ماجرای توصیه امام برای لاله و لادن +عکس
بردمشان قم پیش امام، اما بچهها را بغل گرفتند، آنها شعری خواندند، امام خندیدند و گفتند: بروید پیش مرحوم بهشتی تا کارتان را راه بیندازند. رفتیم دادگاه و دو روزه شناسنامه لاله و لادن را به نام من و همسرم صادر کردند.
لاله و لادن در ۱۰ دی ماه ۱۳۵۲ در فیروزآباد فارس به دنیا آمدند. پدر و مادر کشاورزشان، وقتی دیدند دخترهای دوقلویشان از سر به هم چسبیده اند، آنها را رها کردند تا در نهایت بهزیستی سرپرستی شان را به عهده بگیرد. نام لاله و لادن از همان جا روی دو دختری گذاشته شد که کمتر کسی به زنده ماندنشان امید داشت.
مدتی بعد، لاله و لادن به بیمارستان شهدای تجریش تهران منتقل شدند و دکتر علیرضا صفاییان آنها را که سه ساله بودند به فرزندی پذیرفت و برایشان شناسنامه جدا گرفت. خودش ماجرای سرپرستی معروف ترین دوقلوهای ایران را این طور روایت می کند: « اولین بار که آنها را دیدم، لرز وجود من را گرفت و نشستم روی زمین، با وجودی که پدر و مادرشان را برای حل مشکلات دعوت کردیم، هیچ کس پا پیش نگذاشت.
آنها را در بیمارستان شهدای تجربش تهران دیده بودم. ۳سالشان بود و مجله جوانان در سال ۵۴ موضوع را نوشته بود و عکسشان را چاپ کرده بود و از افراد کمک خواسته بود تا آنها را در منزل شخصی ببرند. من ۳۳ سال داشتم و کارم زیاد بود. با این حال، چون در ایران و خارج از کشور امکانات زیادی داشتم، تصمیم گرفتم سرپرستی آنها را قبول کنم و روند درمانی شان را با پزشکان آلمانی دنبال کنم.
بردمشان قم پیش امام، امام بچهها را بغل گرفتند، آنها شعری خواندند، امام خندیدند و گفتند: بروید پیش مرحوم بهشتی تا کارتان را راه بیندازند. رفتیم دادگاه و دو روزه شناسنامه لاله و لادن را به نام من و همسرم صادر کردند.
یکی را انتخاب کنید
از آن به بعد لاله و لادن زندگی شان را در کرج با خانواده جدیدشان شروع کردند اما وقتی به ۲۶سالگی رسیدند، سر و کله خانواده واقعی شان پیدا شد. صفاییان می گوید: « در دادگاه مرد میان سال نشسته بود که میگفت من پدرشان هستم، پرسیدم این ۲۶ سال کجا بودی؟ گفت: نمیدانم. گریه کرد و ما هم به دنبالش.
گفتم اینها مادر دارند؟ گفت بله. بچهها میگفتند ما پیش پدر و مادرمان نمیرویم. دادگاه گفت باید بروید زیرنظر بهزیستی. گفتند ما بابا داریم، شناسنامه داریم. قبول نکردند... ما گریه، بچهها گریه.»
ثبت احوال شناسنامههای دیگری با اسامی لاله و لادن بیژنی برایشان صادر کرد و قاضی پرونده از آنها خواست در میان زندگی با پدر و مادرشان و خانواد صفائیان یکی را انتخاب کنند. درخواستی که از سوی دوقلوها رد شد و در نهایت، آنها زندگ مستقل شان را در خانه ای دیگر شروع کردند.
مدیر مدرسه از دیدن شان غش کرد
برادرخوانده لاله و لادن سال گذشته که در برنامه ماه عسل دعوت شده بود، می گفت: «لاله و لادن کسانی بودند که میتینگ حقوقی با زبان فرانسه، برگزار کردند و درباره مسایل حقوقی، گفتگو می کردند، استخر می رفتند و دوچرخه سواری م کردند... آنها مسلط به چد زبان بودند، سخنرانی می کردند و مدارج علمی داشتند. روزی، مدیر مدرسه شان، اجازه نداد آنها دیگر وارد مدرسه شوند.
