ترنس های ایرانی؛ در حاشیه ماندگان اجتماع
شرایط ترنس های ایرانی ما را بر آن داشت که این در حاشیه ماندگان اجتماع را به متن بیاوریم و چهار هزار کلمه را در اختیار سه تن از آنان بگذاریم.
تو می دونی ترنس چیه؟
- ترنس به کسایی می گن که می خوان تغییر جنسیت بدن.
من ترنسم.
- کثافت عوضی، به من دست نزن، به من دست نزن.»
عصبانی نیستم، حق دارید، من هم مثل شما فکر می کردم که این آدم ها از سیاره دیگری آمده اند. فکر می کردم که حقی به عنوان یک شهروند برای زندگی در شهر ما ندارند؛ تا اینکه متوجه شدم من هم می توانستم جزو یک نفر در هر ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفری باشم که در ایران دچار این ویژگی هستند. تا این که فهمیدم پسرخاله ام، دختر عمویم و حتی برادرم می توانست ذهنی داشته باشد که به او دستوراتی خلاف بر جنسیت حک شده در شناسنامه اش بدهد، بدون اختیار خودش؛ سرنوشتی که در شکم مادر برای او رقم زده شده، همین طور است، شما هم می توانستید یک ترنس به دنیا بیایید و حالا سوژه این گزارش باشید؛ یکی از صدها هزار نفری که جلوی جنسیت آنها علامت سوال بزرگی خودنمایی می کند و بدن شان منطبق بر هویتی که دارند نیست و حضورشان در جامعه برابر است با آزار و اذیت.
شرایط ترنس های ایرانی ما را بر آن داشت که این در حاشیه ماندگان اجتماع را به متن بیاوریم و چهار هزار کلمه را در اختیار سه تن از آنان بگذاریم. اشتباه نکنید، این صفحه را کاترین، درسا و فرهاد سه ترنس سکشوال موفق و خوش ذوق ایرانی طراحی و تنظیم کرده اند، نه آدمی که نامش بر پیشانی این گزارش نوشته شده است.
این قضیه مادرزادیه، اگه به خودش باشه که اصلا نمی خواد مرد باشه*
فرهاد ترنس سکشوال ۲۴ ساله است، گرافیک خوانده و قدرت بیان بالایی دارد. او اولین کسی است که بعد از آزمایش میزان داغ بودن چای ریخته شده در فنجان شروع می کند به صحبت کردن: «خیلی ها سعی کردن برای ویژگی ما تعریف و دلیل مشخصی رو پیدا کنن؛ مثلا بعضی ها می گن که دلیلش استرس خانم های باردار موقع جنگ بوده، اما این مورد چیزی نیس که توی سال های اخیر به وجود اومده باشه، همیشه بوده و فقط این روزها که جرأت اعلام عمومی بیشتر شده، خیلی ها از اون باخبر شدن. اما نکته مهم اونجاس که من اصلا نام «اختلال» رو قبول ندارم و باید از پیشوند «خصوصیت» استفاده کرد؛ خصوصیت هویت جنسی، نه اختلال هویت جنسی.»
فرهاد که از زمان کودکی متوجه داشتن این خصوصیت شده، رسیدن به سن بلوغ و حضور در دبیرستان را زمانی برای پر رنگ تر شدن تضادهای جنسی اش معرفی می کند: «دوره دبیرستان وقتی بود که باید در یک محیط کاملا پسرانه حضور پیدا می کردم؛ اونجا کاملا در جریان ویژگی های متفاوتم نسبت به بقیه پسرها قرار گرفتم و به واژه ای به نام «ترنس» رسیدم.»
کاترین نام ترنس دیگر ایرانی است که کنار خواهرش - درسا - و فرهاد نشسته است. او در دانشگاه مشغول تحصیل رشته هنر است و عینک آفتابی اش را بالای سرش گذاشته؛ عادی عادی، مثل همه اطرافیان شما، احساس دارد، خیانت و وفاداری را به خوبی می شناسد، درس می خواند، برای خودش چهارچوب و قاعده دارد و از راه هنر و علمی که به دست آورده روزگار می گذراند.
