فرزندان «زنده» اصلاحات
استاد دانشگاه در روزنامه شرق نوشت: آمار شهرهایی را که برای برنامههای انتخاباتی قبل و بعد از عید رفتم، درست به خاطر نمیآورم؛ ولی مجموعا در دو دور انتخابات به یک، دو جین شهرستان و مراکز استان برای سخنرانیهای انتخاباتی سفر کردم.
گاهی در دانشگاهها سخنرانی داشتم و گاهی هم در ستادهای «ائتلاف امید» یا مجموعههای وابسته به اصلاحطلبان. آنچه در یک تصویر کلی میتوانم از این یک، دو جین سفر انتخاباتی بگویم، آن است که به قول تهرانیهای قدیم، اصلاحات «بچه کرده است».
جریان اصلاحات که بعد از دوم خرداد ٧٦ پا به عرصه وجود گذاشت، در نزدیک به دو دهه گذشته باوجود شرایط دشوار و برخی بیمهریها توانسته همچنان به حیات خود ادامه دهد. این گفتمان ریشهدار، نهتنها از بین نرفته و زنده مانده بلکه توانسته رشد کند و «زاد و ولد» هم کرده است. اصلاحطلبان در این ٢٠ سال، کمتر امکان آن را داشتند که تشکیلات منسجم و سازمانیافتهای در سطح کشور ایجاد کنند و به آنها خیلی اجازه داده نمیشد تا بتوانند فرضا از صداوسیما یا سایر تریبونهای متعلق به مردم و بیتالمال برای گفتوگو با جامعه ایران استفاده کنند.
بهعلاوه برای شماری از احزاب و تشکلهای رسمی و فعالان سیاسی شاخص، مشکلاتی هم پدید آمد. باوجوداین، اصلاحات توانست به بالندگی خود ادامه دهد و بدونتردید امروز جدیترین جریان سیاسی کشور است. در واقع اگر درستتر گفته باشیم، نتایج انتخابات اخیر را هر طور که جمع و منها و ضرب و تقسیم کنیم، بیش از یکسوم کرسیهای آن را اصلاحطلبان توانستهاند از آنِ خود کنند. اگر با مستقلها که بسیاری از آنها در لیست امید قرار داشتند، به توافق و ائتلاف هم برسند، عملا خواهند توانست اصولگرایان را از اکثریت بیندازند.
حتی اگر چنین سناریویی تحقق نیابد، واقعیت آن است که اکثریت سفتوسخت و نیرومند اصولگرایان، در مجالس هفتم تا نهم عملا فرو ریخته است. پیروزی یا مطرحشدن مجدد جریان اصلاحات در شرایطی اتفاق افتاده است که با انتخاب آقای احمدینژاد در تیر ٨٤، اصولگرایان نهتنها هر سه قوه را در اختیار گرفتند بلکه حضوری جدی و تماموکمال در بسیاری از نهادهای دیگر کشور هم پیدا کردند. در ادامه به هیچ چهره اصلاحطلب برجستهای از سال ٨٤ به این سو، اجازه داده نشده در تریبونهای رسمی
- نه در صداوسیما، نه در تریبونهای نماز جمعه، نه در همایشها، سخنرانیها، گردهماییها و نشستهای رسمی - حضور يابد و حتی در مجالس هفتم، هشتم و نهم امکان بلندشدن صدایی از آنها وجود نداشت. بهعلاوه محمود احمدینژاد از همان ابتدای ریاست خود بر دولت، بهطور منظم تمامی مدیران و مسئولانی را که در دوران رئیسجمهوری دوران اصلاحات یا حتی قبلتر در دوران آیتالله هاشمیرفسنجانی مسئولیت داشتند، کنار گذاشت.
اصلاحطلبان بعد از حوادث ریاستجمهوری دهم، صرفا کنار گذاشته نمیشدند؛ بلکه کار، یک مرحله هم پیچیدهتر شده بود. این شرایط در همه چهار سال دولت دوم ادامه پیدا کرد و پیشنهادها و تلاشهایی که برای ایجاد یک آشتی ملی صورت گرفت، عملا با استقبال اصولگرایان روبهرو نشد. تشکلهای مستقل دانشجویی، ازجمله انجمنهای اسلامی در بسیاری از دانشگاهها به دلیل نزدیکی یا حمایت از اصلاحطلبان در آن سالها، تعطیل شدند و عملا جلوی فعالیت بسیاری از فعالان جنبش دانشجویی گرفته شد.
در زبان عربی ضربالمثلی است که میگوید «طوفانی که مرا ریشهکن نکند، باعث تقویت من خواهد شد». درخت اصلاحات بعد از ١٢ بهار آنقدر تنومند شده بود که اگرچه بسیاری از شاخ و برگهای آن ریخت؛ اما تنه آن به واسطه ریشهدوانیدن در سالهای پس از ٧٦ توانست با وجود آن شرایط، باقی بماند. پیروزی چشمگیر اصلاحطلبان در شکلدادن به ائتلاف ٢٤ خرداد ٩٢ و حمایت از نامزدی دکتر روحانی و موفقیت بیچونوچرای او با ١٩ میلیون رأی در مقابل مجموع آرای نامزدهای طرف مقابل، گواهیای بر درستی آن ضربالمثل بود.
اگر در قبال پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات شوراهای چهارم و ریاستجمهوری یازدهم هنوز اماواگرهایی از سوی برخی تندروها و روزنامههایشان مطرح میشد، نتایج آرای هفتم اسفند ٩٤ و ١٠ اردیبهشت ٩٥ نشان داد این جریان سیاسی زاد و ولد هم داشته و بهطور منظم در حال ازدیاد جمعیت است. به نظر میرسد اظهارنظر قطعی درباره سپهر سیاسی ایران زودهنگام باشد؛ اما نتایج انتخابات مجلس دهم میتواند هر مشاهدهگر منصفی را به این جمعبندی اولیه برساند که برخلاف دیدگاه تندروها، دیگر نمیتوان اصلاحطلبی را یک نیروی سیاسی و اجتماعی تمامشده تلقی کرد.
ارسال نظر