موضوع تا دفتر وزیر وقت آموزش و پرورش کشیده شد. ما به اتفاق لاله و لادن پیش مرحوم باهنر رفتیم و ایشان روی زمین نشسته بود. تا ما و پدرمان را دید از جا برخاست و سلام کرد. موضوع را که مطرح کردیم. وزیر به رئیس آموزش و پرورش کرج زنگ زد و گفت لاله و لادن سرقفلی آموزش و پرورش کرج هستند. باید در مدرسه شان درس بخوانند و گزارش تحصیلشان به من داده شود.»
خواهرخوانده لاله و لادن هم خاطراتش را اینطور می گفت: «من ۱۰سال از لاله و لادن کوچکتر بودم. شب ها بین آن ها می خوابیدم و این آرامشی به من می داد که احساس می کردم آنها خواهران خودم هستند. ممکن بود یکی از این دو، روزه باشد و دیگری می خواست غذا بخورد، دو فرد کاملا مستقل از هم بودند ولی از سر به یکدیگر چسبیده بودند. یک بار یادم است لاله و لادن آمدند کارنامه من را بگیرند که مدیر مدرسه از تعجب، از هوش رفت، مردم دید دیگری به آنها داشتند.»
به هر قیمتی جدا می شویم
لاله و لادن تحصیلاتشان را در رشته حقوق ادامه دادند و از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدند. بعد از آن، تلش شان برای پیدا کردن شغل شروع شد اما هیچ شرکتی حاضر نبود دو خواهر به هم چسبیده را در کادر اداری خود استخدام کند. آنها سه ماه به طور آزمایشی در یک اداره مشغول به کار شدند اما بعد از پایان این دوره، با جواب رد کارگزینی از اداره بیرون آمدند.
اتفاقی که باعث شد آنها مصمم تر از همیشه به جدایی فکر کنند: «به هر قیمت باید جدا شویم. اگر شرایط ما به همین نحو ادامه داشته باشد، دیگر نمیتوانیم آن را تحمل کنیم.» ین را لادن می گفت که بر خلاف لاله همیشه آرزو داشت به شهرستان خودشان برگردد و به وکالت بپردازد. لاله هم اگرچه رویای روزنامه نگاری در تهران را در سر داشت اما برای جدایی از لادن لحظه شماری می کرد.
اسیر تبلیغات شدند
با وجودی که پزشکان آلمانی اعلام کرده بودند امکان جداسازی لاله و لادن بدون مرگ یکی یا هر دو وجود ندارد، اما در خردادماه ۸۲ جراحان سنگاپوری اعلام کردند که می توانند این کار را انجام دهند. تیم پزشکی سنگاپوری که پرونده لاله و لادن را بررسی می کرد، شامل ۳۵ متخصص، ۵ جراح اعصاب، ۱ متخصص جراحی عروق، ۶ متخصص جراحی پلاستیک، ۸ رادیولوژیست و در مجموع ۱۲۵ نفر پزشک بود که سرپرست آنها توانسته بود دوقلوهای نپالی را که مثل لاله و لادن از سر به هم چسبیده بودند با موفقیت از هم جدا کند.
با این حال پدر خوانده لاله و لادن معتقد بود: «تمام تحقیقات از ابتدا نشان می داد نباید عمل انجام می شد. طبق بررسی ها، به محض انجام عمل، لاله از دنیا می رفت و لادن هم فقط ۳ درصد شانس زندگی داشت. اینها را از آلمان فهمیدیم. ولی وقتی خودشان از ما جدا شدند و رفتند به سنگاپور، اسیر تبلیغات شدند.»
۵۲ساعت تا مرگ
لاله و لادن با تیمی از جراحان چیره دست راهی اتاق عمل شدند. لبخند آخر آنها را همه به یاد دارند وقتی که در مصاحبه تلویزیونی شان آرزو می کردند از اتاق عمل بیرون بیایند و برای اولین بار صورت همدیگر را از رو به رو ببینند.
