حالا نوبت اصولگرايان است
حمايت اصلاحطلبان از برخي اصولگرايان معتدل، در اين دوره از انتخابات، پرسشهايي را در ميان بدنه اصلاحات و برخي از هواداران جبهه اصلاحات به وجود آورد و اين ذهنيت را پديدار كرد كه آيا حقيقتا مرزبنديهاي هويتي جناح اصلاحطلب و اصولگرا در هم ريخته است يا آنكه فرصت طلبي، سودجويي و سوداگري و منفعت طلبيهاي كاسبكارانه موجب حمايت از برخي از اصولگرايان معتدل در برخي از حوزههاي انتخابي شده است؟
كم نيستند اصولگراياني كه شخصيتهاي ممتاز جريان اصلاحات را ميستايند و كم نيستند اصولگراياني كه از احمدينژاد روي برتافتهاند. كم نيستند اصولگراياني كه با همه سياستهاي تبليغاتي ، هنوز هم به بزرگان اصلاحات كه تندروهاي جريان خودشان خواستار شديدترين برخوردها با آنان هستند را حرمت مينهند. چرا اين بزرگان را حتي مخالفانشان ميستايند؟ دليل اصلي آن، مشي و منش و روش اصلاحگرانه آنان است. آري؛ اصلاحطلبان از اصولگرايان هم حمايت ميكنند.
اين ظرفيت نگاه اصلاحطلبانه است. رويكرد اصلاحطلبانه فراتر از نگاه تنگ و صرف جناحي است. روش اصلاح گرانه، روشي منعطف در برابر سياست ورزيهاي متصلب، مبتني بر نفي مرزبنديهاي كاذب، معطوف به ديدن منافع «ديگري» و در يك كلام ترجيح منافع ملي و مردم بر منافع خويش است. شيوه اصلاحطلبي، در نظر داشتن منافع ملي در برابر منافع صرف محلي و منطقهاي، قومي و عشيرهاي است. گفتماني كه با شرح صدر، مخالف را تبديل به موافق خواهد ساخت.
در اين مسير، سيره امام خميني الگويي قابل استناد است. اين شيوه برخورد، راه را براي اصولگرايان معتدل و منصف نيز احتمالا خواهد گشود. آنان نيز بايد بياموزند كه در سياست، چه بر مبناي رويكرد «فضيلت محورانه» و «تكليف باوري» و چه بر اساس رويكرد «نتيجه گرا»، راه را براي همكاريهاي عملگرايانه بايد پذيرفت.
در اين مسير اصلاحطلبانِ عقل باور و آينده نگر، راه را گشودهاند و با در ليست قراردادن برخي از چهرههاي اصولگرا، سعه وجودي خويش را به نمايش گذاشتند. آشتي و وحدت ملي در ميان جناحهاي سياسي تنها از مسير رسميت و قبول «ديگري» وتعامل و همكاري و گاه ائتلاف و حمايت خواهد گذشت و اصلاحطلبان در اين مسير آغازگر بودهاند. «انصاف و حق مداري»، بالاتر از منفعت طلبي و جناح گرايي است. با انصاف و حق مداربودن، حسن و قبحِ خود و ديگري را آنگونه كه هست، و نه آنگونه كه سياستهاي رايج تبليغاتي و جناحي بر ما ديكته ميكند، خواهيم شناخت.
اينها به منزله عدول از چارچوبهای هويتي اصلاحطلبي نه تنها نيست، بلكه يادآوري وجهي از اصلاحطلبي است كه در رقابتهای سياسي، پنهان شده و كمتر نمايان گشته است. بر اين اساس، اصلاحطلبان برمبناي خرد جمعي و با سازوكارهاي دموكراتيك و در حوزههايي كه با رد صلاحيت كانديداهاي اصلاحطلب مواجهه گرديدند، بر مبناي «ضرورتها» و با «انتخابي عقلاني» و «معطوف ِ به آينده»، از كانديداهاي اصولگراي معتدل و منصف حمايت كردند.
بايد تا حد امكان، از دوگانهسازيهاي آشتي ناپذير در سطح جامعه پرهيز كرد و در اين دوره از سياست ورزي خردمندانه، گام بلند اوليه را نخبگان سياسي بايد بردارند. پايان تماميت خواهي، گشايش درهاي دگرخواهي است. اصلاحطلبان ظرفيت و توان ِ جذب و پذيرش اصولگرايان را بر مبناي منافع ملي از خود نشان دادهاند، حالا نوبت اصولگرايان است.
ارسال نظر