باز هم «رسوایی» در کاخ جشنواره
مهرداد حجتی در یادداشتی درباره حاشیه های جشنواره فجر در روزنامه شرق نوشت: فیلمهای «مسئلهدار» را گذاشتهاند آخر شب! این را محمدرضا شریفینیا میگوید. شوخی کرده است لابد.
منظورش فیلم خودشان بود؛ «رسوایی» دوم. یعنی محصول تازه دارودسته مسعود دهنمکیاینا. نمیدانم چرا اینقدر این گروه به «رسوایی» علاقهمندند؟ مدام در فکر «رسوایی»اند. به یکبارش هم قانع نبودهاند و قصد دارند مدام تکرارش کنند. از قرار معلوم این دومینش نخواهد بود.
کار به سوم و چهارم و پنجم هم خواهد کشید. اما چهکسی اینقدر برای بهنمایشگذاشتن «رسوایی» از خود اشتیاق نشان میدهد؟! عجیب نیست؟ برای این اشتیاق باید فکری کرد. من بهعنوان تماشاگر ردیف وسط در این سالها به این نتیجه رسیدهام که این میتواند یک «ترند مزمن» باشد، یک روند که تبدیل به یک رویه شده است.
تماشاگر ردیف چپ میگوید: «سطحینگری و مسئلهگریزی نگاه غالب در دوران دولت مهرورزی بوده است. بهخصوص در حوزه فرهنگ و پدیده دهنمکی محصول آن دوران است؛ گروهی که فکر میکردهاند از کل قافله عقب ماندهاند و خود را «اخراجی»های دولت میپنداشتند. ازهمینرو در دولت مهرورزی با همه توان به عرصه آمدند تا جبران مافات کنند.
اما از بخت بد حادثه «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» شد. اوضاع آنگونهای که خودشان تصور میکردند پیش نرفت. حاصل همانی شد که از پیش عاقلان میگفتند. گفتن که نه، مدام هشدار میدادند». چقدر خوب است این ردیف وسط! اینکه آن میان بنشینی و شاهد گفتوگو در دو سو باشی. اصلا چقدر این گفتوگو خوب است! چرا یقهگیری؟ چرا مشت و لگد و ناسزا؟ تا امکان گفتوگو هست، چرا دعوا؟ کاش میشد این دو تماشاگر چپی و راستی بیرون از کاخ همچنان متمدنانه در دو سوی یک میز مینشستند و گفتوگو میکردند. چه اشکال دارد؟
تماشاگر ردیف راست انگار که ذهن مرا خوانده باشد به حرف میآید تا پاسخ تماشاگر ردیف چپ را بدهد؛ میگوید: «این یک واقعیت است که در دوران رویکاربودن دولت اصلاحات خیلیها را میخواستند بهزور از قطار انقلاب پیاده کنند. خب نشد. نتوانستند وگرنه میکردند. یک عده ماندند و پافشاری کردند تا بالاخره تلاشهایشان به نتیجه رسید. وقتی دکتر احمدینژاد روی کار آمد، طبیعی بود که دست به تغییر بزند. چون اعتقادی به «اصلاحات» نداشت. او نماینده یک تفکر بود؛ تفکری که میخواست همچنان «انقلابی» باشد. بههمیندلیل هم بود که او خود را شبیه به «محمدعلی رجایی» میدانست. شبیه او لباس میپوشید و شبیه او رفتار میکرد.
هرچه بود نباید اجازه میدادیم آن ارزشها فراموش شود». تماشاگر ردیف چپ میگوید: «در عمل چه اتفاقی افتاد؟ آیا ایشان توانست همان شیوه را دنبال کند؟ بشوند «رجایی» ثانی؟ خودتان اگر بخواهید منصفانه قضاوت کنید چه میگویید؟ میگویم منصفانه». بهیکباره سکوتی بین آن دو درمیگیرد. تازه متوجه میشوم تماشاگران دیگر هم داشتهاند به دقت مناظره این دو را گوش میدادهاند. فیلم هنوز شروع نشده.
مسئولان کاخ میگفتند همه شروعها سر وقت خواهد بود. اما همیشه همه فیلمها با تأخیر شروع شدهاند. حالا هم فرصت هست تا به این مناظره گوش کنیم. تماشاگر ردیف راست میگوید: «چون باید صادق باشم؛ بالاخره اعتقاداتی دارم. آدم باید در آخرت پاسخگو باشد. من نمیتوانم دروغ بگویم. ایشان «رجایی» ثانی نشد. اما برای نخستینبار توانست توجه بسیاری از مسئولان را متوجه طبقه فرودست جامعه کند؛ همان طبقهای که در دوران دولت سازندگی بهکلی نادیده گرفته شد و در دولت اصلاحات هم همچنان نادیده باقی ماند».
تماشاگر ردیف راست میگوید: «در دوران اصلاحات تلاش شد تا با بالابردن درآمد سرانه، از جمعیت آن طبقه بکاهند و آنها را به طبقه متوسط نزدیک کنند. نقش طبقه متوسط شهری در آن دوران بیش از هر زمانی پررنگ شد. شما این را که انکار نمیکنید؟ ببینید دوست من، توجه نشاندادن به یک طبقه نباید از طریق توزیع ثروت اتفاق بیفتد. میتواند مثل دوران اصلاحات از طریق تولید ثروت رخ دهد. امیدوارم در این مورد با من همعقیده باشیم».
تماشاگر ردیف راست سری تکان میدهد و میگوید: «من هم همین نظر را دارم. اما باید با هم بیشتر حرف بزنیم». انگار دنیا را به تماشاگران شاهد این مناظره دادهاند. کم مانده است از خود بیخود شوند و دست بزنند. آنوقت کل «کاخ» متوجه ما میشوند.
اما دست نمیزنند، همه برمیگردند سمت «پرده». نمیدانم قرار است برای چهکسی «بادیگارد» بگذارند؟ شنیدهام ابراهیم حاتمیکیا قرار است در این مورد نظر بدهد. او باید پس از عبور از روی فرش قرمز به کاخ وارد شود. تا بعد ببینیم چه میگوید؟
ارسال نظر