جراحان تیم پزشکی معتقد بودند نه تنها احتمال مرگ لاله و لادن وجود دارد، بلکه در صورت زنده ماندن شان هم ممکن است فلج شوند. تلویزیون گزارش لحظه به لحظه این عمل را پوشش می داد و در حالی که جراحی ۵۲ ساعته آنها خوب پیش می رفت و ۸۰ درصد بافتها با موفقیت از هم جدا شده بودند، خونریزی شروع شد.
برخلاف پیش بینی پزشکان آلمانی، لادن تاب نیاورد و بدنش توانایی گردش خون را از دست داد و از دنیا رفت. بعد از آن، لاله به کما رفت و پزشکان یک ساعت و نیم برای برگرداندن او تلاش کردند. اما درنهایت لاله هم به لادن پیوست تا غمگین ترین تراژدی تاریخ پزشکی معاصر در ایران رقم بخورد.
نظر کاربران
خدا رحمتشون کنه.
پاسخ ها
تویی که منفی میدی واقعا ادم نیستی
چرا بعضیا منفی میدن؟معنی جملات رو متوجه نمیشن یا اشتباهی دستشون رو منفی میخوره؟ها؟
یعنی 6نفر یهو دستشون به منفی میخوره نه عزیزم اونا از نظر روحی مشکل دارن اونم در حد تیم ملی! باید درمان بشن .ادم مگه میتونه برا دوهمجنس خودش اونم لاله و لادن که یه عمر مظلومانه با زجر زندگی کردن و دست از تلاش برنداشتن ارزوی رحمت و مغفرت نکنه؟؟؟اگه درک کنیم اونا الگوی خوبی برای زندگی و بندگی هستن اگه......
خدا رحمتشان بکند آرزو زیادداشتند ولی به آن نرسیدند
روحشون در آرامش و شادی.....
یادشون همیشه برامون زنده و جاودانه
پاسخ ها
معنی بعضی منفی دادنای برخی دوستانو متوجه نمیشم واقعا.... الان یعنی روح اینا در آرامش نباشه یا....:((
خدارحمتشون کنه روحشون شاد
برار خوانده؟؟؟؟
پاسخ ها
شمالی بوده
حیف شد کاشکی هیچ وقت عمل نمی کردند وحالا زنده بودند
پاسخ ها
خدا رحمتشون کنه ولی آخه به چه قیمتی؟
به قیمت یه عمر زجر کشیدن؟
زنده بمونن که زجر بکشن؟یا زیر نگاه ترحم مردم قرار بگیرند؟
نه خوب شد . فکر کن تا آخر عمر به یکی چسبیده باشی حتی نتونی توصورتش نگاه کنی. الان جاشون خوبه . اینطوری خیلی بهتره. مطمئن باش اگه ازشون بپرسی دوباره همین راه رو انتخاب میکنن.
khoda rahmateshun kone va ruheshun shad,, shaiad age mardom ba una ham mesle mardome adi raftar mikardan,, hich vaght tan be in amal nemidadan....
خدا رحمتشون کنه
مرگشون قسمت و خواست خدا بوده
منم با اینکه بچه بودم این دوتا رو یادمه
باهم دوچرخه سواری میکردن و ...
خدایش بیامرزد
پاسخ ها
خدا رحمتش
ون کنه ولی واقعا حیف شد چقدر سختی کشیدن
Khoda rahmateshun Kone
Ye fatehe bekhunid barashun
معني اين منفي هارو اصلن نميفهمم !!!!!!!!!!! يكي از اونايي كه منفي داده بياد علتشو بگه!!!
.
من اون موقع راهنمايي بودم. يادمه كه بغض كردم و لحظه به لحظه دنبال آخرين اخبارشون بودم..روحشون شاد
پاسخ ها
منم همین حدود سن داشتم
روحشون شاد و یادشون گرامی
روحشان شاد .
واقعاً بچه هاى خوبى بودن و من دوستشون داشتم،ما تو يك دانشگاه بوديم و اونها اكثراً وقت بيكارى تو بوفه اي كه بين دانشكده پزشكى و داروسازى و فنى مشترك بود مينشستن و با همه گرم ميگرفتن،من كه وقتى اونه اين بلا سرشون اومد واقعاً تا يك هفته حالم خراب بود
واقعاً خدا بيامرزدشون
پاسخ ها
واقعا! چه جالب !شما چندسالتونه تبسم جان.
