نواختن گوش عابران با موسيقی
كنار يكي از جويهاي آب در خيابان وليعصر؛ با صداي بلند ميگويد :« پيش درآمد سنتور، در دستگاه همايون». اين را كه ميگويد ديگر سرش را هم بالا نميآورد؛ غرق در سنتورش همه قطعه را مينوازد.
جمعيت هر لحظه بيشتر ميشود و حميدرضا متوجه هيچ چيز نيست جز پيشدرآمد و دستگاه همايون. ميگويد موسيقي را در كودكي از عمويش آموخته و بعد از او ديگر معلمي نداشته است؛ «در ۳۷ سالگي توی خيابون سنتور ميزنم، چون از بچگي ميخواستم موزيسين بشم، ولي نشدم.» اينها جملات حميدرضاي ۳۷ ساله است، او چهار سال است كه براي عابران خيابان مضراب ميزند. «از آرزوهام حرف نميزنم، ميخندي. ممكنه همه بخندن.»
روبهروي بازارچهها و پاركها، پايينتر از ميدانهاي بزرگ، سرتاسر وليعصر، خروجي متروها، رو بهروي سينما و خيلي جاهاي ديگر اين شهر اگر چند ثانيهاي هدفونت را برداري نتهاي جور و واجوري ميهمان گوشهايت خواهد شد. سنگفرش خيابانهاي تهران چند سالي است كه عابران زيادي را ميهمان نواهاي گوناگون ميكند. پير و جوان نميشناسد. زن و مرد و كودك و بزرگسال هم برايش فرقي ندارد.
بحثها بر سر دستهبندي كردن موسيقي آن هم از نوع خيابانياش زياد است. عدهاي بر اين عقيدهاند كه موسيقي خياباني هرگز نميتواند فاخر باشد و نبايد آن را يكي از ژانرهاي موسيقي تلقي كرد. برخي از نوازندگان خياباني حمايت ميكنند و آنها را چيرهدستاني ميدانند كه تنها به دليل نداشتن شرايط اقتصادي مجال حضور روي سن سالنهاي بزرگ موسيقي را پيدا نكردهاند. كساني هم اين نوع موسيقي را آسيب تلقي نميكنند و ضمن اذعان به اينكه موسيقي خياباني در ايران سابقه طولاني نداشته و فاخر هم محسوب نميشود آن را براي جامعه و موسيقي مضر هم نميدانند.
اما ماجراي موسيقي خياباني به همينجا ختم نميشود. از آنجا كه موسيقي خياباني را مصداق تكديگري تلقي كردهاند بايد به دنبال آسيبشناسي اجتماعي آن بود. سوال مهم اين است: چرا افراد به موسيقي خياباني روي ميآورند؟ نگاه مردم به اين افراد چگونه است؟ با توجه به وسيع بودن دايره اين افراد در سطح شهر آنها از اقشار مختلف جامعه نيز هستند. برخي سواد آكادميك موسيقي دارند و موسيقي را به بهترين و در بالاترين سطح اجرا ميكنند، برخي هم سازشان يادگار اجداد پدريشان است كه به آنها ارث رسيده و آنها خود به تنهايي نواختن را ياد گرفتهاند.
بسياري از تصنيفهاي قديمي كه اين افراد مينوازند به لحاظ موسيقايي ارزشمند تلقي نميشود، اما توانايي آنها در زنده كردن نوستالژيهاي مردم چيزي است كه به عمر اين نوع نوازندگي تداوم ميبخشد. با توجه به درآمدي كه اين افراد دارند و نسبتا از آن راضي نيز هستند ميتوان فهميد مردم از اين هنر خياباني استقبال ميكنند و در ميان شلوغي و همهمه گرفتاريهاي روزمره حاضرند هزينهاي هرچند اندك را براي زنده شدن خاطراتشان بپردازند. اما همين نوازندگان از مبتدي تا حرفهاي جايگاه اجتماعي خوبي در بين مردم ندارند. شايد دليل اينكه بسياري از نوازندگان ترجيح ميدهند دوستان و آشنايانشان آنها را در حال نواختن در خيابان نبينند همين امر باشد.
نگاهها به هنر خياباني
يك جامعهشناس به «آرمان» ميگويد : به اين دليل كه هنر همواره در اختيار اشراف قرار داشته و در آن طبقه مرسوم بوده اگر اين هنر به خيابان بيايد و بخواهد در بين عوام مطرح شود نگاه خوبي به آن وجود ندارد. البته اين نگاه ميتواند در بلندمدت تغيير كند و بسترهاي لازم در جامعه براي آن فراهم شود. امانا... قراييمقدم درباره همه گير شدن اين پديده در جامعه و در بين مردم توضيح ميدهد : ما در جامعه دو نوع هنر داريم، يكي هنر براي خواص و ديگري هنر براي عوام. هنر عوام از ميان مردم برخاسته و بر دل آنها نيز مينشيند.
چيزي كه امروز در خيابانهاي شهر ميبينيم همين است. مردمي پاي ساز و نواختن اين افراد مينشينند كه از عوام محسوب ميشوند. مردمي كه نميتوانند به سالنهاي كنسرت بروند و در خيابان از هنر اين افراد لذت ميبرند. به عقيده من اين كار يك سنتشكني است؛ سنت نادرستي كه عوام را از هنر منع ميكند. اين افراد براي كساني ساز ميزنند كه خيلي از آنها ابزار موسيقي را به خوبي نميشناسند و با ديدن آنها با اين ابزار آشنا ميشوند. او هنرهاي خياباني را در طول تاريخ داراي ازرش بسياري ميداند و ميگويد: بسياري از نويسندگان و شاعران يا حتي موسيقيدانان بزرگ دنيا هنرشان از دل عوام و برگرفته از زندگي همين افراد در كوي و برزن است.