کاترین حرف می زند: «با دخترها راحت تریم. خیلی از وقت ها تحمل محیط پسرونه عذابمون می ده...» درسا خواهر ۲۴ ساله کاترین میان صحبت هایش می آید و می گوید: «مادر... فقط اشک ها و دلواپسی های مادرمونه که قدرت تحمل به ما می ده.» درسا نامی است که خودش برای خودش انتخاب کرده، جدا از نامی که شناسنامه، قانون، خانواده و جامعه با آن صدایش می زنند. او با این نام زندگی می کند، نامی که هورمون های موجود در مغزش به او یادآور می شوند.
قرار است گزارش را بچه ها تنظیم کنند و فرهاد می گوید: «باید مخاطب مون رو خونواده های بچه های ترنس و جامعه در نظر بگیریم، نه خود ترنس ها؛ صحبت کردن با پزشک ها هم فایده ای نداره، این حرف ها رو می شه روی سایت هاشونم پیدا کرد؛ مهم برخورد خونواده ها و جامعه است، چیزی که بیشترین عذاب رو برای بچه ها به وجود میاره.»
کاشکی کر بود، کور بود، چلاق بود، ولی رسوا و انگشت نما نبود*
درسا، خواهر کاترین دل پری از خانواده اش دارد. او به خاطر مادرش این شرایط را تحمل می کند و در جلدی فرو می رود که مطابق با روحیات و تمایلاتش نیست و تنها در رویاهایش با جنسی که دوست دارد زندگی می کند: «مادرم می گه نباید کسی از این موضوع خبردار بشه. او ندراه خودش رو گول می زنه. همه اهالی محل و فامیل از موضوع باخبر هستن. ما خواستگارهای زیادی داریم اما نمی تونیم این موضوع رو با خونواده مون درمیون بذاریم، جرأتش رو هم نداریم.»
فرهاد هم می گوید: «من تازه همین هفته پیش با نشون دادن مجوز تغییر جنسیتی که گرفته بودم، برادرم که هویت جنسی مشخصی داره رو در جریان وضعیتم گذاشتم.»
فرهاد که به خاطر این ویژگی بارها از دست پدرش کتک خورده، صحنه ای را برای ما به تصویر می کشد که یادآوری آن بغض را آرام آرام مهمان گلویش می کند: «وقتی پدرم تمایلات جنسی منو دید، لختم کرد و جلوی آینه برد و گفت تو این هستی، خودت را بپذیر.»
فرهاد خوب بلد است صحبت کند، توانایی که از روحیات شاعرانه اش سرچشمه می گیرد: «از بچگی عاشق لباس های دخترونه بودم اما خونواده ام سعی می کرد لاپوشونی کنه و این موضوع رو نپذیره. مهمونی که می رفتیم، دردسرهای زیادی پیش می اومد. خیلی اوقات من تنهایی خونه می موندم. خونواده ام به زن مثل یه جنس دوم نگاه می کنه و از اینکه بخوام خودم رو دختر معرفی کنم، هراس داره.»
طبق گزارش منتشر شده در مقاله «هویت جنسی و نقش آن در اختلالات جنسی» شماره ششم از فصلنامه مطالعات جوانان، برخورد والدین با افراد ترنس متفاوت است. در ایران این برخورد ۳۰ درصد حمایت گرایانه است؛ یعنی والدین از فرزندان خود حمایت می کنند و می کوشند در سایه این حمایت مشکلات فرزندان خود را تا حدی بهبود بخشند. در ۱۰ درصد از موارد با والدینی بی تفاوت مواجه هستیم که چندان اهمیتی به موضوع نمی دهند یا به راحتی آن را نادیده می گیرند اما در ۷۰ درصد موارد، والدین برخوردی توأم با عصبانیت و سرکوب دارند، یا از شنیدن تقاضای فرزندشان برای تغییر جنسیت غمگین می شوند.
