فرار دختر ۱۳ ساله از خانه شیطانی زوج جوان
آنها لباس پاره تنم میکردند و به من یاد میدادند که به خیابانهای شمال تهران بروم و گدایی کنم. با این حال زندگی در آن خانه را دوست داشتم تا اینکه روز آخر اتفاق تلخی افتاد.
چندی پیش پیرزنی نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و خبر از ناپدید شدن نوه ۱۳سالهاش داد. وی به مأموران گفت: من و نوهام نرگس از زمانی که پدر و مادرش از هم جدا شدند، با هم زندگی میکردیم.
ساعتی پیش نرگس به پارک نزدیک خانه مان رفت تا دوچرخه سواری کند اما دیگر برنگشت. من که بهشدت نگرانش بودم به پارک رفتم اما او را پیدا نکردم.
با پسر بزرگم تماس گرفتم و با هم به بیمارستانها و کلانتریها سر زدیم اما اثری از نوهام نبود. برای همین نزد پلیس آمدم تا برای پیدا کردن او از مأموران کمک بگیرم. بعد از اظهارات پیرزن، مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی دادسرای جنایی تحقیقات خود را برای پیدا کردن نرگس آغاز کردند.
درحالیکه ردی از دختر ۱۳ساله بهدست نیامده بود، یک هفته بعد وی همراه مادربزرگش به دادسرای جنایی تهران رفت و راز ناپدید شدن هفتروزهاش را فاش کرد.
او به قاضی گفت: آن روز برای دوچرخه سواری به پارک رفته بودم که با دخترجوانی به نام آرزو آشنا شدم. او حدودا ۲۰ساله بود و با من از زندگیاش گفت. من هم سفره دلم را باز کردم و از اینکه پدر و مادرم از هم جدا شده و هر کدام دوباره ازدواج کردهاند و مرا نزد مادربزرگم گذاشتهاند گفتم.
وقتی به او گفتم که من و مادربزرگم همیشه با هم دعوا میکنیم و مرا درک نمیکند، آرزو مدعی شد که زن و شوهر جوانی را میشناسد که حاضرند مرا نزد خودشان نگه دارند. او گفت که آنها برایم کار مناسبی پیدا میکنند و ماهانه به من حقوق خوبی میدهند.
من هم وسوسه شدم و قبول کردم نزد این زوج بروم. وقتی به خانه زن و شوهر جوان رفتم، آنها از من خواستند که در پارک و خیابان دستفروشی کنم. من هم قبول کردم و با این کار هر شب از آنها مبلغی بهعنوان دستمزد میگرفتم و در خانهشان زندگی میکردم. یک روز بعد به من آموزش دادند که گدایی کنم.
آنها لباس پاره تنم میکردند و به من یاد میدادند که به خیابانهای شمال تهران بروم و گدایی کنم. با این حال زندگی در آن خانه را دوست داشتم تا اینکه روز آخر اتفاق تلخی افتاد. بعد از یک هفته متوجه شدم که آنها نیت شومی در سر دارند؛ برای همین در فرصتی مناسب از آن خانه فرار کردم و درحالیکه بهشدت پشیمان بودم به خانه مادربزرگم برگشتم و همراه او به دادسرا آمدیم تا از آن زوج شکایت کنیم.
بعد از اظهارات دختر نوجوان، قاضی دستور بازداشت زوج جوان را صادر کرد اما وقتی مأموران راهی خانه آنها شدند، دریافتند که متهمان همزمان با فرار دختر نوجوان خانه را تخلیه کرده و به محل نامعلومی رفتهاند.
بررسیها نشان میداد که آنها خانه را بهمدت چندماه اجاره کرده بودند و از ترس دستگیری، پیش از اتمام مدت اجاره با صاحبخانه تسویه حساب کرده و از آنجا گریختهاند. با فرار این زوج، تحقیقات ویژه برای دستگیری آنها آغاز شده است.
نظر کاربران
خوب چه نقشه شومی کشیده بودن براشششششششششش؟
احتمالا بعنوان برده جنسی ازش استفاده کنن و از این طریق هم پولی به جیب بزنن . نمیدونم اینها چه موجوداتی هستند . فقط میتونم بگم عجب صبری خدا دارد !!!!!
جل الخالق...
خوب آخه یکی نیست به این دختر بچه بگه تو که همون اول دیدی تو رو واسه چنین کار زشتی می خوان ، پس چرا رفتی؟
آدم حرصش می گیره به خدا...
تموم شد الان؟؟؟؟؟؟ادامه داستان در قسمت بعد؟؟؟؟؟؟
تموم شد الان؟؟؟؟؟؟ادامه داستان در قسمت بعد؟؟؟؟؟؟
ناشناس خیلی کلاس بالا و مثل ادمای با سواد حف میزنی ما هم سواد داریم خوب خدا چیکار کنه یه دختر 13 ساله از همین اول بچگیش یاد گرفته فرار کنه منظورت چیه خدا چقدر صبر داره.
زانیار داداش اون منظورش ادمای مجرم بود نه دختره :|
کجاش نقشه شوم بود . گرفتی مارو. . هه . حالا فرار کرده . اوناام گدایی یادش دادن . این که شوم نبود . چرت بود داستان.
کجاش نقشه شوم بود . گرفتی مارو. . هه . حالا فرار کرده . اوناام گدایی یادش دادن . این که شوم نبود .فدات شم . نمیدونم شما بچه ها منظورم رویا زانیارو همتون انتظار داشتید. چه کاری بهش بدن مثلا مهندس ساختمون بیخیال بابا . ایول به همه
من که نقشه ی شومی ندیدم.ب هرحال ممنون
من که نقشه ی شومی ندیدم.ب هرحال ممنون
یعنی این که سرو تح نداشت چرته