به درستی قضاوت کرد. این روزها در برخی شبکههای مجازی تصاویر و فیلمهایی از کودکانی که مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، انتشار یافته که تصویر خوب یک معلم و مربی مهدکودک را مخدوش کرده است.
نظام آموزشی ما به سلامت کودک توجه لازم و تمرکز ویژهای دارد و اگر معلمی به خود اجازه تنبیه دانشآموزی را میدهد دیگر نمیتوان اسم این فرد را معلم گذاشت و این شخص نامعلم است. در واقع مقام معلم بسیار گرامی است و جایگاه مقدسی دارد. بهتر است این شخص را اصلاً معلم خطاب نکرد و شاید هم این شخص اشتباهی در جایگاه یک معلم قرار گرفته است.
اما در میان این همه اتفاقهای ناخوشایند در مجموع میتوان گفت نظام آموزش و پرورش کشور یکی از سالمترین محیطهای اجتماعی است و نباید با انتشار چند عکس و فیلم قضاوتهای نابجا کرد. همچنین توصیه میشود که خانوادهها عینک اعتماد را از چشم خود بردارند و برای ایمن نگه داشتن کودکانشان از آزار جنسی و جسمی به نکاتی توجه کنند. نکته اول این است که والدین به این نکته توجه داشته باشند، اصولاً هر کسی که در مدرسه درس میدهد، ویژگیهای بارز یک معلم را نخواهد داشت و همانند یک معلم فداکار و مهربان رفتار نخواهد کرد.
نکته دوم نیز نوع زندگی و روابط این افراد است. بدون شک یکی از وجوه مشخص افرادی که این نوع رفتارها را دارند، نارضایتی از روابط جنسی است و مرد متاهلی که با کودکی ارتباط برقرار میکند طبیعتاً رضایت لازم را از روابط زناشوییاش نداشته که مرتکب چنین کاری شده است. گاهی به اندازهای به شخصی اطمینان میکنیم که دیگر شک و احساس خطری از جانب این فرد نمیکنیم.
حال سوال اینجاست که کودکان در چه سنی و چه مقطعی باید آموزش لازم را برای دفاع از خود در برابر این نوع رفتارها ببینند؟ در جامعه کنونی آموزش مراقبت از خود به کودکان باید از کودکی آغاز شود و بهترین سن برای یادگیری کودکان سهسالگی است. از سهسالگی مادران میتوانند کودکان خود را برای مراقبت از بدن و جسمشان آماده کنند اگرچه در این میان نباید نقش رسانهها را هم در این امر نادیده گرفت.
رسانهها میتوانند در برنامههایی که برای کودکان ساخته میشود از بروز این اتفاقات پیشگیری کنند و سهم خود را در آگاهیبخشی به والدین و کودکان پررنگ کنند. شبکههای اجتماعی و رسانهها نیز میتوانند عاملی موثر برای پیشگیری از این اتفاقات باشند. اما میبینیم که صدا و سیما به خوبی در این مسائل ورود پیدا نکرده و به ضعف خانوادهها در آموزش این مسائل دامن زده است.
کودک در کانون خانه و خانواده پرورش پیدا میکند و مهارت والدین اگر در این زمینه ضعیف و در الگوی تربیتی پدر و مادر تناقض جدی وجود داشته باشد میزان آسیبپذیری کودکان بیشتر است. از طرفی در صورتی که اعضای خانواده آلوده به مواد مخدر و مشکلات دیگر مانند اختلالات روانی باشند، آسیبپذیری کودکان بیشتر است و احتمال کودکآزاری در این خانوادهها بیشتر خواهد بود. معمولاً کودکانی که مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، پس از این تجربه دردناک و تلخ نیازمند حمایت اجتماعی و روانی هستند که باید از محیط زندگی، خانواده و دانشآموزان مدرسه خود دریافت کنند تا روابط اجتماعیشان را بار دیگر از سر گیرند.
