۲۷۱۳۸۱
۱۶۴ نظر
۵۲۲۷
۱۶۴ نظر
۵۲۲۷
پ

فروش نوزاد در تهران در کمتر از ۵ دقیقه!

«سیگار را می‌تکاند و باز بدون اینکه لب‌هایش تکانی بخورد، می‌گوید "چون تویی قبول می‌کنم". با همان صورت یخ‌زده. حرف‌هایمان در کمتر از ۵ دقیقه تمام می‌شود و معامله جوش می‌خورد و بچه‌اش را می‌فروشد.»

روزنامه ایران نوشت: مددکار بیمارستان می‌پرسد: «آمده‌اید نوزاد را بخرید؟» می‌گوییم: «آره» می‌گوید: «پس صدایش را درنیاورید.» مأمور پارک می‌گوید: «خرید و فروش خیلی زیاده؛ همین دختر رعنا را ۲۱۰ هزار تومان خریدند برای گدایی».

کمتر از یک ماه پیش بود که فاطمه دانشور رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر در یک برنامه زنده تلویزیونی گفته بود: «متأسفانه گزارش‌هایی نشان می‌دهد خانم‌های کارتن خواب و زنان خیابانی به هنگام زایمان در برخی از بیمارستان‌های جنوب و مرکز شهر پس از به دنیا آمدن نوزاد با دریافت ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان بچه خود را می‌فروشند.»

بعد از آن پلیس گفت: «برخورد می‌کنیم» و سید شهاب‌الدین چاوشی معاون سیاسی و اجتماعی استانداری تهران هم گفت: «ما در این خصوص گزارش مستندی نداریم، اما اگر یک مورد هم وجود داشته باشد، این وظیفه دستگاه‌های ذیربط است که آن را پیگیری کنند.» اما مشاهدات سه روزه ما ثابت می‌کند که خرید و فروش نوزاد یک واقعیت غیرقابل کتمان است.

«کسی که بچه رو می‌خره با واسطه می‌خره، بچه خریدن شرط و شروط داره. مگه الکیه. بابا و ننه اش حق اینکه پرس و جو کنن، یا دنبالش برن، ندارن.» خودش جواب خودش را می‌دهد: «پول رو خوردی، الان اومدی که بچه‌ام رو بده! نه از این خبرا نیست اینجا قانونش همینه.» رو می‌کند به من: «می‌گم به بچه‌ها و به شما خبر می‌دم.» اینها را خفته می‌گوید. زن میانسال فربه معتاد و کارتن خواب پارک هرندی.

آمده‌ام اینجا «نوزاد» معامله کنم، همراه سپیده، که روزگاری اینجا کارتن خواب و مصرف‌کننده بوده و حالا بهبود یافته است. او با همه به گرمی سلام و علیک می‌کند، به قول خودش «اینها رفقا و همبازی‌هاش بوده‌اند و اینجا محل بازیش» دنبال مهناز می‌گردیم تا کارمان را راه بیندازد، مهناز یکی از واسطه‌های جور کردن نوزاد برای خریداران است. پسرش، دخترش را کشته و خودش هم اینجا ساقی‌است.

اول از همه می‌رویم سراغ «خفته»، سپیده معرفیم می‌کند «این دختر خاله‌مه» و بعد چیزهایی در گوش خفته می‌گوید و او خب خب می‌کند، می‌گوید «آره» و سپیده تأکید می‌کند «به کسی نگو».

سپیده می‌پرسد« بچه مال کیه؟»

خفته می‌گوید: «لابد مال عروس مهناز، نمی‌تونن نگه دارن که. اینها عرضه بچه نگه‌داشتن ندارن.»

پرسان پرسان از آن سمت پارک حقانی دروازه آمده‌ایم سمت قماربازها. ۸۰،۹۰ شاید ۱۰۰ نفر و بلکه بیشتر معتاد کارتن خواب از کودک دو ساله تا پیرمرد و پیرزن دور هم بساط کرده‌اند، زرورق‌ها و پایپ‌هاست که دست به دست می‌شود، ناگهان جثه کوچکی را می‌بینم که ۴۰ کیلو هم نیست اما شکمش برآمده، نوزاد داخل شکمش انگار توپ پلاستیکی کوچکی است که گذاشته زیر بلوز پلاستیکی چرک. زیر درخت بی‌شاخ و برگ کنار بساط خنزر پنزرهایش پهن زمین است.

حدوداً ۲۰ ساله، با پوستی سبزه، چشمانی به تنگ آمده از درد و لب‌های باریک و کشیده کبود، دو خانم مسن دورش را گرفته‌اند، کنار پایش یک بطری نوشابه کوچک سوراخ است که از سوراخش نی رد کرده‌اند و نقش پایپ دارد. «داره می‌زاد» چشمانمان گشاد می‌شود، داخل گوش سپیده چیزهایی می‌گویند، زن خونریزی دارد و ماهیچه‌هایش به انقباض و انبساط افتاده‌اند، وقت زایمانش رسیده، شوکه شده‌ایم، سپیده به مرکز معتادان بهبود یافته زنگ می‌زند: «بیمار خودمان است ماشین می‌فرستید وقت زایمانش است؟» نمی‌فرستند.