این دسته از والدین معمولا مشکلات فرزند خود را نمی پذیرند یا با نامهربانی، عصبانیت و سرکوفت به فرزند مبتلا واکن نشان می دهند. خانواده ها به علت دیدگاه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی حاضر به قبول چنین مسئله ای نمی شوند، چرا که آشکار شدن آن را مساوی با بی آبرویی، زبانزد شدن و از دست دادن حس اعتماد می دانند. کاترین که از درک مناسب از سوی خانواده خود ناامید شده می گوید: «وقتی خونواده ها این جوری برخورد می کنن، چه انتظاری می شه از آدم های توی کوچه و خیابون داشت؟»
تو می خواهی توی این محله زندگی کنی*
«دید جامعه مهمترین مشکل ماست، تنها راهش فرهنگ سازیه. متاسفانه رسانه ها یا به این مسئله نمی پردازن یا به طور ناقص اون رو معرفی می کنن و اوضاع بدتر هم می شه. من خیلی سعی کردم مجری یک یاز برنامه های پرمخاطب صدا و سیما که معمولا به موضوع های خاص می پردازه رو راضی کنم اما هر کاری انجام دادم، قبول نکرد.»
اینها را فرهاد می گوید و جمله هایش را پشت سر هم به یکدیگر می چسباند: «توی دانشگاه به دلیل نبود تفکیک جنسیتی راحت تریم. هر چند که حراست دانشگاه بارها به خاطر حضور در جمع های دخترونه بهم تذکر داده. من الان توی یه خوابگاه با ۴۰ پسر زندگی می کنم. سعی کرده ام این موضوع رو واسشون جا بندازم و می تونم بگم که تا حدودی موفق شده ام.»
کاترین هم می گوید: «مدرسه که می رفتم، من رو توی زنگ های تفریح سر کلاس نگه می داشتن تا با بچه های داخل حیاط برخورد نکنم. بارها شده بود که معلم صدام می کرد و روی صورتم دست می کشید و به خاطر استفاده از لوازم آرایشی مسخره ام می کرد.»
خواهر کاترین هم که عصبانیتش بسیار زیاد است می گوید: «من عاشق آرایشگری هستم، پدرم ۱۵ میلیون خرج کرد و بهترین لوازم آرایشگری رو برام خرید و توی جای مناسبی مشغول به کار شدم اما کنایه های اطرافیان تعطیلی آرایشگاه رو تنها راه ممکن برام کرد.»
درسا صحبت هایش را این طور ادامه می دهد که «جدای از مزاحمت های بعضی از مردم، بارها توسط پلیس دستگیر شدیم و ما رو مجبور به برهنگی کردن و آخر سر گفتن که شماها فقط ۱۲ شب به بعد بیرون بیاین. ما حتی نمی تونیم به راحتی از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنیم و واسه خرید کردن به پاساژ بریم. ترنس ها توی کشورهای دیگه زندگی راحت تری دارن.»
او در ادامه صحبت ها اعتماد به نفس بالایش را به رخ می کشد و می گوید: «اگه شرایط مساوی کار و فعالیت مهیا باشه، خواهید دید که ترنس ها از بقیه جلو می زنن. در دانشگاه معدل من از بقیه بالاتر بود و حالا هم دارم کار طراحی و گرافیک انجام می دم. البته ترجیح می دم که سفارش بگیرم و بعد انجام کار براشون بفرستم. ما هوش بالایی نسبت به بقیه افراد جامعه داریم.»
اترین هم می گوید: «وفاداری مادر عشق بیشتره، هیچ وقت خیانت نمی کنیم و تا آخر با کسی که دوست بودیم، می مونیم. اگه زنانگی یک زن صددرصد باشه، زنانگی ما ۱۲۰ درصده، ترنس سکشوالیسم در کشور ما یک تابو هستش و خیلی اوقات با مواردی که ربطی به حقیقت ماجرا نداره، برابر دونسته می شه.»
ما، همجنس گرا نیستیم
درسا یک آینه در دستش گرفته و با دقت مشغول مرتب کردن موهایش است. او می گوید: «خیلی ها با دیدن ما فورا از ترکیباتی مثل همجنس باز و اِواخواهر استفاده می کنن، در صورتی که این طور نیس، توی جامعه ترنس هم ممکنه مثل دیگر جنسیت ها این طور افراد حضور داشته باشن اما نمی شه این مورد رو به کل جمعیت نسبت داد.»
