کمپین های مجازی؛ لوکس و بی فایده؟
اخبار آسیبهای اجتماعی در ایران سوژه داغ هرروزه رسانههای جمعی و اجتماعی است؛ از کارتنخوابی گرفته تا مصرف مواد مخدر در مترو. مواجهه مردم با این آسیبها هم به اندازه خودشان متنوع است
اخبار آسیبهای اجتماعی در ایران سوژه داغ هرروزه رسانههای جمعی و اجتماعی است؛ از کارتنخوابی گرفته تا مصرف مواد مخدر در مترو. مواجهه مردم با این آسیبها هم به اندازه خودشان متنوع است؛ از هجومبردن به کارتنخوابها و بهآتشکشیدن چادرهایشان تا فیلمبرداری و عکسبرداری از آنها با تلفنهای همراه. اما مواجهه مردم با آسیبهای اجتماعی، نیازمند آسیبشناسی است. موضوعی که آن را با دکتر «شیرین احمدنیا»، جامعهشناس و مدیر کل دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در میان گذاشتهایم. احمدنیا معتقد است مردم دچار بیتفاوتی به آسیبهای اجتماعی هستند و واکنشهای آنها در قبال این آسیبها به شکل ایجاد کمپینهای مردمی هم با تضادها و چالشهای زیادی روبهروست.
در هفتههای گذشته خبری رسانهای شد درباره اینکه مردم در خیابان هرندی به کارتنخوابها حمله کرده و چادرهای آنها را به آتش کشیده بودند. چه میشود که مردم در واکنش به آسیبهای اجتماعی دست به اقداماتی نظیر مداخله مستقیم، آن هم از نوع خشونتآمیز آن میزنند؟
نمیدانم مردم بهصورت خودجوش دست به این اقدام زده بودند یا اینکه اقدامی سازماندهیشده بوده است، نوعی انفعال در مواجهه مردم با آسیبهای اجتماعی وجود دارد. به این شکل که مردم با پدیده افزایش و گوناگونی آسیبهای اجتماعی مواجه هستند، اما در لاک خودشان فرورفتهاند و سعی میکنند آنها را نادیده بگیرند و از آنها روی برگردانند. گاه با نام بیاعتنایی مدنی یاد میشود که در اینجا این بیاعتناییِ معطوف به آسیبهای اجتماعی، دیده میشود.
چرا این اتفاق رخ داده است؟
مردم یا بسیار ثروتمند هستند یا بسیار فقیر و نمیتوان حد وسطی بین این دو طبقه متصور بود. این تفاوت پایگاه طبقاتی افزایش نابرابری و نبود توزیع عادلانه ثروت در جامعه را نشان میدهد و باعث میشود آنچه برای افراد جامعه مهم میشود، ارزشهای مادی باشد؛ بنابراین تمام هموغم افراد این میشود که گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند و کاری به کار همسایه، محله، شهر، استان و درنهایت حتی کشور خودشان هم نداشته باشند.
افزایش نابرابریهای اقتصادی چه تأثیرات دیگری بر جامعه دارد؟
در چنین شرایطی افراد بیش از آنکه به منافع جمعیشان توجه داشته باشند، منافع فردیشان را دنبال میکنند و به همین دلیل مسئولیت اجتماعی در افراد تضعیف میشود. اگر بخواهم با زبان جامعهشناسی صحبت کنم باید بگویم در چنین شرایطی، زوال سرمایه اجتماعی اتفاق میافتد. .
این رویکرد که دولت مسئول اصلی مبارزه با آسیبهای اجتماعی است هم از همینجا ناشی میشود؟
بله، دقیقا این ناشی از همین نگاه است؛ یعنی افراد مسئولیت را از دوش خود برمیدارند و آن را بر دوش یک نهاد که در اینجا نهاد دولت است، میاندازند. درست عکس این اتفاق در کشورهای توسعهیافته میافتد؛ برای مثال در کشورهای اسکاندیناوی یکی از مهمترین نمادهای مشارکت و مسئولیتپذیری اجتماعی، میزان بسیار بالای مالیات است. درواقع در این کشورها مردم حاضر میشوند بیشترین مالیات را به دولت بدهند تا دولت به بازتوزیع عادلانه ثروت در جامعه بپردازند، زیرا آنها میدانند ثروتی که از طریق مالیات جمع میشود، در خدمت منافع جمع مجددا توزیع خواهد شد.اما عکس این اتفاق دقیقا در ایران در حال رخدادن است. یعنی فقط فرد مهم است و نهایتا خانواده درجهیک او. حتی خویشاوندان نیز در بسیاری مواقع موضوع دغدغه افراد نیستند. بهاینترتیب کانون توجه متمرکز بر «ما»یی شده است که بسیار محدود است. در یک جامعه توسعهیافته وضعیت ایدهآل این است که این «ما» هرچه بیشتر، وسیع باشد. یعنی هموغم شما از سطح فرد به سطح اجتماع و سپس به سطح جامعه و حتی فراتر از آن تسری یابد. گاهی حتی این ما از مرزهای ملی نیز فراتر میرود.
