نقدی بر یک معمای شاهانه
فرزین پورمحبی - نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی درباره سریال معمای شاه در خبرگزاری ایسنا نوشت: ۳۷ سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته است؛ انقلابی که به رهبری امام (ره) از بطن مردم جوشید و همچون موجی سراسر کشور را در بر گرفت و به حکومت های سلطنتی چند هزار ساله پایان داد.
هماکنون نیز بسیاری از کسانی که سهمی در آن داشتند به عنوان تاریخ زنده و شاهدان حی و حاضر، میتوانند بدون هیچ تحریفی روایتگر وقایع و دلایل بروز و ظهور آن باشند. طی این سالها هم، دهها فیلم و سریال با مضمون جنایات شاه به مناسبتهای مختلف ساخته و پخش شدهاند.
اما سوال اینجاست که چرا صدا و سیما با این وجود، هنوز هم احساس میکند باید با صرف هزینههای گزاف همچنان به ساخت فیلم و سریال و واکاوی این پرونده مختومه ادامه دهد؟ اصولا چرا باید به ملتی که با اکثریت قاطع و با اختیار و میل و رغبت، چنین راهی را انتخاب نموده تا این حد اصرار بر اثبات بدیهیاتی همچون نالایق و فاسدبودن شاه، رضاشاه و درباریان مردهاش کرد؟ آیا شکی در این مورد هست؟ آیا توضیحاتی به شکلی مداوم به نسلی که خود در جریان شکلگیری انقلاب سهیم بودهاند و اینک راویان این حماسه به فرزندان و نوادگانشان هستند ضروریست؟ البته شکی در لزوم ثبت تاریخ برای آیندگان نیست اما آیا این وظیفه تا کنون با سیل ساخت فیلمها ، سریالها ، برگزاری سمینارها ، سخنرانیها ، مراسم دهه فجر ، مقالات ، کتب درسی و غیردرسی و... به انجام نرسیده است؟ آیا بهتر نیست باقی تفاسیر و تعابیر را به عهده کسانی بگذاریم که دیدگاههای جدیدی در این زمینه خواهند داشت؟ طبعا این دیدگاه شامل نسلهایی خواهد شد که دور از دغدغههای متعصبانه و نگرشهای خاص و تند سیاسی و یا حتی القای والدین، بوده و با رویکردی نو به بررسی تاریخ پهلوی خواهند پرداخت. در این صورت میتوان از تکرار مکررات پرهزینه هم جلوگیری کرد و به مسائلی بهروزتر و مهمتر پرداخت.
اما اگر قرار بر ادامه این روند هم باشد، در این راستا به نکاتی اشاره میکنیم که حداقل شاید چنین اقداماتی را هدفمندتر و خلاقانهتر نماید. سریال "معمای شاه" با توجه ضعفهای اساسی و اصولی سعی کرده آنها را پشت گریمها و تشابه اشخاص فیلم با افراد تاریخی پنهان کند؛ اما گریم تنها یکی از عناصر نمایشی است. اصول دیگری هم وجود دارند که رعایت آنها خیلی بیشتر از جذابیتهای گریم در این سریال میتواند کارساز باشد؛ اصولی که اگر هم امتحانش ضرری داشته باشد مسلما به اندازه ضرر و زیانهای هنگفت فعلی در این سریال نخواهند بود.
پرهیز از شعارزدگی با لوثکردن ارزشها
- سارتر میگوید: پیروزی که مدام شرح و تفصیلش را میدهند کمی شکبرانگیز است. این مقوله در هنر و ایضا هنرهای نمایشی شاخصتر میشود. اصولا در درام اشاره مستقیم و پیاپی به هر موضوعی چه با رویکرد نکوهش دشمنان و چه با شعار تعریف دوستان همراه با خط کشیهای سیاه و سفید مطلق، امری است منسوخ و در بیشتر موارد نه تنها هدف راوی را تامین نمیکند بلکه دل مخاطب را زده و او را بیانگیزه میکند. باید دانست معمولا مخاطب به شکل غیرارادی نسبت به کسانی که حضور ندارند اما مسلسلوار مورد تهمت واقع میشوند واکنش تدافعی دارد؛ چراکه احساس میکند صاحبان فعلی تریبون و قدرت حق دفاع افراد را از خودشان سلب کردهاند در حالی که معمولا برای تبلیغات اثربخش راههای هوشمندانهتری هست؛ به عنوان مثال به جای پرداختن مستقیم به یک سوژه خاص میتوان به اثرات منفی آن در مورد سایر موضوعات پرداخت.