پسر مورد علاقه درسا با او تماس می گیرد و فرهاد صحبت ها را ادامه می دهد: «وقتی که یک ترنس از خونواده اش طرد می شه و از خونه فرار می کنه، مطمئنا برای تامین نیازهای مادی خود و شروع یه زندگی مستقل، تن به کارهایی می ده که مطابق با میل واقعی خودش نیس. من دوست ترنسی دارم که پزشکه و دوست دیگه ای که استاد دانشگاس، ما ترنس های موفق زیادی داریم و نباید به ما تنها به چشم بچه های پارک دانشجو نگاه کرد. خیلی ها فکر می کنن که ما می خوایم خودمون رو این طوری نشون بدیم و پسرها رو جذب کنیم در صورتی که اصلا اینطور نیس، اصلا.»
افسردگی، اعتیاد و دیگر آسیب های جسمی
بحث ویژگی متفاوت هویت جنسی با وجود ناراحتی های فراوانی که برای ترنس ها به وجود می آورد، تا حدودی با برخی از جرایم دیگر نیز مرتبط است و گاه می تواند باعث آسیب رساندن به خود یا حتی دیگران شود. افسردگی، اقدام به خودکشی و آسیب های مرتبط با مصرف مواد مخدر نیز از سایر مسائل مرتبط با این خصوصیت به شمار می رود. طبق بررسی های انجام شده در مقاله «اختلال هویت جنسی و ابعاد اجتماعی آن» منتشر شده در فصلنامه علمی - پژوهشی رفاه اجتماعی، در ایران در ۶۵ درصد از موارد اقدام به خودکشی صورت گرفته است. طبق تحقیقات انجمن روانپزشکی آمریکا در مورد میزان اقدام به خودکشی هم ۳۷ درصد گزارش شده که البته فقط سه تا چهار درصد به مرگ منتهی شده است.
برخی از ترنس ها هم به خوددرمانی با هورمون ها رو می آورند و گاهی ممکن است به اخته کردن خود اقدام کنند. در بعضی جوامع افرادی که دچار این ویژگی هستند، می توانند وضع خود را به راحتی ابراز کنند و در جستجوی راهکارهای درمانی باشند اما در ایران بسیاری با استفاده خودسرانه و پنهانی از هورمن ها زندگی می کنند؛ هورمون هایی که به گفته کاترین باعث افسردگی بسیاری از دوستانش شده و آنها تمام بدن خود را زخم کرده اند.
درد من عمل کردن نیست؛ زندگی بعد از عمله*
حجت الاسلام محمد مهدی کریمی نیا در فصل تاریخچه تغییر جنسیتز کتاب «تغییر جنسیتاز منظر فقه و حقوق» خود می آورد: «بر مبنای مدارک تاریخی، تغییر جنسیت حتی پیش از سال ۱۳۴۳ شمسی در ایران وجود داشته و من در تحقیقاتم به این مطلب پی بردم که اولین عمل جراحی تغییر جنسیت در ایران در سال ۱۳۰۹ شمسی و حدود ۸۱ سال قبل توسط پزشکی به نام دکتر خلعتبری انجام شده که بیمار یک پسر جوان ۱۸ ساله بوده و بعد از تغییر جنسیت نام کبری را برای خود انتخاب کرده است.»
حجت الاسلام کریمی نیا، پژوهشگر حوزه فقه و تغییر جنسیت، در یک نشست علمی با عنوان «تغییر جنسیت از منظر فقه، حقوق و پزشکی» مطرح کرده است: «اولین کسی که مباحث فقهی و حقوقی را مطرح کرده، امام خمینی است که در سال ۱۳۴۳ شمسی در کتاب تحریرالوسیله مباحث جدیدی از جمله تغییر جنسیت را بیان کرده است. این کتاب در سال ۱۳۴۷ در نجف چاپ می شود.
قبل از این کتاب هیچ بحثی نداریم. از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۶۴ ما هیچ اثر فقهی یا حقوقی را نداریم که درباره این مسئله بحث کند و یک سکوت محض وجود دارد تا این که فردی به نام فریدون که دچار اختلال هویت جنسی بود و خود را زن می دانست، به فکر تغییر جنسیت افتاد. ایشان در سال ۱۳۶۴ مشکل خود را برای امام مطرح می کند و امام فتوا می دهد: «عمل تغییر جنسیت زیر نظر پزشک متخصص اشکال شرعی ندارد.» بعد از این فتوا او عمل تغییر جنسیت انجام می دهد و نام مریم را برای خود انتخاب می کند. بعدش هم انجمنی برای حمایت از بیماران دارای این اختلال راه می اندازد.»
