راه نوی اصولگرایی: راست مدنی؟
آیا احمدتوکلی اصولگرایی را متحول میکند؟
احمد توکلی می تواند با رویکرد انتقادی خود، هژمونی جناح راست را از دو طیف سنتی و رادیکال بستاند.
«به تشخیص و خواست شما سه دوره به عنوان نماینده تان در مجلس شورای اسلامی انجام وظیفه کردم. سپاسگزارم که مرا معتمد خود دانستید و برای خدمتگزاری برگزیدید. در این دوازده سال، به فضل الهی آنچه در مسیر منافع ملی و خواست شما موکلان گران قدرم تشخیص دادم کوتاهی نکرده ام. همواره کوشیده ام بر پایه وظیفه سترگ نمایندگی مردم، دادخواه نظام و مردم باشم و برای دفاع از حقوق ملت و مصالح کشور از هیچ کوششی فرونگذارم.
از آزادی های فردی و جمعی مصرح در قانون اساسی، حمایت و پاسداری کرده ام و نسبت به محدود ساختن این آزادی ها نه تنها بی تفاوت نبوده ام؛ بلکه در چارچوب وظایف نمایندگی حساسیت فعال داشته ام. مکرر در مکرر نسبت به فساد سازمان یافته هشدار داده و با مصادیق خبیث و بزرگ آن برخورد کرده ام. ویرانگری های پویند قدرت و ثروت را گوشزد کرده ام و درباره افراد و چهره های ضدملی (چه در لباس اصولگرایی و چه در لباس اصلاح طلبی) سکوت نکرده و موضع گرفته ام. برای رفع تنگناهای اقتصادی مردم و اصلاح شیوه های پولی و مالی و هزینه ای کشور نامه ها نوشته ام، راه حل ها تقدیم کرده ام و هشدارها داده ام...
عهد من با خدا و مردم و کشور عزیزم برای دفاع از اسلام عزت بخش، حقوق اساسی حاکمیت و ملت، مبارزه با فساد سیاسی و سربلندی ایران و ایرانیان، ناگسستنی است؛ چه در لباس خدمت نمایندگی مجلس و چه در مقام شهروندی مسئول و ناظر.»
جملات بالا بخشی است از بیانیه خداحافظی احمد توکلی با موکلانش در پایان سه دوره نمایندگی در مجالس هفتم تا نهم؛ سه دوره ای که در سایه رد صلاحیت گسترده نامزدهای رقیب، ایرادهای راهبردی اصلاح طلبان و فضای سیاسی پس از حوادث سال ۸۸ به شکلی تقریبا یکدست در اختیار اردوگاه راستگرایان قرار گرفت. توکلی در سه دوره اخیر نمایندگی اش، فضایی متفاوت از تجربه نخست خود را در پارلمان حس کرد. او که سابقه نمایندگی مجلس اول را در دوران جوانی در کارنامه سیاسی خود دارد، با تمام وجود، تفاوت پارلمان صدر انقلاب با پارلمان های پسااصلاحات را درک کرده است. چنانکه خود توکلی تایید کرده و اذعان می دارد؛ مجلس اول، مجلس بزرگان بود. با حضور چهره هایی از سران روحانیت مبارز تهران گرفته تا یاران مهندس مهدی بازرگان.
امروز اما روزگار دیگری است. سیاستمداران دهه اول که در مصادر کابینه ها بودند و یا بر کرسی های پارلمان تکیه داشتند، به تدریج به حاشیه رفته اند. از کابینه میرحسین موسوی که نقطه عطف تاسیس دو جناح سیاسی در ایران بود و راستگرایانی چون توکلی بر مبنای تعارض دیدگاه با نخست وزیر عطای دولت را به لقای مصلحت بخشیدند؛ کمتر سیاستمداری همچنان در میانه میدان بازمانده است.
