روزی که محسن رضایی، ساعت ها گریه کرد
محسن رضایی در سالروز شهادت همسنگر شهیدش شهید مهدی باکری با انتشار خاطره ای در اینستاگرام یاد آن سردار سپاه اسلام را گرامیداشت.
متن این خاطره به شرح زیر است:
با احمد کاظمی تماس گرفتم، پرسیدم: «موقعیت؟»
گفت: «دیگر داریم میآییم عقب. منتها روی پل ازدحام است. وضع ناجوری پیش آمده. میترسم عراق پل را بزند و هر هفت هشت هزار نفرمان بمانیم این طرف اسیر شویم.»
آن پل دوازده کیلومتری داستان عجیبی برای خودش داشت. در آن عقبنشینی توانست سه برابر تناژ استانداردش نیرو و ماشین را تحمل کند و نشکند.
گفت: «مهدی هم هست. پیش من است. مسئله ندارد.»
دیدم احمد حرف زدنش عادی نیست. رفتم توی فکر که نکند مهدی شهید شده باشد. گمانم به آقای رشید یا آقا رحیم بود که فکرم را گفتم.
گفتم: «احساس میکنم باید برای مهدی اتفاقی افتاده باشد و شما هم میدانید.»
گفتند: «نه، احتمالاً باید زخمی شده باشد و بچه ها دارند مداوایش میکنند.»
گفتم: «تماس بگیرید بگویید من میخواهم با مهدی حرف بزنم!»
طول کشید. دیدم رغبتی نشان نمی دهند. خودم رفتم با احمد تماس گرفتم و گفتم: «احمد! چرا حقیقت را به من نمیگویی؟ چرا نمی گویی مهدی شهید شده؟»
احمد نتوانست خودش را نگه دارد. من هم نتوانستم سر پا بایستم، پاهام همان طور بیسیم به دست، شل شدند. زانو زدم. ساعتها گریه کردم....
به این ترتیب آقامهدی، ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ یعنی ۳۱ سال پیش به سوی آسمان پرواز کرد.
آذربایجان همیشه برایم یادآور دلاوری و ایثار بوده است و با شهادت آقامهدی نام آذربایجان بیش از همیشه در قاب ذهنم ماندگار شد.
شهید مهدی باکری، در حین عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل سربازان تحت امر آقا مهدی در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقیمانده بودند، بر اثر اصابت تیر مستقیم سربازان عراقی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید.
نظر کاربران
روحش شاد و یادش گرامی باد.
این آقا محسن با این همه بی اعتنایی مردم نسبت به خودش هیچوقت کم نمیاره و همیشه در هر موردی یه نظری میده و همش می خواد خودشو مطرح کنه . همرزمهای واقعی تو شهید شدند .