وقتی به بحث تغییر جنسیت می رسیم، چهره های بچه ها عوض می شود. درسا لبخند قشنگی می زند و از آن به عنوان آرزوی زندگی اش یاد می کند: «من فقط لنگ اجازه خونواده ام هستم. اگه از خودم بود، همین الان این کار رو می کردم.»
فرهاد اما با وجود این که مجوز تغییر جنسیتش را پس از چند سال دوندگی گرفته، محکم می ایستد و از ترنس بودنش دفاع می کند. مثل یک زن که از زنانگی اش و مثل یک مرد که از مردانگی اش. «اگه شرایط زندگی برای من با همین وضعیت وجود داشته باشه، این کار رو نمی کنم. این یه ویژگیه که به آدم های محدودی داده شده و من خیلی اوقات اون رو یک نوع برتری حساب می کنم.»
فرهاد در ادامه از عمل های انجام شده در ایران گلایه می کند و می گوید: «به جراحی های داخل ایران اعتباری نیس، خیلی از دوستان ما عمل کرده ان و حالا ماه هاس که چهار دست و پا راه می رن و در حسرت بازگشت به جسم قبلی شون روزگار می گذرونن. جای بخیه هاشون پس از مدت ها درد می کنه و تخلیه ها درست انجام نشده. خیلی از جراح های عمومی هم بدون مجوز این کار رو انجام می دن. یکسری نهادها مثل بهزیستی هزینه انجام این عمل توی ایران رو متقبل می شن، اما دوست های ما که توی کشوری مثل تایلند تغییر جنسیت داده ان رضایت بیشتری دارن.
خودمون از نزدیک شاهد نتیجه عمل ها بودیم. حالا هم ازدواج کرده ان و می تونن با یکسری اقدامات بچه دار هم بشن. البته عمل توی کشورهای خارجی خیلی پر هزینه است و با توجه به تغییرات جنسی انجام شده در پاسپورت برای برگشت با دردسرهایی مواجه می شیم. خود عمل هم سخته و بعد از اون هم کلی داستان داریم و این طور نیس که بشه راحت زندگی کرد. عوارض جسمی و روحی زیادی داره و می شه گفت که تا ابد یک ترنس سکشوال باقی می مونیم.»
اگر بشود اسمش را گذاشت «آمار»
طبق آمار سازمان پزشکی قانونی از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ تعداد ۱۳۶۶ نفر جهت اخذ مجوز برای انجام عمل تغییر جنسیت به سازمان پزشکی مراجعه کرده اند که از این میزان ۵۶ درصد مردان متقاضی تغییر جنسیت به زن و ۴۴ درصد زنان متقاضی تغییر جنسیت به مرد بودهاند. بنابراین آمار سالانه بیش از ۲۷۰ ایرانی تغییر جنسیت می دهند.
مهدی صابری، رییس بخش معاینات روانپزشکی قانونی استان تهران معتقد است: «به طور متوسط حدود ۶۰ مورد جدید یاز این اختلال هر ساله در کشور معرفی می شود که مراحل تشخیصی را در پزشکی قانونی انجام می دهند. از این تعداد ۴۰ نفر مجوز می گیرند و یک سوم بقیه اختلالاتی دارند که مانع از تصمیم گیری برای عمل جراحی این افراد است.»
گودرز افتخاری جهرمی، رییس پیشین دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی در آذر ۹۰ در همایش اخلاق و شیوه های نوین درمان ناباروری هم تعداد کسانی را که درخواست تغییر جنسیت به پزشکی قانونی داده اند، دو هزار و ۶۰۰ نفر دانسته بود.