پس معتقدید خود بیتفاوتی مردم نسبت به آسیبهای اجتماعی، یک آسیب اجتماعی است؟
بله، البته این وضعیت غیرقابلحل نیست. شما اگر به کشورهای حوزه اسکاندیناوی نگاه کنید، میبینید مردم این کشورها هرگز دست به انقلاب نزدند و با روند مستمر افزایش سواد، آگاهی، مسئولیتپذیری و جلب مشارکت شهروندان، وضعیت را به نفع خودشان تغییر دادند. ما میتوانیم از این تجربههای موفق درس بگیریم و از این شیوهها برای بسیج عمومی در مقابل مسائل جامعه الگو بگیریم. من معتقدم مردم خودشان با کسب آگاهی و شناخت از وضعیتشان و رسیدن به این نقطه که هر نوع اصلاحی مستلزم ایجاد اصلاح در خودشان است، گام بزرگی در جهت اصلاح جامعه برداشتهاند.
یکی از شکلهای مرسوم مشارکت برای حل آسیبهای اجتماعی در ایران امروز، راهاندازی کمپینهای مردمی است که بهتازگی هم بهدلیل گسترش شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنهای اطلاعرسانی، همهگیر شده است. میتوان به این کمپینها امیدوار بود؟
متأسفانه این کمپینهای مردمی، ابعاد محدودی دارند و به قشر روشنفکر و طبقه متوسط محدود میشوند و عموما نمیتوانند با سایر اقشار جامعه ارتباط برقرار کنند. افرادی که به این کمپینها میپیوندند، نسبت به کل جمعیت نسبت بسیار کمی دارند و آن جمعیت وسیعتر نیز عموما نه این کمپینها را میشناسند و نه درکی نسبت به اهداف آنها دارند. یکی از موضوعاتی که باید درباره جامعه ایران به آن اشاره کرد، این است که متوسط سطح تحصیلات مردم ایران همچنان حولوحوش مقطع دیپلم است. بههمیندلیل نباید انتظار همنوایی وسیع بدنه جامعه با این کمپینها را داشت. در کنار این، موضوع مهمتر مسئله فقر و کمبود امکانات رفاهی در کل جامعه است. این کمپینها تا حد زیادی در حکم کالایی لوکس هستند که کسی که درگیر نان شب است، اصلا فرصت فکرکردن به آنها را پیدا نمیکند و در سطح عموم خریداری ندارد. البته این را هم بگویم بسیاری از این کمپینها کوتاهمدت هستند. محدودبودن دامنه فعالیت در کنار کوتاهمدتبودن، باعث میشود عملا این کمپینها به دستاوردهای چشمگیری نائل نشوند.
اساسا چرا مواجهه ما با آسیبهای اجتماعی محدود به فضای مجازی شده است؟
فضای مجازی در ایران به دلیل محدودیت برد سایر رسانهها بهطور استثنایی مورد اقبال عمومی قرار گرفته است. وقتی ما فضای معاشرت را در فضای واقعی برای افراد محدود میکنیم، فضای مجازی تبدیل به دنیایی موازی برای پاسخگویی به نیازها و رفع محدودیتها میشود. برای مثال، ممکن است شما در زمینه خبرنگاری و روزنامهنگاری با محدودیتهایی مواجه باشید و بهدنبال راههای جایگزین برای رساندن پیامتان بگردید که در اینجا دنیای مجازی به یاری شما میآید. اتفاقا در برخی مواقع این فضای مجازی باعث تحرک جامعه مدنی میشود. ولی در حوزه آسیبهای اجتماعی، بدنه جامعه که موضوع و هدف آسیبهای اجتماعی هستند، به دلیل ماهیت فضای مجازی و ابزارهای ارتباطی، گاه عملا درگیر این کمپینها نمیشوند، زیرا با موانعی نظیر برخورداری از سواد رسانهای و ابزار تکنولوژیک روبهرو میشوند. مرحله بعد، مرحله عمل و اقدام است. سؤال من این است که در مرحله اول پیام این کمپینها به چند نفر در اقصینقاط کشور میرسد؟ و در مرحله بعد چند نفر از کسانی که این پیام را دریافت کردهاند، واکنشی نشان میدهند و دست به عمل میزنند؟ موضوع دیگری که مزید بر علت است، این است که این کمپینها به موضوعاتی میپردازند که آستانه حساسیت کل جامعه نسبت به آنها پایین است و ممکن است برخی از آنها برای عده کثیری اصلا آسیب محسوب نشوند.
بسیاری از مواقع عملی صورت نمیگیرد چون اعتمادی وجود ندارد. مثلا مردم اعتماد ندارند،کمپینی که برای جمعآوری پول یا لباس گرم راه افتاده، آیا واقعا این پول و لباس گرم را به دست نیازمندان میرساند یا نه؟
وقتی سرمایه اجتماعی در جامعه تضعیف شده است و مسئولیتپذیری اجتماعی افراد رو به کاهش نهاده که برخی روندهای نامطلوب نظیر فساد اداری گسترده و انواع اختلاسهای اقتصادی نیز بر آن تأثیر میگذارند، دور از انتظار نیست که شاهد کاهش اعتماد اجتماعی باشیم. در صحبت از نهادها و تشکلهای مردمی نیز البته با ورود برخی بیاخلاقیها مواجه هستیم. بخشی از این مشکل به تضادهای درونی خود این کمپینها هم مربوط است یعنی گاهی یک سازمان مردمنهاد را میبینید که اساسا صوری است و برای تأمین منافع گروهی خاص تشکیل شده و فعالیت جمعی پوششی است برای رسیدن به برخی منافع مادی.
مشکل ما این است در برهههایی تنها کاری که مسئولانمان درباره دردها و آسیبها کردهاند، حرفنزدن درباره آنها بوده است و با این چشمپوشی، گویی صورتمسئله را پاک کردهاند. امیدوارم با طرح این مسئلهها، این روند نیز تغییر کند.
ارسال نظر