از میرحسین موسوی، سیدمحمد خاتمی، علی اکبر ناطق نوری و بهزاد نبوی که هر یک به شکل و روالی خواسته یا ناخواسته به حاشیه رفته اند تا حبیب الله عسگراولادی و علی اکبر پرورش که روی در نقاب خاک کشیده اند. حتی سیدمرتضی نبوی و علی اکبر ولایتی هم به مردان غالبا ساکت عرصه سیاست تبدیل شده اند که جز در مقاطع حساس، نقشی نمی آفرینند و از حاشیه بیرون نمی آیند. توکلی اما متفاوت است. او که سخنگویی دولت رجایی و سپس موسوی را برعهده داشت؛ در پایان میان سالی و آغاز کهنسالی همچنان سخنگوست. خود را سخنگوی جریانی می داند که علیه «چهره های ضدملی» وارد عمل می شود و آنها را- فارغ از مناسبات و معادلات جناحی- افشا می کند. کارنامه توکلی در سه دوره اخیر پارلمان نیز موید همین ادعایی است که در بیانیه خداحافظی با موکلانش آورده.
۱- در غیاب راه سوم
از مواجهه با علی کردان و محمدرضا رحیمی تا حملات اخیر به دولت روحانی، مبنای سخن او یکی است. توکلی در سه دوره اخیر پارلمان که اغلب فضای آن در تایید و حمایت از دولت احمدی نژاد و یا حملات یکسویه و یکجانبه دولت روحانی گذشت؛ از تک صداهای مخالف با فضای تکصدایی بود. در پارلمان هایی که صدای رادیکال ها بر صحن حاکم بود، کم بودند نمایندگانی چون علی مطهری و احمد توکلی که با صدایی آرام ولی جملاتی صریح در بستر گفتمانی متمایز سخن گویند و ره پویند.
توکلی اما همچون چند چهره معتدل دیگر در فهرست انتخاباتی «اتئلاف فراگیر اصولگرایان» در تهران، قربانی صراحت رای شهروندان و نیز ساختار اکثریتی انتخابات شد. اما مهمتر از این، آن بود که توکلی شکست را در قالب فهرستی که هویت سیاسی خود را وامدار آن می دانست، بر پیروزی در سایه تغییر گرایش سیاسی در فصل انتخابات ترجیح داد.
شاید البته راه بهتر آن بود که توکلی در کنار دیگر راستگرایان معتدل و ریشه دار، همچنان که با اصلاح طلبان مرزبندی نگاه داشت؛ از رادیکال ها هم جدا می شد و با حرکتی سازمان یافته و مبتنی بر مبانی «اصولگرایی اصیل» ائتلاف، جبهه یا تشکیلات سیاسی متمایزی را شکل می داد. مشابه کاری که علی مطهری در چارچوب «جبهه صدای ملت» صورت داد و آن را راه سومی نامید که ضمن تمایز از اصولگرایی و اصلاح طلبی مصطلح، نقاط قوت جهان بینی دو جبهه عمده سیاسی را برگزیند و از نقاط ضعف آنها دوری گزیند.
تئوری راه سوم البته در فضای سیاسی ایران چندان قرین توفیق نبوده است. اما اگر هدف «پیروزی به هر قیمت» نباشد- که برای چهره ای چون توکلی قاعدتا نبود- نفس هویت یابی و مرزبندی با جریان هایی از جبهه راست که هویت و ماهیت این جریان سیاسی را طی یک دهه اخیر به بحران کشانده اند، واجد ارزش بود.
۲- پایبند به جبهه سیاسی
البته، سوابق سیاسی توکلی نشان از آن دارد که علیرغم نقدهای جدی و صریحی که بر پاره ای از نیروهای جریان راست و به ویژه برکشیدگان عصر احمدی نژاد روا می دارد، اما از منظر تشکیلاتی حاضر به گسست از این جبهه نیست. در انتخابات پرماجرای ریاست جمهوری نهم که چنددستگی و تعدد کاندیدا، هر دو جناح را دربر گرفته بود، توکلی و ولایتی تنها چهره هایی بودند که حاضر شدند از ورود به میدان نهایی رقابت خودداری کنند.
توکلی که در دو دوره قبل نامزدی ریاست جمهوری اش که ادوار ناامیدی راستگرایان از رقابت با روسای جمهور وقت بود، آرایی قابل توجه را در برابر هاشمی رفسنجانی و حتی خاتمی کسب کرد؛ این بار که نوبت وصال جناح راست به کابینه بود، خویشتندارانه ترک میدان کرد و به احترام رای همفکران، تداوم نمایندگی را بر تدارک دولتمردی ترجیح داد.