تبارشناسی کودکآزاری در جامعه ایرانی در گفتوگو با سمیه توحیدلو
قانون فرهنگساز نداریم
خبر تجاوز یک معلم به دختری ۹ساله در زنجان به گوش بیشتر ایرانیها رسیده است. گرچه به واسطه وسایل ارتباطی جدید جزییات این خشونتها به آسانی در شبکههای مجازی منتشر میشود و جامعه نسبت به بروز این رفتارها حساستر میشود اما برخی جامعهشناسان معتقدند تعداد معدودی از این خشونتها در رسانهها گزارش میشود و تجاوز به این دانشآموز در زنجان همانند قطرهای در میان دریای پرتلاطم کودکآزاریهاست. اما چرا این اتفاقات در مدارس روی داده است؟ سمیه توحیدلو جامعهشناس و استاد دانشگاه معتقد است به دلیل اینکه در سیستم آموزش و پرورش دانشآموز و معلم بیقدرت است و در این ساختار نگاه از بالا به پایینی وجود دارد، تنها جایی که معلم میتواند فاعلیت داشته باشد، مدرسه است. او بر این باور است که جامعه ما مانند عرصههای اجتماعی دیگر دنیا در حال گذار از منظر روابط اجتماعی سنتی است و در جامعه امروزی جوانترها به دلیل ارتباطات گستردهای که دارند، با مدل دیگری از رابطه آشنا شدهاند اما این مدل جدید رابطه هم به تمامی جنبههای فرهنگی و اجتماعی ورود پیدا نکرده است.
با این نگاه که جامعه نسبت به فضای مدارس کشور احساس ناامنی میکند، موافق نیستم. معتقدم مدرسه بازنمایی از جامعه ماست. زیرا در مدارس کشور همان دانشآموزان و معلمانی حضور دارند که در جامعه ما نیز هستند و در یکسری از محیطها ما با آنها در یک نقش یکسان قرار میگیریم. تعرض و تجاوز در خارج از مدرسه هم میتواند اتفاق بیفتد و افرادی که به سمت این نوع روابط سوق مییابند طبیعتاً میتوانند همه جا اعم از مدرسه باشند. به همین دلیل فکر میکنم چنین نگاهی که کل نظام آموزشی کشور را زیر سوال ببرد و فضای تمامی مدارس را ناامن ارزیابی کند، بیانصافی نسبت به مدارس و نظام آموزشی ماست. شاید بد نباشد چند نکته را در این باره بگویم.
اول اینکه چرا جامعه ایرانی درگیر تردید در امنیت مدارس شده و آیا این احساس ناامنی از گذشته بوده است؟ تصورم این است که همیشه، یعنی از گذشته تاکنون در برخی روابط رد کودکآزاری بوده و این مساله از زمانهای قدیم بوده و الان هم دیده میشود. اما اگر الان در این مسائل بزرگنمایی میشود و ماجرای یک تجاوز از یک روستای کوچک به گوش همه مردم کشور میرسد، به دلیل وجود شبکههای ارتباطی و تکنولوژیهای جدید ارتباطی است که امکان گردش اخبار را برای جامعه مهیا کرده و به راحتی افراد را از وقوع این اتفاقات مطلع میکند. البته این نکته بسیار مثبتی است که جامعه چنین دسترسی به این امکانات پیدا کرده است.
در حال حاضر روابط اجتماعی امروز ایرانیان با وجود وسایل ارتباطی جدید چه تغییری پیدا کرده است؟
همیشه خشونت علیه کودکان بوده اما زمانی که تبارشناسی این ماجراها را مورد مطالعه قرار میدهیم، متوجه میشویم عمل تعرض و تجاوز همواره وجود داشته اما نبود وسایل ارتباطی باعث حبس اطلاعات و بیخبری مردم از این رفتارهای ناخوشایند میشده است. نکتهای هم که در خصوص تجاوز مهم به نظر میرسد، این است که احساس میکنم جامعه ما مانند عرصههای اجتماعی دیگر دنیا در حال گذار از منظر روابط اجتماعی سنتی است. در گذشته روابط زن و مرد شکل سنتی داشته و سنت اعم از دین توصیه میکرد به گونهای باید رفتار شود که منطق محور این روابط باشد. در حالی که در جامعه امروزی جوانترها به دلیل ارتباطات گستردهای که دارند، با مدل دیگری از رابطه آشنا شدهاند و این مدل جدید رابطه هم به تمامی جنبههای فرهنگی و اجتماعی ورود پیدا نکرده است. حال اینکه قرار است با چنین نگاه سنتی به رفع مشکلات جوانانمان بپردازیم، کار واقعاً سخت و مشکلی است. به نظرم عرف و سنت باعث شده در جامعه فعلی مشکل رابطه داشته باشیم. در صورتی که مشکل ارتباطات اجتماعی امروز فقط تجاوز و تعرض نیست، بلکه روابط نامشروع و خیانت نیز در جامعه ما پررنگ شده است.