معنیش اینه که ما مریضیم
خدا بیامرزتشون
من با این دوتا 8 روز اختلاف سن دارم یا داشتم یعنی 8 روز بزرگترم دورانی که قرار بود
عمل شوند رو یادمه وقتی اعلام شد که فوت
کردند خیلی تاسف خوردم
برید کتاب رنج هم بستگی رو بخونید از روی خاطرات اون ها نوشته شده
بعد به دروغ های این آقا پی میبرید همین که کنار امام نشسته
پاسخ ها
میشه توضیح بدین؟!
لبخند آخر آنها را همه به یاد دارند وقتی که در مصاحبه تلویزیونی شان آرزو می کردند از اتاق عمل بیرون بیایند و برای اولین بار صورت همدیگر را از رو به رو ببینند.
حیفففففف
تلاششان
من هم تمام اخبار رو دنبال کردم با اینکه سنم کم بود وقتی خبر فوتشون رو شنیدم اینقدر گریه کردم حالم بد شد
هنوزم دوستشون دارم .به یادتون هستم لاله و لادن
اون روز یادمه ما تو راه بودیم داشتیم میرفتیم مسافرت . وقتی رسیدیم و اخبار رو جویا شدیم اشکم درومد . نشستم روی زمین باورم نمیشد... تا فرداش مات زده بودم. یادشون گرامی و پایدار. انسانهای محبوبی بودن.
روحشان شاد.ولی بدونید که خوشحالند چون هردو با همند.اگه یکیشون می مرد ویکیشون می موند خیلی سخت می شد .منم دو قلو هستم. وعاشقانه خواهرم را دوست دارم.
لاله و لادن جزو شجاع ترین آدم ها بودن که حاضر شدن به خاطر هدف های خود دست به بزرگترین ریسک زندگی خود بزنند.
روحشان شاد
سلام
همه چیز نشانی از توانایی خداوند است.واعظ نیستم.
خیلی متاثر شدم.
خدا رحمتشون کرده
آخي چشام پر اشك شد خدا رحمتشون كنه
آخی خدا رحمتشون کنه منم یادم میاد ولی بچه ها یه سوال اینا اگه می خواستند برگردند پشت سرشونو نگاه کن نمیتونستن نه؟
من كرجي هستم و لاله و لادن رو توي مارليك كرج ديده بودم . به اعتقاد من اگر اين جداسازي ( هرچند منجر به فوت يكي از اين خواهرها ميشد ) زمان كودكي اونها انجام ميشد خيلي بهتر بود . دو خواهر به مدت حدود سي سال با هم زندگي كرده بودند . اگر بعد از عمل جراحي يكي از اونها فوت ميشد و يكي ديگه زنده ميموند حتما از غصه دق ميكرد .
در هر صورت خدا رحمتشون كنه .
روحشون شاد
اگه منم یه همچین سرنوشتی داشتم صد در صد همینکارو میکردم. یا آزادی ابدی یا رهایی جاودانه تو اون دنیا.
روحون شاد.
خدا شما را رحمت کند.الان که ایم متن را مینویسم دارم گریه میکنم....
دوست ناشناس عزيز من تقريباً دارم به ٣٧ نزديك ميشم(اذر ماه)
حالا سن من جالب بود يا شناختن اون دو عزيز از دست رفته توسط من؟!
پاسخ ها
هر دو :) . چون فکر میکردم اینجا از بیشتر دوستان بزرگترم. یه بار هم آقا سلمان فکر میکرد بزرگتره ولی من بزرگتر بودم. البته چه جالبی که گفتم بابت آشناییتون با لاله و لادن بود.
عجب،من از تبسم جون بزرگترم.
lخیلی دلم میخواست بادکتر صفاییان بیشتر اشنا میشدیم کاشکی میشد دستان این فرد رابوسید درود بر این فرد باغیرت درود.