غیبت توکلی از عرصه انتخابات ۱۳۸۴ گرچه به نام قالیباف بود؛ اما در عمل، به کام احمدی نژاد شد. رویکردها، گرایش و سوابق نامزدهای دو طیف جبهه راست (لاریجانی به نمایندگی از سنتگرایان و قالیباف از سوی نوآمدگان) عملا در تداوم گرایش های دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و حتی در سطوحی سیدمحمد خاتمی می مانست و یا حداقل، تعارض آشکاری از منظر رای دهندگان عام و پایگاه اجتماعی مخالفان دولت های سازندگی و اصلاحات میان آنها دیده نمی شد.
چنین بود که احمدی نژاد با مجموعه گرایش های گفتاری و رفتاری خود که روز به روز بر وجود تعارض و تفاوت خود با دوران شانزده ساله دولت های قبل دامن می زد؛ به گفتمانی متمایز از همه نامزدهای حاضر در صحنه انتخابات ۸۴ تبدیل شد. حال آنکه اگر توکلی در میدان باقی مانده بود، با ذهنیتی که رای دهندگان عام و نیز بدنه اجتماعی جریان راست از او به عنوان اولین منتقد جدی هاشمی رفسنجانی و رقیب اصلی خاتمی در انتخابات چهار سال قبل سراغ داشتند؛ می توانست گفتمان منتقد دولت های سازندگی و اصلاحات را به جای یک نماینده، دارای دو کاندیدا کند و بخش مهمی از آرای سبد احمدی نژاد را بکاهد؛ اتفاقی که می توانست کل معادلات انتخابات ۸۴ و فراتر از آن، سرنوشت هشت سال آینده کشور را از خود متاثر سازد.
توکلی اما پای به عرصه رقابت نگذاشت و نتیجه انتخابات ۸۴ در تعدد نامزدهایی که نباید می آمدند و فقدان نامزدی چون او که بهتر بود اگر می آمد، رقم خورد و شد، آنچه شد. توکلی هم، همان پارلمانتاریست پیشین باقی ماند؛ با این تفاوت که این به جای منتقد خاتمی به تدریج به صنف منتقدان احمدی نژاد می پیوست.
۳- ورود به فاز مدنی؟
حال پس از ۱۲ سال نمایندگی مستمر و از سر گذراندن تجربه تعالیم انتقادی با سه دولت متفاوت و متمایز، توکلی کرسی پارلمان را وداع می گوید و البته چنان که در بیانیه خود آورده، قصد حاشیه نشینی از عرصه سیاست را ندارد. او که به همراه چند تن از همفکرانش چندماهی است سازمانی مردم نهاد تحت عنوان «دیده بان شفافیت و عدالت» را پایه گذاشته، قصد دارد الگوی سیاسی همیشگی خود در شناسایی ناراستی ها و افشای کژی ها را تداوم بخش. شاید راه اندازی این تشکل کوچک اما دارای هویت، بتواند فرصتی و نقطه آغازی برای شکل تازه ای از سیاست ورزی در اردوگاه راستگرایان باشد.
راستگرایانی که نظارت بر قدرت را یا بر نمی تابند و یا آن را در محدوده نهادهای رسمی و حکومتی و قضایی- امنیتی می شناسند. نهادی که توکلی شکل داده، اما تشکیلاتی است غیردولتی. در مقام دیده بانی مناسبات موجود در قدرت است و نه نظارتی متکی بر ابزارهای قدرت نفس پای گذاشتن در این راه نو، واجد ارزش و اهمیت است.
نشانی از آن که در میان انبوه راستگرایانی که هر روز بر اتکای خود به منابع و مناصب قدرت می افزایند و حتی نهادهای قدیمی سنتی همچون بازار و مسجد و حوزه های علمیه را به حاشیه ای از قدرت فرو می کاهند؛ تک صداهایی حاشیه ای هم در این اردوگاه شکل گرفته اند که می خواهند و می کوشند از اتکا به قدرت بکاهند و حتی فراتر از آن، به دیده بانی و نقد آن روی آورند.