گزارشها و آمارهای جدیدی که گاهی منتشر و گاهی منتشر نمیشود، نشاندهنده این است که ما در وهله اول قانون فرهنگساز نداریم و یکسری از مفاهیم اخلاقیمان سبب شده از آنجا که جامعه اسلامی داریم، مفاهیم اسلامی بدیهی شوند و اگر شخصی مرتکب خطایی میشود، خطای آن به مثابه گناه تمام شود. گرچه این نوع نگاه را نمیتوان گفت نگاهی غلط است اما زمانی که در جامعه ما به فرد با این نگاه صفر و صد، گناه کردی یا نکردی، نگریسته میشود دیگر نمیتواند وجهه خوبی در جامعه داشته باشد. به همین دلیل اغلب افرادی که قربانی این تجاوزها میشوند، پس از مدتی مقصر شناخته میشوند. در حقیقت تبلیغات افراد را به گناهکارانی تبدیل میکند که در جامعه رها شدهاند و به تدریج این افراد از عرصه عمومی، فرهنگی و دینی خارج میشوند. زمانی هم که این افراد از این عرصهها خارج میشوند، دیگر بازدارندهای به نام گناه وجود ندارد و آنها انسانهای سرگردان و بدون انگیزهای خواهند شد. در حالی که در جوامع دیگر قانون، جای عرف و سنت را گرفته است و برای حمایت از گناهکاران این رفتارهای خشونتآمیز قوانین فرهنگساز تعریف شده است.
در صورتی که نبود اینگونه قوانین در ایران تنها سبب شده برداشتهای متفاوتی از رفتارها شود و حکمهای سلیقهای برای مجازات افرادی که کودکآزاری کردهاند، داده شود. تعریف نکردن قوانین فرهنگساز عاملی است که به نظر میرسد نه فقط در مورد تجاوز بلکه در مسائل دیگر هم نبودش حس میشود. از این رو تعریف قانون فرهنگساز برای جامعه ما بسیار لازم است. موضوع دیگر، فرهنگ مردسالاری در ایران است که فرهنگی است که نقشهای زن و مرد را از هم تفکیک کرده و زنان را خانهنشین یا پردهنشین کرده است. این فرهنگ نیز از قدیم هم با سنت و هم با روحیاتمان همراه بوده است. اتفاقاً عدهای بدشان نمیآید همه مسائل را جنسیتی ببینند و تجاوز را به روابط نامشروع ربط دهند. در شرایطی که دیدهایم در روابط نامشروع باز هم نوک پیکان به سمت زنان میرود. به نوع پوشش و نحوه حضورشان ایراد گرفته میشود. چنین وضعیتی نشان میدهد نگاه فرهنگی خاصی در جامعه به این مسائل وجود دارد و این نگاه دو طرف قضیه را یکسان نمیبیند.
زمانی که میبینیم در چنین فضای جنسیتزدهای عمل تجاوز صورت میگیرد و قربانیانی که در ماجرا هستند، به راحتی پس از این اتفاق انگشتنما میشوند، متوجه میشویم اصلاً در بسیاری از مواقع افراد چنین مسائلی را در ملأ عام گزارش نمیکنند و فرهنگ جدید ما را به این سمت برده که قربانیان سکوت کنند. اغلب این قربانیها هم کودکان یا زنان هستند. در حال حاضر اتفاق بسیار خوبی افتاده که افراد این تعرضات و تجاوزها را گزارش میکنند. در حالی که هنوز هم هستند کسانی که به وسایل و امکانات ارتباطی دسترسی ندارند و نمیتوانند این تجاوزها را شکایت کنند. اصلاً آگاهی از این ندارند که باید به کدام نهاد و مرجعی برای شکایت مراجعه کنند. از سویی اینکه در قانون کشور و در بستههای اجرایی عریضی و طویلی که داریم، قانونی تعریف نشده تا به مدارس و دستگاههای اجرایی مرتبط با خانوادهها این مسائل آموزش داده شود، جای تاسف دارد.