رو به من می‌پرسد «چه‌کار کنیم؟ ببریمش بیمارستان؟»، نمی‌توانیم صبر کنیم. از لای گل و خاک‌ها بلندش می‌کنیم و هن‌هن کنان می‌رسد به توالت پارک. صورتش هیچ حسی از درد ندارد. می‌رود داخل توالت. لیلا اردک داد می‌زند: «خیلی زور نزن». پدر بچه‌اش از دور می‌آید، مشکوک شده، لیلا و سپیده را می‌کشد کنار به صحبت. بدن دخترک را داخل توالت با آب سرد می‌شویند. مرد داد می‌زند «چقدر گفتم بمون ورامین گوش نکردی.» دخترک داخل توالت در حال شسته شدن و درد زایمان کشیدن است و پسر دم در توالت سر قیمت نوزادی که هنوز متولد نشده چانه می‌زند «چهار میلیون تومن تمام. عوضش بچه‌ام خوشبخت میشه» و کلامی نمی‌پرسد که خریدار نوزاد کیست و شغلش چیست و ... وسط صحبت‌ها مدام می‌رود آستانه دستشویی به دلجویی. رو به زنش می‌گوید «عزیزم چند تا دود می‌خوایی بگیری.» من دورتر ایستاده‌ام و تنها نظاره می‌کنم. بوی تند آمونیاک هوای اطراف توالت را پرکرده. پسر سبزه روست و قدبلند، هنوز اعتیاد او را از پا نینداخته، کلاه به سر دارد، با موهای نامرتب و شلواری آویزان. اسمش مهدی است. سپیده و مهدی حرف می‌زنند. سپیده به نجوا می‌گوید: «بعد نیایی بگی پشیمونم، اون موقع مواد می‌زدم حالیم نبود، غلط کردم.»

می‌گویند «عسل هم حامله است»، سپیده می‌گوید «من از خانواده چارلی مارلی بچه نمی‌گیرم، شر هستن». لیلا می‌گوید «این تا حالا ۴ تا سقط کرده این قدش کوتاهه، لگن کوچیکه، هی می‌شینه زیر این درخت اون درخت، تو پارک تو سرما مصرف می‌کنه مردم زیرنظر ۱۰ تا دکتر بچه‌شون سقط میشه چه برسه به این...»

می‌گویند: «دختر رعنا هم چند ماهه است اما یک هفته‌ای دزدیده بودنش و معلوم نیست چیکارش کردن حالا که پسش آوردن چشم هایش کور شده درد می‌کشید.» مهدی میگه «بچه اش داشت جون می‌داد این دوا می‌داد به این و اون.» رعنا مادر یوسف رضاست، همان پسر چهارساله‌ای که دچار آزار شده بود. مأمور شهرداری می‌گوید دخترش را فروخته بود و پس آوردند اینها می‌گویند دزدیده بودنش.

مهدی از بساط خنزرپنزرها یک عروسک خرس کوچک سفید دستم می‌دهد و با افتخار می‌گوید «این مال پسرمه.» سپیده می‌گوید «هانیه چیزی نفهمه تا بعد زایمان. استرس می‌گیره و زایمانش سخت تر میشه هم به خاطر خودش و هم بچه » هانیه را می‌آورند بیرون با بافت کهنه شنل رنگی که دورش پیچیده‌اند، چندتایی راه می‌افتیم سمت بیمارستان. لب خیابان به نخستین تاکسی می‌گویم «دربست» پسر می‌ماند و ما می‌رویم. دختر برمی‌گردد عقب و به‌التماس به پسر نام و فامیلش را می‌گوید که «یادت نره، تنهام نزار، بهم سر بزن.» نفسم بالا نمی‌آید. من، سپیده، لیلا و هانیه راهی بیمارستان می‌شویم. در اورژانس به حیاط بیمارستان باز می‌شود. من از بیرون دزدکی نگاه می‌کنم کیسه آب دخترک پاره شده،غرق آب است و از درد مچاله. ال سی دی کوچک سالن پذیرش اسم زائوها را ردیف کرده با نوع عمل؛‌ سزارین، طبیعی. این طرف پنجره:

- نام: «هانیه»

- نام خانوادگی: «ر»

- سن: «۲۰»

- زایمان چندم: «دوم»

- نام پدر: «نمی‌دانیم»

- مدارک شناسایی

«ندارد»

تمام مدت بوی آزار دهنده لیلا یکی دو قدم عقب می‌راندم. لیلا نامه پزشکان بدون مرز را می‌دهد و هانیه را پذیرش می‌کنند.

برمی‌گردیم به حیاط بیمارستان. خانم مسنی با خوشحالی از لیلا می‌پرسد: «شمام دخترتون داره می‌زاد.» سپیده به تندی می‌گوید «نه دختر منه»! و پشتمان را می‌کنیم به زن و روی صندلی‌ها می‌نشینیم. لیلا یک بافت مشکی به تن دارد، ریز نقش است، با دمپایی انگشتی و کلی زیورآلات بدلی، سپیده می‌گوید: «برو بیایی داشته، می‌رفته دبی جنس می‌آورده، هست و نیستش رو سر قمار داده، دخترش رو با ۷ گرم شیشه گرفته‌اند و زندان است و پسرش هم گم و گور شده! به من گفته بود دو دختر دارد که ازدواج کرده‌اند و سرخونه و زندگیشان‌اند. تند و فرز است برای همین راه رفتن تندش بهش «لیلا اردک» می‌گویند.

سپیده می‌گوید «کارتن خوابی خیلی بده، منم وقتی پسرم رو حامله بودم مصرف می‌کردم، خیلی سخته، حالم بد شد یاد خودم افتادم» می‌زند زیر گریه و پشت بندش اشک‌های لیلا هم سرازیر می‌شود. سپیده و لیلا چند قدمی دور می‌شوند به صحبت. بعد من به بهانه تماس با شوهرم می‌روم دورتر، سپیده می‌آید: «می‌گه به تو بگیم ۵ تومن و یک تومن سر معامله بخوریم.»

