دردسر یک دروغ ساده برای مرد سارق
نخستین روز خرداد امسال مرد جوانی در پیادهرو خیابان شوش سرگرم فروش یک اتوی مو و سشوار بود که مأموران کلانتری ۱۱۴ را در کنار خود دید.
وقتی مأموران از او درباره وسایل فروشیاش پرسیدند او ادعا کرد لوازم آرایشی متعلق به همسرش است و به خاطر بیپولی مجبور به فروش آنها شده است.
مأموران که به رفتار و گفتار این مرد مشکوک شده بودند به بازرسی بدنی او پرداختند که ۲ گوشی تلفن همراه نیز به دست آمد. در این مرحله وقتی مأموران از او درخواست کردند کارت شناساییاش را ارائه کند ادعا کرد که هیچ مدرک شناسایی همراهش نیست. بنابراین خود را به نام و مشخصات دیگری معرفی کرد.
تیم پلیسی بلافاصله به بررسی مشخصات وی پرداختند دقایقی بعد هم آنها از طریق شبکه بی سیم دریافتند که مردی با این مشخصات به اتهام جنایت در مشهد تحت تعقیب است.
همین کافی بود تا دستبند روی دستان احمد زده شود و او که با دیدن این صحنه شوکه شده بود در حالی که گریه میکرد به مأموران گفت: مشخصاتش را به دروغ اعلام کرده و قاتل نیست.
متهم ۳۸ ساله پس از انتقال به اداره پلیس تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: من قاتل نیستم و چون سابقهدار بودم به خاطر فرار از دست پلیس اسم و مشخصاتم را به دروغ گفتم تا گرفتار نشوم، اما نمیدانم چطور مشخصات یک قاتل فراری را در ذهنم پرورانده بودم!
در ادامه کارآگاهان پس از انگشتنگاری و بررسیهای دقیقتر دریافتند ادعاهای این مرد درست است و نام اصلی او سعید است. دزد سابقهدار بارها نیز به خاطر سرقت زندانی شده است. در آخرین بار از سوی واحد اجرای احکام دادسرای ناحیه ۳۴ به جرم سرقت به صورت غیابی محاکمه و برایش حکم صادر شد و تحت تعقیب بوده است.
بدین ترتیب سعید برای تحقیقات بیشتر به شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران انتقال یافت و مقابل بازپرس آرش سیفی ایستاد.مرد سارق که برای تحقیق درباره پرونده جنایت در مشهد هدف بازجویی قرار گرفته بود در حالی که اشک میریخت گفت: به خدا من قاتل نیستم و قاتل را نمیشناسم اما دزد هستم!سعید در اعترافاتش گفت: از سال ۸۴ پس از جدایی همسرم وارد دنیای تبهکاری شدم و ۱۰ سابقه کیفری دارم و به صورت تکرو اقدام به کیفقاپی، سرقت از راهپلههای ساختمان و گوشی قاپی میکردم.
آخرین بار که زندانی بودم مربوط به سال گذشته است که پس از آزادی به خاطر دختر ۱۵ سالهام تصمیم گرفتم زندگی آرام و بدون خلاف را شروع کنم به دلیل اینکه قرار بود دخترم ازدواج کند نمیخواستم باعث سرافکندگیاش شوم و حتی اعتیادم را نیز ترک کردهام.
سعید در حالی که اشک میریخت و التماس میکرد که در ماجرای قتل بیگناه است، ادامه داد: چون سابقهدار بودم تصمیم گرفتم اسم و فامیل و نام پدرم را به دروغ بگویم تا مأموران را گمراه کنم. به هیچ عنوان فکر نمیکردم همه مشخصاتی را که گفتم مربوط به یک قاتل فراری است!
دزد پیشمان ادامه داد: به خاطر بیپولی مجبور به فروش وسایل خانهام شدم به همین خاطر اتوی مو و سشواری که در خانه داشتم را به خیابان شوش برده بودم که مأموران فکر کردند دزدی است.
ی «ایران»، تحقیقات پلیسی از متهم با دستور بازپرس سیفی از سوی کارآگاهان جنایی تهران همچنان ادامه دارد.
نظر کاربران
چقدر خوش شانسی تو دیگه
چه بدشانسی بوده این اقادزده
بدازبدترنصیبش شده
این اقادزده اخرشانسه خوب شدکه دروغش برملاشدوگرنه اشتباهی اعدام میشد
صدرصد قاتل میشناسه آخه مکه میشه همه مشخصات قاتل دورست کوفته باسه. اسم پدرقاتل. من که باورم نمیشه قاتل نشناخته باسه صدرصد میشناسه قاتل
خخخخخخ چه گندی زدی عموو .
به ای
بدشانس
بدشانس
تب
ن میگن بد شانس