خداوند رحمت شان کنند .
manam ba inke taghriban kam sen bodam vali on lahzaro khob yadame bache k bodam y bar filmi a zendegishono didam k khyli ro man tasir gozasht
از ته دل واسه پدر ومادر بی رحمشون متاسفم هر چی باشه ازبزرگترین نعمات خداوند بود خدا رحمتشون کنه
خدا رحمتشون كنه .خدا ميدونه كه تا يه هفته افسرده بودم .خيلي ناراحت كننده بود .شادي روحشون صلوات.
خداوند رحمت شان کند برای شادی روحشان الفاتحه مع الصلوات
خیلی دلم سوخت.واقعا خیلی سخته...
البته باید به این فکر میکردند که مغز بسیار بسیار بافت های حساسی داره. شاید سرنوشتشون تا همین جا بوده. خدا رحمتشون کنه.دونسته مرگو قبول کردن میتونستن چندسال بیشتر کنار هم عمر کنند در حالت چسبیده به هم بیشتر رسانه ها تحریکشون کردن.
لاله و لادن مظهر تلاش و خواستن هستند.روحشان شاد
و بزرگواريهاي مرد بزرگي مثل دکتر علیرضا صفاییان كه اين كار بزرگ و انساني را انجام دادند فراموش نشدني است
یادمه تمام اخبار جراحی شونو دنبال کردم,وقتی فوت کردن مثل خیلی از دوستانی که کامنت گذاشتن انگار غم عالم تو دلم ریخت,خدا رحمتشون کنه,تصور چسبیده بودن به کسی یه لحظه برای ما متصور نیست چه برسه به 29 سال,حتما خیلی بهشون فشار اومده خیلی رنج کشیدن که مرگ رو به جون خریدن,روحشون شاد.
عاشقانه دوسشون دارم خييييييييييييييييليم دوسشون دارم وبراي مامان باباي بي رحمشون خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي متاسفم كه اينجوري تنهاشون گذاشتن اون طفلكيام دل داشتن بخدا
خدارحمتشون کنه
خدایا کفرنمیگیم اما این چه سرنوشتی بود که براشون رقم زدی ولی بازم خدایا شکرت که الان پیشتن....
بله همه نظر دان ولی میشه لا له ولادن برگرداند من وکیل بیژنی هستم
خدا رحمتشون کنه ... خیلی سخته این طوری زندگی مردن اونا قهرمان بودن قهرمان بودن یعنی تاب اوردن در مشکلات... واقعا ما باید قدر سلامتی مون رو بدونیم
منم قشنگ این دوبزرگوار رو یادمه اون موقع من ۷سالم بود وقتی خبرفوتشون بدستم رسید خیلی ناراحت شدم
واقعا متاثر شدم خدا رحمتشان کند یادشان گرامی
ولی با این وضعشون بازم تلاش می کردند
ولی با این وضعشون بازم تلاش می کردند
همیشه ازخدا بخواهدوجود سالم برای کسانی بچه دارمشن این هم یک حکمت وبیان گرقدرت اوست برای این دوقلوجایگا بلند مرتبه خواهانم سجده شکربه جا بیاوریدسالم هستین خدایاشکرخدایاشکر
اون موقع که لاله ولادن رفتن برای عمل من چهارده سالم بود بابام روز نامه برام میخرید وبهم میگفت واسش بخونم جریان عمل این دوفرشته ی آسمانی رو وقتی که که از دنیا رفتن همگی بهمون شوک وارد شد وبشدت غمگین شدیم ،یادشون گرامی ،روحشون شاد
اون موقع که لاله ولادن رفتن برای عمل من چهارده سالم بود بابام روز نامه برام میخرید وبهم میگفت واسش بخونم جریان عمل این دوفرشته ی آسمانی رو وقتی که که از دنیا رفتن همگی بهمون شوک وارد شد وبشدت غمگین شدیم ،یادشون گرامی ،روحشون شاد
من دوست داشتم از نزدیک آنها رو میبینم و باهاشون حرف میزنم ولی اونا اون دنیا دیگه میتوان تو صورت هم نگاه کنن