بدین ترتیب نام فیلمهایی همچون «شاه شکار»، «معمای شاه»، «کلاه پهلوی» و ... به «میرزا کوچک خان جنگلی»، «مدرس» و ... تغییر مییابد. در این حالت ضمن معرفی بیشتر بزرگان و نامآوران مبارز در عین حال نیز میتوان به شکلی غیرمستقیم به ظلمهایی که حاکمان وقت در حق آنها و ملت آن زمان روا کردهاند اشاره کرد.
معمولا در سینمای هالیوود این جریان به شکل پیچیدهتری ارائه میشود. در حال حاضر قویترین فیلمهای ضدآمریکایی در هالیود ساخته میشود و مخاطبان با آگاهی از چنین جریانی نه تنها تحت تاثیر پیامهای ضدآمریکایی در فیلم واقع نمیشوند بلکه از آزادی موجود برای مجوز دادن به ساخت چنین فیلمهایی سر مست شده و تحت تاثیر نگاه به ظاهر روشنفکرانه غرب قرار میگیرند. اصولا تاکتیک "گفتن بدی از خود" برخلاف تصور موجود یکی از راههای جلب محبوبیت بیشتر از طریق بردن مخاطب به موضع دفاع از همان شخص است اما متاسفانه در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه دهنوز نگاه مسئولان فرهنگی به شکل ارزشی صرف و انتشار آنها در قالب صدور بیانیهها له و یا علیه موردی خاص و کاملا شعاری است.
منگنهشدن توضیح اثر به خود اثر
اینکه صدا و سیما به این نتیجه میرسد که بعد از پخش هر قسمت از سریال طی نشستی (کاملا غیرچالشی و از قبل طراحی شده) توضیحاتی هم در مورد سریال و عملکرد شاه و رضا شاه داده شود گواه چیست؟ آیا سریال نتوانسته علیرغم همه هزینههای سنگینی که به پایش ریخته شده از پس خیلی از ابهامات برآید؟ آیا کارکرد هنرهای نمایشی به جز این است که لزوم و ضرورت چنین نقدهایی را کمتر نماید؟ آیا این اصل را فراموش کردهایم که هیچ هنرمندی (و از آن بدتر مشاورانش) را نباید به اثر منگنه کرد؟ صرف نظر از اینکه داستانی کردن رویدادهای تاریخی به شکل تصویری بهتر است یا برگزاری جلسات نقد و گفتگو با حضور کاشناسان تاریخی؛ باید اذعان کرد که حضور همزمان این دو جایگاه در کنار هم نشاندهنده کمبودهایی است که میتوان متوجه هر یک از آنها کرد. گویا قرار است آنها نقصهای یکدیگر را بپوشانند؛ یعنی نه سریال، سریال است و نه نشست، نشست.
اهمیت ضدقهرمان در پیشبرد درام
در این نوشتار به اشکالاتی که تا کنون به این سریال گرفته شده، چه به لحاظ تکنیک روایت داستان و جذابیتهای بصری و تعلیقهای نمایشی و چه به لحاظ سندیت تاریخی اشاره نخواهیم کرد؛ چرا که بحث پیرامون فیلمنامه و کارگردانی این سریال خود به فرصتی جداگانه نیاز دارد. از طرفی هم درباره ارائه برخی از مستندات در فیلم هم حرفی به میان نمیآوریم؛ چراکه بلافاصله سر و کله جناب آقای خسرو معتضد همراه با کتابهای قطور و برچسب زدهشان پیدا خواهد شد و متهم به بیسوادی و کممطالعه بودن خواهیم شد.
