نگاهی به خودکشی نوجوانان و پیام آن
این روزها در کنار اخبار مختلفی که در شبکههای مجازی دستبهدست میشوند، تصاویر دردناکی از خودکشی نوجوانان و کودکان هم وجود دارد. سؤال اینجاست که نوجوان یا کودکانی که اقدام به خودکشی میکنند آیا با معنا و مفهوم مرگ آشنا هستند؟
آیا می خواهند با مرگ خود حامل پیامی برای خانوده و جامعه خود باشند؟و اگر اینطور است، این پیام چیست و مخاطب آنچه گروههایی هستند؟ دکتر شیوا دولتآبادی، روانشناس حوزه کودک و نوجوان، در گفتوگو با «شرق»، میگوید نهتنها در سنین نوجوانی، مفهوم مرگ، مفهومی شناختهشده است، بلکه نوجوانی که تصمیم به خودکشی میگیرد، میخواهد پیامی را برای خانواده و جامعه خود به یادگار بگذارد:
آیا هر خودکشی در خود یک پیام نهفته دارد؟ اگر اینطور است، چطور فرد به چنین درجهای میرسد که قصد میکند پیام خود را به این شیوه منتقل کند؟
اگر به صورت عام به پدیده خودکشی نگاه کنیم، با دو حالت مواجه هستیم؛ در خودکشیهایی که بههردلیل به نتیجه نمیرسند، پیامی نهفته است؛ پیامی شبیه به اینکه «مرا دریابید»، «مرا پیش از آنکه از دست بروم، دریابید». چنین پیامهایی، فارغ از اینکه خودکشی بینتیجه به چه دلیلی صورت گرفته، در این حالت وجود دارد اما وقتی که خودکشی به نتیجه میرسد، برای بازماندگان نوعی پیام انتقام در خود دارد؛ «جای من خالی است!»، «در مورد من کوتاهی کردید و اکنون جای من خالی است!». بنابراین هر خودکشیای فارغ از اینکه به مرگ ختم شود یا نه، پیامی در خود نهفته دارد و کشف این پیام میتواند کمک شایانی به مسئله پیشگیری یا حتی درمان کند.
درباره خودکشی کودکان چطور؟ آیا در مورد آنها هم مسئله انتقال پیام وجود دارد؟ اصلا کودک مفهوم مرگ را درک میکند که بخواهد با کشتن خود، دست به انتقال پیامی بزند؟
وقتی درباره کودکان بخواهیم صحبت کنیم، باید ببینیم خودکشی در چه سنی اتفاق میافتد؛ گاهی کودکان در سنی دست به این اقدام میزنند که هنوز مفهوم مرگ برایشان ناشناخته است. کودکان معمولا در سنین شش و هفتسالگی با مفهوم مرگ بهعنوان نوعی پایان حیات به شکل جدی آشنا میشوند و اگر تا قبل از این دوره اقدام به خودکشی کنند، بیشتر به تقلید از الگوهایی مانند بازیهای خشن، فیلمها، تبلیغات و… دست زدهاند تا اینکه بخواهند واقعا بمیرند. تأکید بر مفهوم تقلید به این دلیل است که عموما کودکان در این سن نمیدانند چه میکنند و به عواقب عمل خود هم نمیتوانند چندان اندیشهای داشته باشند. در این سنین است که حتی یک تبلیغ - اگر بدون نظارت در اختیار آنها قرار گیرد- میتواند جان آنها را به خطر بیندازد، چراکه نمیدانند چه میزان از پدیدهای که در حال مشاهده آن هستند، واقعی و چه میزان خیالی است.
در موارد اخیر، نوجوانان هم به سمت خودکشی آمدهاند، حتی در مواردی، نوجوان به خاطر یک مسئله ساده مثل ترس از تنبیه خانواده یا شکست در رابطه فرزند و والد، اقدام به خودکشی کرده است. چنین پدیدهای چطور قابلیت ارزیابی دارد؟
در درون هر خودکشیای یک پیام مهم وجود دارد؛ «افسردگی»! میان خودکشی و افسردگی رابطهای تنگاتنگ است. وقتی که کودک یا نوجوانی دچار افسردگی شدید، افسردگی دوقطبی جدی و… باشد، در خلال پروسه درمان هم باید مراقب رفتارها و تفکرات او بود. به عبارت دیگر، وقتی داروها از حالت رخوتدهنده خود بیرون بیایند، کودکی که در مرحله درمان افسردگی است، این قابلیت را دارد که به سمت خودکشی حرکت کند. البته بسیاری از این خودکشیها، مانند مواردی که شما یاد کردید، به بیماری نوجوان ارتباطی ندارد، بلکه بیشتر تجربه فردی افسردگی است.