از سپیده آمار هانیه را می‌گیرم. می‌گوید: «بچه مال پسره است ۲۶ سالشه، مهدی جنس می‌فروشه و امرار معاش می‌کنن، دختره از خونه فرار کرده» لیلا اما می‌گوید: «خونواده هانیه همه‌شون معتادن، ورامین زندگی می‌کنن، خودش ۷-۶ سالی‌است کارتن خواب این پارکه.»

با نگرانی می‌پرسم: «بچه‌اش هم معتاده؟» لیلا به‌راحتی می‌گوید: «نگرانی نداره، میزارن تو دستگاه خوب میشه.»

دیگر غروب شده، هانیه زایمان کرده و رفته بخش. ما را داخل بخش راه نمی‌دهند، قرار ۸ صبح را برای گرفتن نوزاد می‌گذاریم، کرایه تاکسی شان را می‌دهم و برمی‌گردم. در راه به تنهایی دخترک فکر می‌کنم، به این زایمان و زایمان‌های پرهیاهو و بروبیایی که تا حالا دیده‌ام.

۸ صبح پذیرش بیمارستان
سر راه چندتایی کمپوت می‌خرم. می‌روم پذیرش، منشی چندباری برایم تکرار می‌کند که «باید ازش عکس بگیری با یک استشهادنامه محضری که صاحب این عکس هانیه . ر ... مدارک شناسایی خود را گم کرده و نامه را بیاری تا مرخصش کنیم فهمیدی؟»

مددکارها هانیه را می‌آورند، تا مرا می‌بیند چشمانش برق می‌زند، می‌گوید «مردم و زنده شدم.» می‌پرسم: بچه خوب است؟ جواب می‌دهد «نذاشتن ببینمش که». کمپوت‌ها را می‌دهم و با گوشی عکس می‌گیرم. می‌گوید ببین من دوامو نخوردم حالم خوب نیست تورو خدا زود مرخصم کنین. مددکار می‌پرسد «چه نسبتی دارید؟» نگاهی پراز تردید به سرتاپایم می‌اندازد و بعد به تأکید می‌گوید «ببین خودت که می‌بینی وضع مریضت خوب نیست. زودتر استشهادنامه را بیار و مرخصش کن.»

تا ظهر صبر می‌کنم تا سپیده بیاید برویم دنبال مهدی برای قطعی کردن معامله، چند متری جلوتر از پارک، مأموران شهرداری ایستاده‌اند و روی جدول‌های ورودی دو دختر جوان مرتب که بعدتر می‌فهمم مددکارهای فاطمه دانشور عضو شورای شهرند با مادر معتادی که پسر چهارساله دارد صحبت می‌کنند تا قانع شود همراه آنها برود تا برایشان در مسافرخانه اتاق بگیرند. یکی از پرسنل شهرداری از سپیده می‌پرسد چه خبر و مشغول صحبت می‌شویم.

می‌پرسم شما تا حالا چندتا بچه از این پارک تحویل بهزیستی داده‌اید؟ می‌گوید: یه ابوالفضل بود، 8 ساله، پناه آورده بود شهرداری ناحیه، می‌خواستن به زور ببرنش گدایی، رفتیم در خونه‌شون با زنی زندگی می‌کرد که بعد فهمیدیم هم خاله‌شه هم مادر ناتنیش، مادرش زندان بود، پدرش آمل، زنه می‌گفت واسم مهم نیست هرکاری کنه، فقط واسم پول بیاره. دادیمش تحویل بهزیستی، به زور اومدن بردنش، یکی همین یوسف رضا، اینقدر بچه خوبی بود. مادرش کارتن‌خوابه، پدرش زندانه، میگن این بچه دختره آوا هم از شوهرش نیست.. یه نوزاد بود کنار یه دختر 14، 15 ساله پیداش کردیم؛ گفتیم این کیه؟ گفت یه زنه اومد گذاشت و گفت الان میام دنبالش، بردیمش تحویل بهزیستی دادیم. هیچ کس هم دنبالش نیومد، الان پیش یه خونواده است. اسمش رو گذاشتن عسل، یه عسل می‌گن 100تا عسل از دهنشون درمیاد.

می‌پرسم اینجا قیمت‌های خرید و فروش چطور است؟ می‌گوید همین رعنا بچه‌اش را فروخته بود 210 هزار تومان.

- به‌کی؟

- به‌ یکی از همینایی که اینجان، می‌برن واسه گدایی، اونم نتونسته بود نگهش داره، بچه تمام بدنش سوخته بود.

می‌رویم داخل پارک، پسری که آمده‌اند دنبالش، مرتب و حمام شده و زیباست. هیچ تجانسی با مادر و این پارک و آدم هایش ندارد. می‌گوید سلام و سوئیچی که در دست هایش گرفته را بالا می‌آورد و می‌گوید خاله بیا بریم موتورسواری. سپیده قربان صدقه اش می‌رود و بعد رو به من می‌گوید: «لباس‌ها را دیروز بهش دادم.» از سمت کارتن خواب‌های معمولی می‌گذریم و می‌رویم سمت قماربازها. جایی که آدم معمولی‌ها هم می‌آیند و صبح تا شب می‌نشینند به تاس ریختن.

لیلا می‌آید مرا در آغوش می‌گیرد و روبوسی می‌کند حالا نشئه است و سرحال. می‌گوید «مهدی اونوره.» دوباره مسیرآمده را برمی‌گردیم در راه چند نفری با سپیده پچ پچ می‌کنند. سپیده می‌گوید: هفته پیش یکی از زن‌های پارک راخفت کرده بودن،بعد کشتنش،نصفش کردن، نصفش را انداختن این پارک نصفش را انداختن پارک بغلی. یکی از کارتن خواب‌ها جسدش رو پیدا کرد کنار زباله‌ها و بعدم پلیس اومد. می‌پرسم بعد چی شد؟ جواب می‌دهد «هیچی می‌خواستی چی بشه!»

