نخبه علمی که معتاد و سارق شد!
من نخبه علمی بودم الان در زندان با سارقان و معتادان صبح را به شب می رسانم. کله شقی خودم باعث شد تا از یک نخبه علمی به یک معتاد کارتن خواب سارق تبدیل شوم. اینها بخشی از اعترافات پسر ۳۶ ساله ای است که چند ماهدقبل به اتهام سرقت لوازم داخل خودرو دستگیر شد.
اینها بخشی از اعترافات پسر ۳۶ ساله ای است که چند ماهدقبل به اتهام سرقت لوازم داخل خودرو دستگیر شد.
در ادامه گفتگو با این متهم را می خوانید.
خودت را معرفی کن؟
ایمان ۳۶ ساله هستم.
چقدر درس خواندی؟
لیسانسم را در رشته شیمی از دانشگاهی در کانادا گرفتم و به ایران آمدم. در کنکور کارشناسی ارشد نیز با رتبه ۱۹ در دانشگاه معروف رشته های مهندسی ایران قبول شدم. من چند طرح و مقاله بین المللی داشتم و جزو نخبه های کشور هستم.
مگر می شود یک نخبه علمی سارق شود؟
همه بدبختی هایم از لج و لجبازی با خانواده ام شروع شد. من در خانواده ای بزرگ شدم که همه دکتر و مهندس بودند. من هم علاقه خاصی به درس داشتم اما عاشق شدم و زندگی ام رو به نابودی رفت.
کسی با عاشقی نابود نشده است.
قصه من فرق دارد. من علاوه بر گرفتن مدرک به دلیل اینکه زبانم خوب بود تدریس خصوصی می کردم. ۵ سال قبل عاشق یکی از شاگردانم شدم. از آن روز بود که مخالفت های خانواده ام با من آغاز شود.
بعد چه شد؟
خانواده ام مدعی بودند دختر جوان در حد خانواده ما نیستند و با ازدواج من و مریم مخالفت کردند. هرکاری از دستم بر می آمد انجام دادم تا خانواده ام را متقاعد کنم. اما موفق به این کار نشدم و مجبور شدم دختر مورد علاقه ام را فراموش کنم.
پس چرا الان در زندان هستی؟
چون معتاد شدم و به خاطر اعتیاد خانواده ام من را طرد کردند.
چگونه به سمت اعتیاد رفتی؟
من رشته شیمی حوانده بودم به همین خاطر از روی کنجکاوی در خانه دست به تولید مخدر شیشه زدم تا آن را امتحان کنم. بعد از تولید شیشه چندباری آن را کشیدم و حس خوبی داشتم. تمام غم هایم را فراموش کردم. تا اینکه بعد از سه ماه وقتی به خودم آمدم متوجه شدم اعتیاد شدید دارم و نمی توانم بدون شیشه زندگی کنم.
خانواده ات چه واکنشی نشان دادند؟
وقتی فهمیدند من شیشه ای شده ام و درس را رها کرده ام من را طرد کردند و از خانه بیرون انداختند.
به کجا رفتی؟
به خیابان به همین خاطر پنج سال کار من خوابیدن در خیابان، پارک و جوب بود. حتی چندماهی در وسط اتوبان می خوابیدم.
در این مدت هزینه خوراک و مواد را چگونه تامین می کردی؟
در میان زباله ها پلاستیک جمع می کردم و با فروش آن هزینه غذا و موادم را تامین می کردم.
چرا دستگیر شدی؟
به خاطر سرقت لوازم داخل خودرو دستگیر شدم.
چه شد به فکر سرقت افتادی؟
دیگر از کارتن خوابی خسته شده بودم به همین دلیل با پیشنهاد مرد سارقی به نام حبیب تصمیم گرفتم در قبال جای خوابی که او به من می دهد در سرقت ها کمکش کنم.
چند سرقت انجام دادی؟
من در هفت سرقت با حبیب همکاری داشتم که آخرین بار گشت پلیس سر رسید و ما را دستگیر کرد.
ارزشش را داشت؟
یاد گرفته ام اشتباهاتم را بپذیرم. من برای داشتن جای خواب امن بعد از پنج سال در به دری حاضر شدم در سرقت به حبیب کمک کنم و حالا باید تاوان اشباهم را بدهم.
حرف آخر...
این چندماه زندان من را تغییر داد. تنوانستم اعتیادم را ترک کنم و به اشتباهاتم پی ببرم. می خواهم بعد از پاک شدن کامل به پیش خانواده برگردم. پنج سال از زندگی ام را راحت از دست دادم اما می خواهم آینده ام را بسازم.
نظر کاربران
خیلی عجیب بودازرو داستانش کتاب بنویسه
درسته منطق این است که بچه ها با مشورت والدین ازدواج کنند ولی بعضی مواقعه این گونه نیست نباید والدین درمورد علاقه بچه هاشون سر سختی نشون بدهند چون نتیجه معکو س میده
تواگه واقعاعاشق بودی بایدبه هرقیمتی به عشقت میرسیدی حتی ترک اطرافیان
حقیقتی است وموارداین چنینی زیاده من دیدم حتی طلبه بوده الان یه کارتن خوابه شیطان درکمینه فرقی نداره کی هستی
والدین من هم همینکارو کردن
من یک پزشکم ولی داغون شدم تا تونستم سرپا بایستم
سال اول پزشکی مرا بخاطر عشق به کسی که در حد خانواده نبود از خانه اخراج کردند معتاد نشدم ولی تمام جوانیم رو صرف کار وتحصیل کردم مشغات زیادی کشیدم وداغون شدم ولی به هدفم رسیدم
کاش خانواده ها کمی مهربان تر بودند
پاسخ ها
از مشغات نوشتنت معلومه چه جور دکتری هستی.کاش به ارزوهات برسی
واقعا این عشق .....هیچ فرمولی نداره
کم کم به این نتیجه میرسم همه ی مشکلات از خوانواده است
از اظهارات اين ميشه فهميد تقصير خانواده هست.حالا خانواده چه حرفي براي گفتن دارن نميدونم.
پدر عاشقی بسوزه که اینچنین میکنه.
احسنت به تو
احسنت به تو
احسنت به تو
سلام واقعا شیشه زندگیی تلخ کرده ترس تو جانه ما انداخته