اما نکتهای که ذکر آن در این بخش ضروری مینماید این است که نقد بیطرفانه تاریخ و یا حداقل "القای نقد بیطرفانه تاریخ" در مخاطب بسیار اهمیت دارد. البته هدف سفیدنشان دادن شاه و رضاشاه نیست؛ بلکه منظور این است که اگر در تاریخ زندگی و حکومت ۵۰ ساله این پدر و پسر حتی یک نقطه روشن هم پیدا نشد (قضاوت با خودتان) برای آنکه درام بتواند شکل بگیرد باید اشخاص نمایش خاکستری و همسنگ نشان داده شوند. بدین ترتیب حتی اگر آقای خسرو معتضد با آوردن چندین کتاب و ریختن آنها در دور و برش قسم یاد کند که نتوانسته یک نکته مثبت هم پیدا کند، اینجا وظیفه کارگردان و فیلمنامهنویس است که تاریخ را از دریچه خود و از منظر مولفههای تکنیکی به گونهای روایت کنند که تعادل دراماتیک بین آنتاگونیست و پروتاگونیست برقرار شود؛ حتی اگر این تحریف به قیمت خدشهدار شدن اسناد ارائهشده کارشناس سریال تمام شود.
اینجاست که میگویند هنرمند میتواند گاهگداری هم به تاریخ وفادار نباشد؛ درست همانند نگاه مرحوم علی حاتمی که همواره به تاریخ از دریچهای مینگریست که ارزشهای دراماتیک اثرش را حفظ کند. بدیهی است که مبارزه و فائق آمدن بر یک مفنگی و یا دخترباز عیاش و لاابالی نمیتواند عظمت پیروزی انقلاب اسلامی ما را بازگو کند. زمانی این سریال به هدف اصلی خود نزدیک خواهد شد که مخاطب بداند شاه و رضا شاه صرفا دو کودن و عیاش نبودهاند. در این صورت است که مخاطب احساس میکند رعایت عدالت در روایت شده است و بدین ترتیب او مجذوب تعلیق نمایشی و پیگیری مبارزه دو نیروی شر و خیر هم قد و قواره میشود نه جدال ابله و عاقل.
ارزش بسیاری از درامهای تاریخی نه فقط به خاطر روحیه آزادگی و آزادیخواهی و مبارزهجویی قهرمان آنهاست (هوبریس) بلکه در بسیاری مواقع به خاطر شخصیت زیرک و باهوش ضدقهرمان است که کار را بر قهرمان سخت کرده و او تنها میتواند به مدد یک اشتباه و یا وجود یک نقطه ضعف (هامارتیا) در ضد قهرمان او را شکست دهد؛ بنابراین لهکردن ضدقهرمان و بزرگکردن قهرمان تنها به بیارزش کردن مبارزات قهرمان داستان منجر خواهد شد؛ همانگونه که در فیلمهای جنگی پیروزی رزمندگان ما بر گروهی عراقی که مدام در حال رقص و عیاشی هستند هیچگاه نمیتواند گویای تلاش و عمق حماسهآفرینی آنها باشد.