بالاخره مهدی را پیدا می‌کنیم، در حال معامله شیشه است. با سپیده صحبت می‌کند برمی‌گردد و در همین حین انگار شیشه‌ای را که خریده گم کرده، اصلاً متوجه حرف‌هایم نیست مثل مرغ سرکنده لباس هایش را بالا و پایین می‌کند، نیست که نیست. اصلاً حواسش به حرف هایمان نیست همه فکر و ذکرش شیشه گم شده است. مشتی پول از 10 تومنی، 5 و 2 تومنی و هزاری از جیبش درمی‌آورد و یک پنجی می‌دهد و یک بسته کوچک شیشه می‌گیرد.

آن‌سوتر یک دختر معتاد زار می‌زند و دعوا می‌کند، یقه پسر جوان را گرفته، جمعیت جدایشان می‌کنند، لیلا اردک می‌رود می‌زند تخت سینه دختر و بعد سپیده می‌گوید: این فیلمشونه، می‌خوان مواد و پول بدبخت را دودر کنن.» مهدی حال هانیه را می‌پرسد و کلامی درباره بچه نمی‌پرسد و بعد می‌گوید« خانمم خماره »و ناراحت به التماس می‌افتد که توروخدا بیایین براش مواد ببرین، قرار می‌گذاریم برویم و دوباره فردا بیاییم.

در راه برگشت با فاطمه دانشور تماس می‌گیرم، قرار می‌شود صبح مددکاران «ان جی او»ی مهرآفرین بعد از ما بروند بیمارستان و نوزاد را بگیرند و تحویل بهزیستی بدهند. خیلی ناراحت می‌گوید: ما از وزارتخانه به تمام بیمارستان‌های منطقه نامه زدیم که به محض پذیرش بیماران این چنینی با ما تماس بگیرند.

صبح روز سوم
ساعت از ۹ گذشته که می‌رویم برای ترخیص هانیه؛ می‌رسم بیمارستان، مأموران نیرو انتظامی در آستانه اتاق مددکاری ایستاده‌اند برای صورت جلسه، هانیه در راهروی منتهی به اتاق مددکاری با لباس صورتی رنگ بیمارستان و دمپایی‌های آبی نشسته است. می‌فهمیم که دیروز شیشه‌ها را شکسته از درد خماری و مددکار از خواهرش حرف می‌زند که دیروز بهش سرزده! سپیده می‌پرسد:« تو که خواهر نداری؟ رو به من می‌گوید: «دیروز آینه را شکستم که بفهمن حالم بده!» به هر زحمتی هست مرخصش می‌کنیم. نوزاد علائم اعتیاد دارد و زیر دستگاه است،یک هفته تا ۱۰ روزی باید بماند،من اصرار می‌کنم برای دیدن نوزاد، مددکار با لبخند و مهربانی می‌پرسد: تو خریدار نوزادی آره؟ نه نمی‌گویم با سر تکان دادن حرفش را تأیید می‌کنم به آرامی می‌گوید: اینقد تابلو نباش، برو که اگه این مأمورا بفهمن برات دردسر می‌شه! یک هفته دیگر مرخص می‌شه ! مددکار مهرآفرین رسیده و ما هنوز در انتظار اتمام کارهای ترخیصیم، هانیه خمار است و درد می‌کشد. مددکار دست از پا درازتر برمی‌گردد. مدیریت آب پاکی را ریخته روی دستش که ما هنوز تصمیم نگرفته ایم با مهرآفرین همکاری کنیم یا نه! هروقت پدرو مادرش پول بیمارستان را بیاورند می‌توانند بچه را ببرند.

هانیه لباس ندارد، منتظر می‌ماند تا بروم برایش لباس بخرم و برگردم. یک شلوار، ژاکت، مانتو و شال بافت آبی و یک جفت کفش سرمه‌ای می‌خرم. سپیده به هانیه می‌گوید تا الان سه روز «پاکی» داری بیا و نکش بذار ببرمت کمپ.

هانیه می‌گوید: نه! کشیدم!

- چطور؟

- تو کلاه بیمارستان قایم کردم، دماغی کشیدم.

سراغ مهدی را می‌گیرد، سپیده جواب می‌دهد «تا لنگ ظهر که خواب بود! هانیه را مرخص می‌کنیم و می‌بریم خانه سپیده در کوچه پس کوچه‌های شاپور. سپیده می‌رود سرکار، در خانه او دو وروجک سپیده و دوستش پسر سه ساله و دختر یک ساله از سروکول هم بالا می‌روند و شیرین زبانی می‌کنند، چشمم می‌افتد به هانیه، تنها واکنش هانیه چشمانی سرد و بیقراری خماری است. می‌رویم داخل اتاق برای صحبت کردن، می‌گویم با مهدی حرف زدم و راضی است و گفته هر چه تو بگویی. چهار میلیون را هم به آرامی می‌گویم.

سیگار را می‌تکاند و باز بدون اینکه لب‌هایش تکانی بخورد، می‌گوید: «چون تویی قبول می‌کنم»، با همان صورت یخ‌زده. حرف‌هایمان در کمتر از ۵ دقیقه تمام می‌شود و معامله جوش می‌خورد و بچه‌اش را می‌فروشد. از اتاق بیرون می‌آید. می‌گوید به سپیده زنگ بزن بگو من حالم خوب نیست می‌خوام برم پارک.