در كشور خودمان در دهههاي گذشته بسياري از موزيسينهايي كه بعدها آثارشان مورد توجه قرار گرفت ابتدا از همين نوازندگان خياباني بودهاند. ما بايد اين فرهنگ را در جامعه قبول كنيم كه هنر براي همه افراد جامعه است و همه بايد طبق شرايط خود از آن بهره ببرند. همانطور كه شرايط بايد براي رشد هنر براي خواص مهيا شود، همين بستر نيز براي عوام بايد مهيا باشد تا آنان نيز بتوانند سهمي از هنر و درك آن داشته باشند.
موسيقي خياباني؛ هنر، چالش يا اعتراض
مهدي رستمي نوازنده و فارغالتحصيل رشته موسيقي درباره نوازندگي خياباني به «آرمان» ميگويد: براي ارائه يك كار فاخر يكي از مهمترين مولفهها متمركز بودن روي آن كار است. ما اگر بخواهيم موسيقي خوب بشنويم بايد به سالن كنسرت برويم و از آنچه هنرمند در طول يك فرایند در اختيار ما ميگذارد لذت ببريم، چرا كه موسيقي يك اتفاق حداقل پنج دقيقهاي است و به ويژه در موسيقي ايراني اين روند بسيار طولانيتر است. بنابراين ميتوانيم بگوييم آنچه ما در خيابان به عنوان موسيقي ميشنويم اغلب داراي اين ويژگي نيست، چرا كه فرد در هياهوي جمعيت مشغول نواختن است و افراد نيز به صورت گذري گاهي قسمتهايي از يك قطعه را ميشنوند. او ادامه ميدهد: تفاوتهاي زيادي بين كساني كه با ظاهر تكديگران و به صورت آماتور به اجراي موسيقي ميپردازند با افرادي كه آموزشهاي آكادميك موسيقي ديدهاند وجود دارد.
متاسفانه در كشور ما افراد زيادي هستند كه با وجود داشتن تحصيلات و دانش در يك زمينه مجبورند در حرفهاي مشغول شوند كه هيچ ارتباطي به دانش آنها ندارد. اين نوازندگان نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. رستمي درباره موانعي كه اين افراد معتقدند بر سر راه آنها براي رشد وجود دارد و آنها را مجبور ميكند تا هنر و توانايي خود را در خيابان عرضه كنند، ميگويد: هيچ جاي دنيا نوازندهها و موزيسينهاي معمولي وضعيت اقتصادي مناسبي ندارند. اين امر در ايران بسيار شديدتر است، چرا كه هيچگونه حمايت دولتي از اين افراد انجام نميشود.
موسيقي نوعي قناعت ميخواهد و درك اين قناعت از طرف كساني كه ميخواهند كار موسيقي انجام دهند بسيار مهم است. علاوه بر اين، در ايران موانع اجتماعي نيز سر راه موزيسينها وجود دارد، اما بايد توجه داشت كه همه اين موانع به طور قطعي نميتوانند سد راه فعاليت شوند. بسياري از افرادي كه در حال حاضر در حال انجام فعاليتهاي موسيقايي هستند با دانش و مهارت بسيار كم اين كار را انجام ميدهند. اين افراد تنها با داشتن شرايط خاص و با وجود نداشتن توانايي كافي كنسرت اجرا و آلبوم منتشر ميكنند كه به بدنه موسيقي ضربه وارد ميكنند و جاي بسياري افراد توانمند را نيز بر روي سنهاي اجرای كنسرت اشغال ميكنند.
از هنر تا تكديگري
بر اساس قانون نواختن موسيقي در خيابان و دريافت پول در ازاي اين كار از مصاديق تكديگري است. بسياري از ما وقتي از خيابانهاي شهر عبور ميكنيم كودكاني را ميبينيم كه با نواختن آكاردئون يا ديگر سازها كه با آوازي نيز همراه است، از عابران درخواست پول ميكنند. سر و وضع اين افراد دقيقا شبيه متكديان است، يعني فرق چنداني با كودكاني كه اسفند دود ميكنند يا آدامس و دستمال كاغذي ميفروشند ندارند. در سالهاي اخير اما شاهد اجراي خياباني موسيقي توسط افرادي هستيم كه ديگر شكل و شمايلشان به متكديان نميخورد.
حتي در مواردي شاهد اين بودهايم كه گروههاي حرفهاي در حوزه موسيقي به خيابان ميآيند يا در اماكن عمومي شبيه مترو براي مردم اجراي زنده ميگذارند. به نظر ميرسد هر چه ميگذرد نوعي از موسيقي خياباني در حال رسميت يافتن است. در اين زمينه شايد بتوان اين پيشنهاد را داد كه با برنامهريزي ميتوان فعاليت در اين زمينه را ساماندهي كرد. وجود اماكني براي اجراي زنده موسيقي توسط هنرمندان متوسط ميتواند برچسب تكديگري را از اين مساله بردارد؛ كاري كه از طرفي باعث ميشود هنرمنداني درآمدي كسب كنند و از طرف ديگر، شهرونداني كه فرصت يا امكان رفتن به كنسرتها را ندارند، از موسيقي لذت ببرند و رفع خستگي كنند. آنچه مسلم است اين است كه ديگر نميتوان موسيقي خياباني را تنها با چوب تكديگري راند و در اين زمينه نيازمند نگاههاي متفاوت هستيم.
ارسال نظر