مشخصبودن نتیجه پژوهش تاریخنگاری از قبل
صرف نظر از تکنیکهای درام در ارائه اشخاص خاکستری ذکر این نکته هم ضروری به نظر میرسد که به طور کلی قضاوتهای از قبل جهتگیری شده و با هدفی معلوم ماهیت هر پژوهشی را زیر سوال میبرد. اینکه میخواهیم در مورد شاه پژوهش کنیم تا با استفاده از مدارک به دست آمده به این نتیجه برسیم که وی فردی ظالم بوده است؛ بسیار متفاوت خواهد بود با پژوهشی که با پیشفرض ظالمبودن شاه، میبایست در مورد او آنقدر به تحقیق و تفحص پرداخت تا به نتیجه مورد نظر رسید. نکتهای که گاهگداری آقای معتضد را از واکنشهای بینندگان عصبانی میسازد و همواره ناگزیر است در مقام دفاع از خود پاسخگوی این و آن باشد همین است. مخاطبان قصد ندارند در مشاجره تاریخی با ایشان شرکت کنند بلکه شناختهشدن ایشان به عنوان یک پژوهشگر هدفمند که از قبل میداند به کجا خواهد رسید حس نامطلوبی را در آنها به وجود میآورد. البته باز هم تاکید میکنیم در صحت صحبتهای آقای معتضد حداقل به استناد کتاب های قطوری که ارائه میدهند شکی نیست اما باید دانست جهت نگاه برای اعتمادسازی بسیار مهم است؛ به عبارتی، اینکه شاه فلان کار منفی را کرده و بلافاصله هم سندهای تاریخی آن رو شود با همه صحتی که میتواند داشته باشد همچنان بیانگر نوعی وقایعنگاری تاریخ محسوب میشود که مختص آقای معتضد است که البته حاصل آن در این سریال و در بازخوردهای بینندگان و کارشناسان متجلی است. در عین حال باید دانست که چنین روشی را میتوان در مورد همه کس و همه چیزهای دیگر هم پیاده کرد.
اینکه زندگی یک فرد به طور کامل موشکافی شده و نقاط منفی آن یک به یک شناسایی و با ارائه مدارک موثق، پنبه شخص مورد نظر زده شود کار آنچنان بارز و شاخصی نمیتواند به حساب آید. به عنوان مثال اگر هدف تخریب امیرکبیر باشد میتوان در لایههای زندگی و کاری وی آنقدر وارد شد که باری به هر جهت نقاط ضعفی را پیدا و چهره وی را به فردی شرور تبدیل کرد و در صورت اعتراضات بیرونی ، بلافاصله برای ساکت کردن آنها مدارک مستند رو کرد. البته در مثل جای مناقشه نیست و هدف مقایسه شاه و امیرکبیر نیست. (ما ناچاریم به طور مداوم بر این نکته تاکید کنیم تا گرفتار این شگرد کیهانی برخی از دوستان که بلافاصله به ضدانقلابی بودن و تعریف و تمجید غیرمستقیم از چه و چه ... متهم میکنند نشویم)، در واقع منظور آن است که برای هر چیزی میتوان سند و مستند تاریخی رو کرد و از یک شخص خاص چهرههای مختلفی را نشان داد و بی شک بهترین رویکرد، رویکردی بیطرفانه و غیرسفارشی است.
نوشتن تاریخ توسط فاتحان
ذکر نکات فوق میتواند این شبهه را برطرف کند که نوشتن تاریخ توسط فاتحان آنقدرها هم غیرمنصفانه نخواهد بود؛ همانگونه که اینک حساسیت کمتری به زمان قاجار و صفویه هست و به همین خاطر هم میتوان خارج از تعصبات و غرضورزیها در فضایی آرام به بهترین شکل به نقد آنها پرداخت.
کارگردانی مخاطب
آفت دیگر دیدگاه یکسویه در نقل تاریخ، بردن موضع مخاطبان به این جهت است که وقتی مدام بدیها را میشنوند بلافاصله به راوی مینگرند که آیا خود او هیچ ایرادی ندارد؟ به همین خاطر است که وقتی به درستی اما ناشیانه از فسادهای رایج در زمان رضاشاه گفته میشود اولین سوال مخاطب این میشود که: "مگر الان فساد های مالی وجود ندارد؟" اما یک هنرمند زیرک میتواند همین فساد را در دوره رضاخان و پسرش به گونهای مطرح کند که به ذهن مخاطب چنین سوالاتی هم خطور نکند؛ چرا که از قبل سنگری نمیبیند که آماده جبههگیری متقابل باشد. هر گاه میخواهید از شما انتقاد شود از خودتان تعریف کنید. یادمان باشد که کارگردانی مخاطب بسیار ارزشمندتر است تا کارگردانی فیلم.
به امید رسیدن به جایگاهی در ارائه هوشمندانه آثار هنری و تاریخی
ارسال نظر