سپیده برایش مواد جور می‌کند و می‌آید. یک جلد تک تک، فندک، قاشق، سیگار را می‌گیرد و می‌رود داخل اتاق به کشیدن. ما می‌رویم سراغ مهدی. خمار و خمیده باهمان کلاه وکفش‌ها، شلوارگرم توسی و ژاکت بافت خاک گرفته از راه می‌رسد می‌گویم: با هانیه حرف زدم و قبول کرده! اگه قبول کنید ما می‌آییم از بچه چندتایی آزمایش می‌گیریم.

جواب می‌دهد: بچه سالمه!

- خب آره برای اطمینان؛ بعد هم یک تعهد محضری از شما که ادعایی نداشته باشید و خرج بیمارستان را می‌دهیم.

- بیمارستان که خرجی نداره.

- چرا تا الان ۲۰۰ هزار تومان و بعد هم به تعداد روزهایی که بچه داخل دستگاه است. بعد هم ما چهار میلیون را به شما بدهیم و تمام شود.

- هانیه چی گفت؟

- قبول کرد، گفت هرچی مهدی گفته قبوله.

- اینقدر راحت قبول کرد؟

- آره فکر آینده بچه شه.

- الان مشکلی نداری قرار مدارمان را بگذاریم.

- شما بیا اینطرف و می‌رویم دورتر از جمعیت دوتایی می‌ایستیم، چی بهش گفتی؟

- گفتم من کارم این است شوهرم شغلش این است، خانه مان هم فلان جاست. اگر خواست هم می‌تواند بیاید زندگیمان را ببیند تا خیالش راحت شود.

با شک می‌پرسد: بچه دختره ها؟

- می‌دانم.

-‌ قیمت دادی بهش؟

- همان قیمتی که شما به سپیده گفتید، چهار میلیون.

- «۱۵ تومن پول مواد رو بده.» این را زن افغان زیبا و آرایش کرده می‌گوید و صحبتمان را قطع می‌کند. مهدی جواب می‌دهد «می‌آم می‌دم.» زن ساقی است و خرج بچه‌هایش را از این راه درمی‌آورد.

مهدی می‌گوید من قیمت ندادم. اعصابم خرد شد، من قیمت ندادم، قیمت نذاشتم رو بچه ام این لیلا ... قیمت گذاشته، شما خودت بری بهزیستی؟ ... نمی‌گذارم حرفش تمام شود می‌گویم «بهزیستی رایگان می‌ده.»

شماره سپیده را می‌گیرم و به مهدی می‌گویم پیش هانیه در بیمارستان است و طبق قرارمان حرفی از ترخیص و خانه بردنش نمی‌زنم. مهدی می‌نشیند روی جدول‌ها و با هانیه حرف می‌زند.

-الو هانیه، چه صدات عوض شده، خوبی؟ کیک دوقلو بهت رسید؟ توش دوا بود! بستم درشو! نظرت راجع به این قضیه چیه؟ همین خانومه دیگه! بچه رو می‌خواد، نظرت چیه؟ ...

می‌پرسم: می‌خواهی چه‌کار کنی؟ می‌گوید: بیاییم خونه‌تون رو ببینیم، ببینیم بچه‌ام راحته؟ جاش خوبه؟ باشه‌ حله. فردا می‌خوان تو پارک چو بندازن مهدی و هانیه چیکار کردن.

از پارک که خارج می‌شوم با دکتر حبیب‌الله مسعودی فرید، معاون اجتماعی بهزیستی تماس می‌گیرم. قرار می‌شود تیم اورژانس را به بیمارستان بفرستند برای انجام کارهای قضایی و گرفتن بچه. به خانه نرسیده‌ام که فاطمه دانشور زنگ می‌زند. پیگیر وضعیت بچه است، می‌گوید: تو رو خدا بنویسید، بهزیستی باید در این بیمارستان‌ها مددکار مستقر داشته باشد.

می‌دانم، می‌دانم و ... از نزدیک شاهد تلاشش بوده‌ام؛ دکتر فرید تماس می‌گیرد که بیمارستان گفته‌اند بیماری به این نام نداشته‌اند، تأکید می‌کنم که خودم دیدم و ساعت نزدیکی‌های ۸ شب است که پیامک دکتر فرید روی گوشی‌ام می‌آید که فردا با حکم قضایی نوزاد تحویل بهزیستی می‌شود.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    از این چیزها زیاده

    پاسخ ها

    • بدون نام

      میشه به من معرفی کنی

  • رهگذر

    خداوندا خودت رحم کن دولت ما خوابه!!!!!!

  • آدمی

    آدم چی داره بگه ازآدمی یعنی مثلا اشرف مخلوقات چهباید گفت صد شرف به حیوانات که لا اقل ادعایی ندارند و تا مدتی با تمام قدرت فرزند خود را مراقبت می کنند و لعنت بر اشرف مخلوقاتی که با ساختن فروختن و مصرف مواد مخدر انسانیت را از آدماها دزدیده اند

  • ناهید

    ریشه اعتیاد بسوزه که ریشه انسانیت رو سوزاند.بیچاره بچه های بیگناه

    پاسخ ها

    • بدون نام

      بچه قیمتش چنده

  • بدون نام

    همش تخيله، نميگم اين چيزا نيست ولي اينا تخيل محضه، كدوم خبرنگاري ميره اين چيزا رو نظاره كنه؟! بعد يه عكس نگيره به پليس خبر نده كه جلوش بچه رو برلي گذايي دارن ميفروشن
    بي وجدانن اين ادمها
    بخاطر پول مجله هرچي تو مغزشون هست پياده ميكنن

  • رضا

    رضایت 100درصد 200تومن

    پاسخ ها

    • بدون نام

      چی

  • حسین

    خدا لعنتشون کنه. واقعا دل آدم به درد می آد وقتی این نوشته ها رو می خونیم. یک بچه بیگناه که هدیه خداست به دست برخی حیوانات انسان نما می افتد. اینها چطور می خوان جواب خدا رو بدن؟ دلم گرفت....