مریم خانوم ملک آرا، رییس تنها انجمن حمایت از بیماران دارای اختلال هویت جنسی هم در مصاحبه که در سال ۸۹ انجام داده بوده، گفته است: «اگر تمام افرادی را که دچار این نوع اختلال هستند جزو آمار به حساب آوریم، باید رقمی معادل ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار نفر از این بیماران را در سراسر کشور در نظر بگیریم چرا که بسیاری از این افراد هنوز در دوران کودکی هستند و عده ای از آنان هم دوران پیری را سپری می کنند. همچنین برخی از بیماران هم از معرفی خود به مراکز امتناع می کنند.»
تنها مرکز حمایت از ترنس های ایرانی، «انجمن حمایت از بیماران مبتلا به اختلالات هویت جنسی ایران» است که از سال ۱۳۸۶ با هدف سازماندهی اقدامات حمایتی از ترنس ها تشکیل شده است. این انجمن بعد از درگذشت مریم خاتون ملک آرا - مدیر مرکز - به تعطیلی کشیده شد. او که بعد از انجام عمل تغییر جنسیت خود در تایلند به ایران بازمی گردد، جمعی را گرد هم می آورد و انجمنی تشکیل می دهد که هنوز نام و نشانش در بخش نهادهای مردم نهاد وزارت کشور به چشم می خورد.
با شماره درج شده در کنار نام انجمن که تماس می گیریم، فردی از پشت گوشی می گوید: «ملک آرا که مُرد، همه چیز تمام شد اما می توانید با دکتر صابری صحبت کنید. او مسئولیت را برعهده گرفته و در جریان چند و چون کار هست.» با دکتر صابری هم که هم صحبت می شویم، می گوید: «نامه انحلال انجمن را به وزارت کشور فرستاده ایم؛ فعلا فرصت ندارم، برای اطلاع از وقت خالی با منشی ام هماهنگ کنید.»
فرهاد، کاترین و درسا از نبود قانون حمایتی جامع و کامل در مورد حقوق جامعه ترنس گلایه می کنند. فرهاد می گوید: «تنها انجمن ما تعطیل شده و ترنس ها هیچ سرپناهی ندارن؛ جایی که از حقوق اولیه اون ها دفاع بشه. ما در درجه اول به آدم هایی نیاز داریم که ترنس ها رو قبول داشته باشن. ایده آل ما ابراز هویت مشخص و قانون حمایتی است. الان ترن سها از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ و از شهرهای بزرگ هم به خارج از کشور پناه می برن. دل خوشی خیلی از ترنس های ایرانی، سایت ها و شبکه های مجازی شده که اون ها رو گرد هم میاره.»
ترنس سکشوال های ایرانی حضور پررنگی در فضای مجازی دارند، انگار آنجا احساس راحتی بیشتری می کنند. دور هم جمع می شوند و از دغدغه های همدیگر می گویند. آنها اینترنتی خرید می کنند، بازی می کنند، کار می کنند و تنها خودشان هستند که به درد دل همدیگر گوش می دهند و به مشورت می پردازند. پاراگرف بعدی نمونه یکی از این مشورت هاست:
«مریم جان دکترها حرف زیاد می زنن! اون ها می گن وقتش نیست و شرایطش رو نداری، تو هم باید بگی چشم اما بگو من مجوزم رو می خوام و هر جور که شده عمل می کنم. حتی اگه فقط این یه حرف باشه اما تو اینو بگو! باید قوی باشی جلوشون، بخوای به حرف دکترها گوش کنی، بهتره بری یه دست کت و شلوار بگیری و بری خواستگاری تا دکترها و خونواده ات خوشحال بشن.»
کاترین می گوید: «روانپزشک ها، ماموران، آم های بهزیستی، هیچ کس و هیچ کس درک درستی از این ماجرا ندارد. من زندگی عاشقانه ترنس هایی رو دیدم که کسی مشابهش رو ندیده. زندگی که با توجه به عرف و فرهنگ حاکم بر جامعه ما سخته، سخته، خیلی سخته.»