گاهی اوقات در شبکههای مجازی تصاویر و فیلمهایی درباره تعرض به کودکان در مهد کودکها و مدارس منتشر میشود که در اغلب آنها مربیان و معلمان مرتکب این کودکآزاریها شدهاند. اینکه عمل تجاوز از سوی یک معلم صورت میگیرد، به لحاظ اجتماعی چه پیامی دارد؟
سیستم آموزش و پرورش ما مسائل و مشکلات خاص خودش را دارد. در واقع در سیستم آموزش و پرورش کشور ما دانشآموز و معلم بیقدرت است و در این ساختار نگاه از بالا به پایینی در نظام آموزش وجود دارد. این نگاه در مدارس خارج از پایتخت پررنگتر میشود و در مدارس شهرهای دیگر این مساله کاملاً مشهود است. اینکه معلم نقشی ندارد و بیقدرتی معلمان را از هر منظری میتوان به خوبی مشاهده کرد. حال این بیقدرتی میتواند از منظر اقتصادی، تاثیرگذاری و... باشد. معلمان به رسمیت شناخته نمیشوند و در امور مدرسه مشارکت داده نمیشوند. معلم در هیچ یک از برنامههای آموزش و پرورش مدرسه سهم ندارد ولی در این ساختار باید فعالیت کند. ضمن اینکه در چنین ساختاری هر روز سیستم عوض میشود و معلم بیقدرتتر از روز گذشته میشود. جایگاه معلم در نظام آموزشی حفظ نمیشود و در واقع معلمان بیبهره از هرگونه مواهب مادی هستند.
چرا معلمانمان در مقطع کنونی چنین جایگاهی در نظام آموزشی پیدا کردهاند و هنوز در مدارس تنبیه رواج دارد؟
به دلیل اینکه در چنین ساختاری نگاهی از بالا به پایین وجود دارد و معلم بیقدرت شده است. شخصی که در جایگاه معلم قرار گرفته سعی میکند قدرت خود را به پایینترین بخش هرم که دانشآموز است، اعمال کند. به معنای دیگر دانشآموز هم قربانی چنین ساختاری میشود و تنها جایی که معلم میتواند فاعلیت داشته باشد، در پیش روی دانشآموزان خود است. کافی است این فرد به لحاظ فرهنگی و کمی به لحاظ اخلاقی، دچار ضعفهایی باشد و در این نقطه مشکلات خود را بروز دهد. بیشتر اوقات زمانی که مشکلات خانوادگی این اشخاص را هم رصد میکنیم، متوجه میشویم این افراد در خانواده خودشان هم قدرتی ندارند و در نقشهای دیگر هم نقش مهاجم را ایفا میکنند. این واقعیتی است که وجود دارد. چرا که در ساختار آموزش و پرورش ما این بیقدرتی کاملاً مشهود است و به دلیل اینکه در این ساختار معلم بیقدرت، دانشآموزی بیقدرت میسازد، این دو بستر وقوع انواع روابط خصمانه را شکل میدهند. اما به نظر میرسد حس فرودستی که به مدارس ما غالب شده بسیار جدی باشد. مخصوصاً در مدارسی که تعداد دانشآموزان کمتری دارند و عملاً مدیران میزان کنترلشان کم است و امکانات نظارتی ندارند. در وهله اول باید بروز و ظهور اینگونه رفتارهای خشونتآمیز در نظام آموزشی کشور ریشهیابی شود. از سویی باید دید بیشتر این خشونتها در قالب کتک زدن است یا تجاوز؟ فرض را بر این میگذاریم که به دلیل توزیع غلط نمادهای عمومی قدرت و ساختار نظام آموزش و پرورش همچنین بیقدرتی دانشآموزان و معلمها این رفتارها صورت میگیرد.