  • neda

    اگه واقعا یه همچین چیزی وجود داشته باشه من یکی یک نوزاد دخترو به فرزند خوندگی قبول میکنم اگه کسی سراغ داره خبرشو بده

  • هیچکس

    دوستان باور کنید این جور مسایل زیاده و عین واقعیته...
    چند روز قبل مهمان یکی از بستگانم در یکی از محله های شهریار بودم فزند سه ساله ام که بهانه میگرفت رو به پارک بردم و لحظه که کمتر از یک دقیقه بود تنهاش گذاشتم تا از دکه کنار پارک براش اب میوه بگیرم به محض سفارش به طرف فرزندم برگشتم و معطل گرفتن نشدم که ناگهان دیدم یه مرد حدود سی ساله که معتاد هم بود داشت فرزندم را به گوشه ای از پارک هدایت میکرد که فی الفور دست فرزندم را گرفتم و ........فقط خدا میدونه اگر فقط منتظر شده بودم آب میوه رو از فروشنده بگیرم و وجه مورد نظر رو به اون بدم چه بلایی سر پسرم میومد؟؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      سلام من بچه میخوام تاده میلیون تادوازده باشه منواقام عاشق بچه هستیم

  • کسری

    سلام لطفاا اگه کسی توان نگهداریی فرزند تازه متولد شده رو نداره به من اطلاع بده خواهان نگهداری فرزند هستم.دختر یا پسر فرقی نمیکنه.

    پاسخ ها

    • زهره

      سلام خسته نباشید ببخشید من توان مالیشو ندارم...میخوام بفروشمش

    • ،ذذا

      من پنج اهه باردارم دوست ندارم

  • فروش بچه

    سلام ما پسربچه برای فروش داریم و قصد فروشش رو به خانما دارم کسانی که مایل بودند به شماره زیر پیام بدن تا توضیح بیشتری ارائه بدم مرسی

    پاسخ ها

    • بدون نام

      تماس بگیر نهصدوسی وسه صدونودوپنج هشتادویک ده

    • SONi

      سلام بچه رو دارید هنوزمن میخوام

    • خالقی

      من میخوام

  • زهرا

    سلام لطفاا اگه کسی توان نگهداریی فرزند تازه متولد شده رو نداره به من اطلاع بده خواهان نگهداری فرزند هستم.ترجیحا دختر اگر نشد ........

    پاسخ ها

    • زهره

      سلام خسته نباشید ..ببخشید شما بچه میخواین؟؟؟

    • بدون نام

      من میخوام

  • شراره

    سلام من یک سوال دارم چرا بهزیستی اجازه نمیده این بچه ها رو خامواده هایی که التماس می کنن نگه دارن وتربیتشان کنن در یک کانون خانواده واینده ای بهتر از بهزیستی چرا شرایط واگذاری اینقدر سخته وبروبیا داره من خودم عاشق سرپرستی یک نوزادم ولی فرصت رفت وامدهای اداری رو ندارم لطفا مرا راهنمایی بفرمایید با سپاس

  • سعید فیلی زاده

    سلام ما هم نوزاد میخواهیم و بچه دار نمیشویم...دختر باشه...اگر کسی هست تماس بگیره و خبر بده

    پاسخ ها

    • زهره

      سلام خوبین.من دوماه دیگه بچم بدنیا میاد پسره وضعیتم جوری نیست که بتونم بزرگش کنم.میخوام بفروشمش

    • اذذذ

      من پنج ماهه باردارم دختره

    • سارا

      من میخواهم

    • فرشید

      من میخوام شرایطشو دارم
      لطفا اطلاع بدین

  • نینا

    من باردارم.۴ تافرزند دارم واکنون بی سرپرستم به شدت وضع مالی خیلی بدی دارم ومستاجرم.حتی هزینه رخت ولباس وشیر وپوشک بچه های دیگه ام رو به سختی تامین میکنم.اگه دوست دارید واسه موصوع مطرح شده بهم ایمیل بدین تا شمارمو براتون بذارم

    پاسخ ها

    • زهرا

      بامن تماس بگیر من شوهرم عاشق بچه ایم بچه نداریم

    • الی

      من و همسرم بچه نداریم و دوست داریم یه نوازاد به فرزند خوندگی بگیریم به ما ایمیل بزنید

    • اکرم

      میشه بامن تماس بگیرید لطفا.من دنبال نوزادم چون بچه دار نمیشم

    • سارا

      من ۲۶ سالمه و تک فرزند هستم و دوست دارم یک خواهریا برادر داشته باشم به من پیام بدید

    • عاطفه

      سلام لطفا با من تماس بگیرید من بچه ندارم ۴بار سقط داشتم ترخدا با من تماس بگیرید

    • Soni

      سلام هنوز بچه دارید؟

    • بدون نام

      من میخوام

    • خالقی

      من میخوام

    • خالقی

      من میخوام لطفا

    • زینب

      من میخوامش پسر هم دارید

  • زهره

    سلام و خسته نباشی خدمت همه دوستان عزیز...دوستان من باردارم و بچم پسره ولی بدلیل شرایط بد مالی مجبورم بفروشمش اگه کسی و میشناسین بهم معرفی کنین..ممنونم