فرهاد: من ایستاده ام؛ درسا: دیگر کم آورده ام
درسا که دوست دارد با پسری که عاشق اوست ازدواج کند، از ترنس بودنش کلافه است. می خواهد عاشقی کند، کسی را دوست داشته باشد و کسی هم او را دوست داشته باشد. او می گوید: «با پسری دوست هستم و عاشق همدیگه هستیم اما چیزی از مشکل من نمی دونه، می ترسم اون رو توی جریان بذارم و همه چیز خراب بشه. من شب ها با اشک می خوابم و دیگه خسته شدم. به نظرم باید واقع بین بود. کاش من زن می شدم یا مرد، نه یک ترنس. می خوام مثل همه زندگی کنم و ازدواج کنم و بچه دار بشم.»
فرهاد اما ترنس بودنش را پذیرفته و به جای اختلال از آن به عنوان یک خصوصیت یاد می کند و می گوید: «این یه فرصته. ما ترنس ها ضریب هوشی بالایی داریم و من می جنگم، مثل یه جنگجو. باید جنگید و جنگید و جنگید.»
صحبت های ما طول کشیده و دیروقت است، بچه ها را تا جلوی یک ایستگاه مترو همراهی می کنم و ردر خیابان به انگشت هایی خیره می شوم که از داخل ماشین ها به سمت آنها دراز شده. آن وقت، به این قسمت از دیالوگ «آینه های روبرو» فکر می کنم، آنجا که رعنا «دوست شخصیت ترنس فیلم) و عماد (برادر شخصیت ترنس فیلم) هم صحبت می شوند:
«آیینه های روبرو»
عماد: اگه بچه تون بزرگ شه و بفهمین همچین مشکلی داره، چی کار می کنین؟
رعنا: خودم دغون می شم ولی نمی ذارم بچه ام داغون بشه. بچه های این جوری خیلی تنهان. حالا یه سوال از شما دارم، اگه باباتون بخواد شما رو شوهر بده چی کار می کنین؟
* دیالوگ هایی از فیلم های «جایی دیگر» ساخته مهدی کرم پور و «آینه های روبرو» ساخته نگار آذربایجانی. این دو فیلم به ترتیب در سال های 1381 و 1388 با اشاره به ترنس سکشوالیسم ساخته شده اند.
این شعر را فرهاد ترنس سکشوال 24 ساله سروده. او دانش آموخته رشته گرافیک است و علاوه بر فعالیت در این حوزه، شعر و شاعری را به طور حرفه ای دنبال می کند. فرهاد در این شعر، حال و حوای یک ترنس سکشوال را به تصویر کشیده است:
من یک ترنس سکشوالم
مشتی علامت سوالم
تهمینه ای شکل رستم
رودابه ای شکل زالم
نظر کاربران
اینها به خاطر آلودگی های زیست محیطی ایران است که روی جنین تاثیر می گذارد
لعنت به عاملان آنها
پاسخ ها
ترنس ها همه جای دنیا وجود دارن فقط هیچ جای دنیا مثل ایران باهاشون رفتار نمی كنن !!
به نظر من جنسیت و 3 گزینه باید كرد زن و مرد ترنس
من تابحال فکر میکردم اینا اوا خواهرن و دارن ادا اصول درمیارن و ازشون بدم میومد خدا منو ببخشه اینا واقعا دچار مشکلن بنده خداها و نتونستن با خود واقعیشون کنار بیان. کاش بشه بهشون یه جوری کمک کرد که به خود واقعیشون برسن و اینقدر عذاب نکشن
عزیزم تو خارج هم این هست. بهم ریختگی هورمونهاست. اما دلیلش هر چی که هست برخورد مردم خیلی بده. خییلی بد. خودم بارها شاهد بودم چقدر بهشون بدرفتاری میشه...
تو بعضی کشورها ترنس ها یک جنسیت محسوب میشود و در مدارکشون هم جنسیت ترنس ثبت میشود.
هیچ وقت نمیتونید وضعیت مارو درک کنید
فکر کنید درد دندون بره تو وجودتون با روحتون امیخته بشه
پاسخ ها
من درکت میکنم عزیزم..من خودم دوستم ترنسه .واقعا با مشکلات زیادی رو به رو میشه ...امیدتون به خدای بزرگ باشه
ایشالله خدا کمشون کنه خیلی گناه دارن...واقعا زجر میکشن و تو جامعه همه مسخرشون میکنن.. خدایا همشونو خوب کن