به نظرتان پدر و مادرها از چه سنی باید به کودکان خود آموزشهای لازم را برای مراقبت از بدن و پیشگیری از آزار جنسی بدهند؟
از آنجا که مدرسه محل اجتماعی شدن یا جامعهپذیری دانشآموزان است، مشکل خطرناکتری در این محیط وجود دارد که مربوط به نبود یکسری آموزشهای خاص به کودکان است. این نکته بسیار مهم است. کودکان ما آموزش جنسی ندیدهاند و تا زمانی که این آموزشها به آنها داده نشود، نمیتوانند از خود به خوبی مراقبت کنند. آموزش جنسی فقط مربوط به تجاوز نمیشود. این موضوع جای نگرانی بسیاری دارد چرا کودکان ما به بدن خود حساسیت لازم را ندارند و ما نتوانستیم به کودکان دختر و پسرمان آموزش بدهیم که چگونه نسبت به بدنشان حساسیت داشته باشند و به بدنشان احترام بگذارند. این آموزشها در هیچ سیستم دولتی که ساختاری فراگیر دارد، دیده نمیشود. کودکی که تازه به جامعه وارد شده و یکباره در نقش دانشآموزی با یکسری مشکلات و تهاجمها به بدنش روبهرو میشود، نمیتواند در برابر خشونتها با قدرت واکنش نشان دهد و این فرد میتواند هم اعمالکننده خشونتها باشد و هم خود مورد خشونت قرار گیرد. جامعه امروز ایرانی واقعاً نیازمند به آموختن این مسائل است و پدر و مادرها باید آموزش ببینند تا بتوانند کودکان خود را برای مراقبت از بدن خود آگاه کنند. بچهای که به مدرسه فرستاده میشود باید این حساسیتها را نسبت به جسم خود داشته باشد.
ضعف در آموزش این مسائل به کودکان و ناآگاهی پدر و مادرها چه تبعاتی به همراه داشته است؟
کودکانی در مدارس مشاهده میشوند که ممکن است حساس نباشند و عکسالعملی از خود در برابر تعرضات نشان ندهند. از طرف دیگر همچنین ممکن است فرزندانمان دچار بلوغ جنسی زودرس باشند و پرخاشگری کنند و معلم از عهده آنها برنیاید. در مدارس حاشیه از این دست اتفاقات بسیار افتاده و به دلیل شرایط نامساعد مالی خانواده رفتارهای خشونتآمیز بین کودکان بسیار دیده شده است. زمانی که خانواده به لحاظ اقتصادی شرایط مساعدی نداشته باشد، کودک در خانهای کوچک و محیطی محدود پرورش پیدا میکند و ثابت شده فرزندان این خانوادهها بسیار زود به مسائل جنسی آگاهی پیدا میکنند. چرا که تفکیکی بین مسائل والدین و فرزندان وجود ندارد و امکان این تفکیک وجود ندارد.
فرزندانی که بدون آموزشهای رسمی با مسائل جنسی آشنا میشوند که البته ابزارهای اطلاعاتی روز هم در این ماجرا دخیل است و حتی در خانوادههای کمدرآمد متاسفانه یا خوشبختانه این ابزار وجود دارد، دانشآموزانی هستند که به بلوغ جنسی زودرسی رسیدهاند و آموزش لازم این دوران از سن خود را ندیدهاند و همین تغییرات هورمونی باعث شده این افراد پرخاشگر شوند. بنابراین از سویی میتوان نتیجهگیری هم کرد که شاید در این اتفاقات تنها معلم نباید مقصر شناخته شود. در مقطع کنونی گزارشهای بسیار ناراحتکنندهای از این نوع رفتارهای دانشآموزان شنیده میشود. به دلایل مختلف این رفتارها بروز پیدا کرده اما همگانی نمیشود. در واقع این مشکلات در مدارس به نظرم دوطرفه است. فضای آشفته و نابسامان اجتماعی و همه عوامل دست به دست هم داده و سبب شده این رفتارها از سوی برخی دانشآموزان بروز یابد.