رویکرد توکلی البته تعارض طلبانه و رادیکال در قبال نظام سیاسی نیست. بالعکس، دیده بانی او رویکردی نگهبانانه دارد. توکلی مدام درباره «فساد سیستماتیک» در ساختار سیاسی هشدار می دهد و آن را فراتر از انقلاب های کلاسیک یا مخملی و حتی حمله نظامی، تنها بستر فروپاشی نظام سیاسی می خواند. با این حال، او تاکنون در گفتارها و راهبردهای خود الگویی بدیل برای «سیستم زدایی از فساد» ارائه نکرده است. او از «فساد سیستماتیک» سخنی می گوید اما سیستمی را فساد می پرورد؛ به گونه ای منسجم نقد نمی کند و راهکار خروج از چنین سیستمی را ارائه نمی دهد.
در عین حال، جایگاه این نهاد به عنوان یک سازمان مردم نهاد که مسوولیت خود را در سطح دیده بانی معرفی می کند، بسیار ضعیف، شکننده و حاشیه ای به نظر می آید. از این منظر، آینده رویکرد سیاسی توکلی بسیار به مصطفی معین شباهت پیدا می کند. توکلی و معین وجود اشتراک بالایی دارند. هر دو دانش آموخته دانشگاه شیراز و هر دو از نمایندگان مجلس اول بوده اند. هر دو سابقه کاندیداتوری ریاست جمهوری دارند، کاندیداهایی که گرچه شکست خوردند، اما در شکل دهی گفتمان در فضای انتخابات موثر عمل کردند.
توکلی در انتخابات ریاست جمهوری ششم (۱۳۷۲) و در مقام رقیب هاشمی رفسنجانی، نخستین بار بحث های مبتنی بر مقابله با فساد، رانت خواری و مخالفت با تعدیل اقتصادی را در سطح عمومی جامعه مطرح کرد و حدود شش میلیون رای دهنده را نیز در رقابت با سیاستمدار کارکشته با خود همراه ساخت. معین نیز در انتخابات ریاست جمهوری نهم (۱۳۸۴) گفتمان دموکراسی خواهی و حقوق بشر را با صراحتی بیش از همیشه در سطح عمومی جامعه مطرح کرد و کوشید حتی الامکان همه نیروهای سیاسی و اجتماعی مدافع این گفتمان از اصلاح طلبان تا روشنفکران و اپوزیسیون قانونی را با خود همراه سازد.
تجربه معین پس از آن انتخابات با ناکام ماندن تلاش هایی که جهت تشکیل یک جبهه سیاسی صورت داد، عملا به ساماندهی مجموعه ای از سازمان های مردم نهاد و غیردولتی فروکاست که گرچه دستاوردهای مهمی چون پژوهش های جامعه شناسانه را به همراه داشته، اما در حد یک نیروی سیاسی که یک نامزد ریاست جمهوری پیشین محوریت آن را نهاد بر عهده دارد، عمل نکرده است.
امروز نیز نهاد نوپای تحت رهبری توکلی اگرچه در حد یک سازمان مردم نهاد باقی بماند و نتواند طیف گسترده و موثری از نیروهای سیاسی را با خود همراه سازد؛ در حد همان دیده بان باقی خواهند ماند و راه نویی که توکلی از میان راستگرایان شکل داده، به مقصد مشخصی نخواهدرسید. اما راهی هم هست که این راه نو، رهروانی جدی یابد و آنها را به منزل رساند.
در شرایط کنونی که اردوگاه سیاسی جناح راست با بحران های جدی گفتمانی و راهبردی مواجه است و در بسیاری از سطوح خود را از مجموعه نیروهای اجتماعی جداافتاده می بیند، چهره هایی چون توکلی که در عین پایبندی به «اصول اصولگرایی» دارای موضع انتقادی و مستقل نیز بوده و هستند، می توانند پای در میان گذارند و محوریت این جناح را از دوگانه «سنتگرایان به حاشیه رفته» و «نوآمدگان قدرت محور» بربایند و گفتمانی تازه را در این اردوگاه پررنگ سازند. گفتمانی که البته شرط لازم برای تقویت و جدی شدن آن، بریدن بند ناف چنین اصولگرایی از رانت های ناشی از قدرت است. جراحی سختی که شاید علت العلل همه مفاسد سیستماتیکی باشد که توکلی مدام درباره آن هشدار می دهد.
ارسال نظر