    پاسخ ها

    • مریم هستم بچه شما را میخوام هزینش هم هر چقدر هست میدم

      15سال است بچه دار نشدیم

    • امامی رویا

      ۱۰ میایون ا.ه سالم باشه

    • خالقی

      سلام من میخوام

    • خالقی

      من میخوام

    • ر

      ﻣﻦ ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ 20 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﻧﻤﻴﺸﻢ ﻟﻂﻓﺎ اﮔﻪ ﻧﻔﺮﻭﺧﺘﻴﻦ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺑﮕﻴﻦ

  • علی

    سلام و من شوهرم دنبال بچه ایم که تازه متولد شده باشه ممنون میشم به ما خبر بدین

    پاسخ ها

    • بدون نام

      سلام من باردارم

  • مریم هستم

    ما 15سال است بچه دار نشدیم تو را خدا هرکی پیش را نمیخواد بدش به ما .هزینش را هم پرداخت میکنیم

    پاسخ ها

    • میترا

      یه پسر داریم بیست روز دیگه بدنیا میاد واتس اپ پی ام بدید اگه خواستارش هستین

  • مریم هستم

    بچه شما را میخوام .چون 15سال است ازدواج کردیم بچه دار نشدیم

    پاسخ ها

    • فاطمه هستم

      سلام کسی دنبال بچه هست یه نوزاد پسر ۲۰ روزه مال یه بنده خدای مشکل مالی داره نمتونه نگهش داره اگ کسی هست به بچه نیاز داره به ایمیل هرچی زودتر پیام بد لطفار

    • بدون نام

      حهدو

  • الی

    ما بچه دار نمیشیم و نوزاد شما رو رو به هر قیمتی میخاییم

    پاسخ ها

    • همراز

      سلام مثلاچندمیخواین بچه روهنوزبدنیانیامده شناسنامه هم به اسم خودشما خواهم گرفت

    • تینا

      نوزادمیخای

  • ببینام

    زهره جون .نینا جوون میشه جواب مارو بدید.ما خواهان فرزند شمایییم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      سلام من یک بچه می خوامپسر باشه بهتره من باهمسرم مشکل دارم نمی توانیم بچه دار شویم

  • فاطمه

    سلام فاطمه هستم یه بچه نوزاد ۲۰ روزه داریم‌ میخوایم بفروشیمش به کسی ک بتونه تامینش کنه لطفا اگ کسی بچه میخواد به ای شماره تلگرامم‌پیام بدین

    پاسخ ها

    • بدون نام

      سلام میشه بامن تماس بگیرید بچه میخام

    • بی نام

      کدوم شماره؟

    • نسیم

      واقعا قصدتون بهدسرپرستی دادن فرزندتون.من بچه دار نمیشم.درخواستم دارم بهزیستی ولی خیلی طول میکشه.گفتن ۵ تا ۶ سال

    • خالقی

      من میخوام

  • Pedram dian

    سلام
    سرپرستی نوزاد رو من قبول میکنم
    واقعا دل سوخته ام،، کسی سراغ داره خبر بده
    منتظرم

  • اسماعیل

    سلام ... من و همسرم ازدواج کردیم نوزاد پسر میخواهیم 2میلیون هم میدم .عتشق بچه ایم.وضع مالی خوبی هم داریم شکر خدا

  • رویا

    منو شوهرم بچه دار نمیشیم ده ساله منتظریم ولی دکترا گفتن بچه دار نمیشید .زندگی خوبی هم داریم .میخوایم یه بچه رو به سرپرستی قبول کنیم نوزاد باشه .کسی سراغ داره یا میشناسه بگه لطفا

    پاسخ ها

    • همراز

      شماره بدین من سراغ دارم

  • میترا

    پسر جنین بیست روز دیگه بدنیا میاد واگذار میکنیم قیمت بیست میلیون

    پاسخ ها

    • مهدی

      من بچرو میخام تماس بگیر

  • Maryam5964

    سلام عزیزم. چطوری باهات تماس بگیرم من بچه رو میخوام.

    پاسخ ها

    • میترا

      سلام من یه نوزاد پسر میخوام خواهشا باهام تماس بگیرید

  • مینو

    نهصدوسیوهشت، هشتصدوهفتادوشش،شش هزاروشش لطفاتماس بگیرید، دهنده وگیرنده

  • یلدا

    من بارداری ناموفق داشتم دنبال ی نوزاد دختر شیر خوار میگردم

  • بدون نام

    سلام من بچه ندارم بامن تماس بگیرید..

  • نیلوفر

    من یه نوزاد میخوام لطفا بهم تماس بگیرید

    پاسخ ها

    • پ

      شمارم پايين گزاشتم بهم زنگ بزن

  • مرمر

    نهصدوسی وسه صدونودو پنج هشتادویک ده
    دهنده وگیرنده بچه

  • مر مر

    نهصدوسی وسه صدونودوپنج هشتادویک ده
    تماس بگیرید..برای بچه دهنده وگیرنده

  • مرمر

    کسانی که قصده فروش بچه شونودارن تماس بگیرینن.
    نهصدوسی سه صدونودوپنج هشتادویک ده