در کودکان برای آموزش مراقبت از بدن خود و پیشگیری از آزارهای جنسی سن مناسبی تعیین شده است؟
این آموزش کاملاً باید از ابتدای کودکی شکل بگیرد. یعنی از همان زمانی که کودک نسبت به بدن خودش آگاهی پیدا میکند، باید حساسیتش نسبت به بدنش زیاد شود. در هر مرحله باید بخشی از اطلاعات به کودکان داده شود. یعنی پدر و مادر باید بدانند در هر سنی با کودکانشان چطور حرف بزنند و رفتار کنند. مثلاً با کودک یک ساله باید چه حرفهایی رد و بدل شود و چطور رفتار کرد. همه اینها به لحاظ روانشناختی در دسترس است و اگر شرایط آموزش وجود داشته باشد، قابل گفتن است. اگر این آموزشها داده نشود خطراتی جدی کودکانمان را تهدید میکند و پس از آموزش در خانه، آموزش در مهدکودکها مهم تلقی میشود. گرچه بسته به اینکه کودک در چه سنی است نحوه انتقال اطلاعات تغییر میکند اما قابلیت آموزش مراقبت از بدن، همان زمان که کودک اعضای بدن خود را تشخیص میدهد، وجود دارد.
رسانهها چطور میتوانند در این زمینه نقشآفرینی کنند؟
آموزش خانواده در مراقبت کودکان از بدن خود بسیار حائز اهمیت است. اما از آنجا که در جامعه امروزی برخی والدین مطابق با مدلهای ارتباطی جدید نه به خود و نه به بدنشان احترام میگذارند، نه میتوانند این آموزشها را به کودکان منتقل کنند، ضعف بزرگی در آموزش این مسائل وجود دارد. والدینی هستند که در برابر اتفاقات این چنینی سکوت میکنند و صحبت در این مورد را آبروریزی میدانند. به همین دلیل باید نقش رسانه را پررنگ دانست. رسانه برای اینکه بتواند به والدین آموزش بدهد اولین نهاد است. بنابراین اولین مشکل ما ناتوانی در انتقال این آموزشها از طرف والدین است.
چطور میتوان کودکی را که مورد تجاوز قرار میگیرد دوباره به جامعه برگرداند؟
طبیعتاً فرآیندهای روانشناختی بسیاری از قبیل جلسات مشاوره برای رفع این مشکل وجود دارد. اما یکی از این کارها فعالیتهای داوطلبانه و مشارکتها در راستای حمایت از قربانیان است. اینکه قربانی باید تحت چه نوع حمایتی قرار گیرد تا بتواند به شرایط عادی برگردد، بسیار مهم است. برای اینکه فرد به روابط اجتماعی که قبلاً داشت برگردد باید با قربانیان دیگر آشنا شود و به این فکر کند که این اتفاق فقط برای او رخ نداده و توانایی این را دارد که تبعات این اتفاق را به لحاظ اجتماعی پشت سر بگذارد. در دولت قوانینی به وجود آمده تا برای حمایت از این افراد انجمنهایی تشکیل شود و نهاد مدنی به این افراد کمک کند اما نیاز داریم نهاد مدنی که اساساً وجود ندارد، شکل بگیرد تا افراد آسیبدیده بتوانند دوباره اعتماد به نفس خود را پیدا کنند و در بطن جامعه رشد کنند. این کمک باید کاملاً کمک مردمی باشد چرا که مردم در این شرایط به ساختار دولتی اعتماد نمیکنند چون مساله آبرو در میان است. اما زمانی که ما باید مشارکت از دست رفته را فعال کنیم، مشارکت اجتماعی و فعالیت نهادهای غیردولتی و نقش نظارتی آنها باید بار دیگر در جامعه جا بیفتد.
طبیعتاً مجازات این افراد بحث قانونی و دینی دارد و بهتر است به این مساله ورود نکنیم. اما تنها چیزی که به عنوان جامعهشناس میتوانم بگویم این است که قوانین فرهنگساز باید برای کنترل و جلوگیری از بروز این رفتارها تعریف شود. گرچه بودن قانون بد بهتر از نبود قانون است. اما اگر قانون نامناسبی به لحاظ اجتماعی وجود دارد باید آن را اصلاح کرد.
نظر کاربران
تو ایران یکی از کمترین ازار های جنسی رو داریم. تو امریکا چندین برابره اما متاسفانه در سال های اخیر تو ایرانم نسبت به قبل زیاد شدع.