تجربه افسردگی در چنین حالتی به تجربه فقدان بسیار نزدیک است؛ کودک خود را نهیب میزند چه چیزهایی را از دست داده که دیگر به دست نخواهد آورد و این نوع فقدان، او را بهشدت افسرده میکند، بدون توجه به اینکه چه میزان از این فقدان، واقعی و چه میزان، مجازی است. از یاد نبریم پوچی و افسردگی دو مفهوم تنگاتنگ هستند؛ نداشتن آینده، نداشتن نگاهی سازنده به آینده و تنهادیدن خود در بستر زمان حال. نوجوان موردنظر وقتی به گذشته نگاه میکند آن را دوست ندارد و آینده نیز برایش حاوی چیزی دوستداشتنی نیست بنابراین در زمان حال، خشونتی چنین شدید را به خود روامیدارد.
کودکی که دست به خودکشی میزند آن هم به دلیل رابطه ازدسترفتهاش با خانواده، میخواهد با مرگ خود چه پیغامی را به خانواده برساند؟
بهطورکلی وقتی درباره خودکشی کودکان و نوجوانان حرف میزنیم، روی صحبت ما با خانوادهها و افرادی است که در زندگی اینها تأثیرگذار هستند. توجه به نشانههای افسردگی در فرد و پیامهای آن، بخشی از مسئولیتی است که این افراد باید بر عهده بگیرند. گاهی ممکن است خانواده در برابر شنیدن این جمله کودک که میگوید «دلم میخواهد دیگر نباشم»، فکر میکنند فرزندشان دیدی مبالغهآمیز به شرایط زندگی خود دارد و به آن بیتوجهی نشان میدهند، درحالیکه دایره عواطف و توجهات خانوادگی باید این کودک را دربر گرفته و از او حمایت بیشتری کند. در چنین مواردی، گوشدادن به کودک، به او و خانوادهاش کمک فراوانی خواهد کرد که از موضع درماندگی به موضع پویایی برگردد، پوچی را رها کرده و با نخهای عاطفه خانواده، دیدی آیندهنگر پیدا کند.
از آنجایی که این خودکشیها، عموما در فضای جامعه صورت گرفته، آیا فکر میکنید آنها پیامی هم برای مسئولان داشتهاند؟
هر خانوادهای، همانطور که خودش بخشی از جامعه هست و پیامهایی را به جامعه مخابره میکند، از سوی جامعه هم پیامهایی را دریافت میکند و حضور کودک در خانواده و جامعه، این رابطه را عمیقتر میکند. بنابراین مسئولان هم مسئولیتی کمتر از خانواده در مواجهه با چنین اتفاقاتی ندارند. استفاده بجا از مشاورهها و روانشناسان درباره کودکانی که با نشانههای افسردگی در جامعه یا مدرسه دیده میشوند، اولین قدم خواهد بود.
میخواهم بگویم ما نیازمند ساختاری در جامعه هستیم که هر دو نوع پیشگیری را مدیریت کند؛ پیشگیری اولیه و ثانویه. در پیشگیری ثانوی، بیش از هر چیز، باید مراقب کودکان و نوجوانانی بود که ممکن است در خطر باشند. افسردگی، پوچی، احساس ترس و تنهایی و بیآیندگی و… نشانههایی در این کودکان و نوجوانان دارد که کشف و بررسی و رفع آنها میتواند در پیشگیری نوع دوم یاریرسان مسئولان باشد. اما در کنار این ساختارها، باید جامعه و مسئولانش به فکر پیشگیری از نوع اول هم باشند؛ در این پیشگیری، هدف، کودکان و نوجوانانی هستند که با ایجاد فضاهای مختلف باید به سمت درک احساس شادمانی، مفیدبودن، مؤثربودن و مسئولیتپذیری حرکت کنند.
میدانید بسیاری از این کودکان، فقدان خوشی را تجربه کردهاند و خود این کمبود شادی سبب میشود کارایی کمتری در بستر جامعه داشته باشند. تحقق آینده شغلی، امنیت روانی و ایجاد بسترهای شادی و تفریح، از دیگر پیامهایی است که در هر خودکشی این گروه سنی نهفته است و مسئولان باید شنونده این پیام خاموش باشند.
نظر کاربران
به خاطر اینکه اخوندا بی تفاوتن
گرانی بیکاری بی پولی فساد
مواد مخدر - مواد مخدر و هزار بار دیگر هم مواد مخدر