    پاسخ ها

    • خالقی

      من نوزاد پسر میخوام

    • سها

      منم یه نوزاد دختر میخوام اگه دارید باهام تماس بگیرید

  • مر

    دوستانی که بچه میخان تماس بگیرنن
    نهصدوسی سه صدونودوپنج هشتادویک ده

  • بدون نام

    تماس بگیربرای بچه
    نهصدوسی وسه صدونودوپنج هشتادویک ده

    پاسخ ها

    • فرح

      من تاده میلیون تادوازده میخوام نوزاد

  • پ

    سلام من باردارم پنج ماه براي واگزاري اماده هستم

  • پ

    سلام من پنج ماه باردارم براي واگزاري اماده هستم

  • پ

    نهصدبيست يك دويست هشتادونه نوزده هشتادوسه

  • پ

    كسي نوزاد خواست واگزاري باشماره بالا تماس بگيريد

  • مرمر

    کسانی که بچه میخان تماس بگیرنن

  • مرمر

    کسانی که بچه میخان تماس بگیرنن
    نهصدوسی وسه صدونودوپنج هشتادویک ده

  • امیر

    نوزاد دختر هشت ماهه هنوز به دنیا نیومده به خانواده واقعی که بچه میخوان فروخته میشه. ...

    پاسخ ها

    • ندا

      واقعااا؟میشه شمارتون بدید؟

    • بدون نام

      من میخوام

  • بدون نام

    جنانب این نوزادوباشناسنامه میدین شما آقای امیر
    وقیمت چقدر؟

    پاسخ ها

    • همراز

      هنوزبچه میخواین شماره بدین

  • پ

    من پنج ماه هستم و نوزاد پسر هست براي واگذاري اماده هستم شماره پايين گزاشتم به نام پ

  • پ

    به من زنگ بزنيد نوزاد ميدم شمارمم گذاشتم

  • سارا

    امیر میشه با من تماس بگیری..نهصدو سی و هفت .چهل و دو.چهل و دو .پانصدو بیست و چهار

  • ٠٩٢١٢٨٩١٩٨٣

    سلام شش ماه نيم باردار هستم براي واگذاري اماده هستم كسي ميخواد تماس بگيرد نوزاد پسر

  • زیرش کامنت بذار

    متاسفم که مردم مجبورنلچه هاشونو بفروشن

  • فاطمه غفاری

    سلام منم بچه میخام کسی سراغ داشت بامن تماس بگیره قیمت توافقی

    پاسخ ها

    • همراز

      شماره بوین

  • افسون

    سلام کسی,رو میخاستم که اوایل حاملگیش باشه ما خریدار فرزندش هستیم

    پاسخ ها

    • سعیده

      زنگ بزن

  • بدون نام

    لطفا بجای اسم شماره بذاریدتاتماس بگیریم

  • بی نام

    من دنبال ی دختر ۳ تا۴ ساله هستم شرایط نگهداریش دارم اگه کسی میشناسه معرفی کنه

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شماره بزارید

  • سونیا

    سلام بچه زیر پنج سال شرایط،نگهداریشم داریم بچه دار نمیشیم با قیمت خوب لطفاااا

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شماره بزار

  • علی

    بچه. میخوام درصورت. امکان شماره بگذارید

    پاسخ ها

    • بدون نام

      نهصدوسی سه‌صدونودوپنج‌هشتادویک وده

  • بی نام

    انقدر دنبال نوزاد نباشید بچه های بزرگتر هم پدر و مادر می خواهند.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شماره بزار

  • بدون نام

    شماره بزار

  • افسون

    سلام ما دنبال زن حامله آیم. که نوزادش به ما بده هرکس حامله وبچه رو نمی تماس بگیرد اوایل حاملگی ودختر باشه 09219947578

    پاسخ ها

    • همراز

      سلام من سراغ دارم دوست داشتین بااین آدرس ایمل بامن درارتباط باشیدkaezem.123@gmail.com

  • صفر نهصد بیست یک نهصد نود چهارتا پنج هفتاد هشت

    کسی دکتر واسطه دارها فروش بچه تماس بگیره

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شمارتوبه حروف بنویس

    • بدون نام

      شمارتوبه حروف بنویس

  • بدون نام

    شمارتوبه حروف بنویس

  • بدون نام

    شمارتوبه حروف بنویس

  • شیما

    دنبال یه نوزادبرای سرپرسی هستم

  • شیما

    دنبال یه نوزادبرای سرپرستی هستم اگه سراغ داریدتماس بگیرید...

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شماره بزار

  • همراز

    سلام افسون جون اگه هنوزبچه میخوای بااین آدرس ایمل بامن درارتباط باشینkaezem.123@gmail.com

  • سارا

    اسم همین سایت فروش نوزاد میخواستم چون بچه دارم هنکز بدنیامدِ میخوام پیش فروش کنم کجا بزارم

  • افسون

    سلام میخام شماره گذاشتم به شما ره ام پیام بده

  • یونس

    سلام ..منو و خانومم الان نزدیک ۵ سال باهم زندگی میکنیم...ولی از داشتن بچه محرومیم...نمیدنیم خواست خدا چیه....دلم یه پسر میخواد...اگه واقعا کسی نمیتونه از بچه اش نگه داری کنه ...ما حاضریم از او نگه داری کنیم...

    پاسخ ها

    • همراز

      سراغ دارم شماره بدین تماس بگیریم باهاتون

  • همراز

    آقایونس سلام یکی هستش که نمیتونه ازبچه اش مراقبت کنه هنوزبدنیانیامده امادرقبالش پول میخواداگه شماخواستین شماره بذارین تاباهاتون تماس بگیریم باتشکر

  • بدون نام

    سلام نوزادپسردارم ماهه بعدبدنیامیاد قیمت 24هرکی خاست تماس بگیره
    ..

  • بدون نام

    نهصدوسی وسه صدونودوپنج هشتادویک ده
    نوزادپسرماهه بعد

  • تنها

    سلام هرکی بچه میخوادمجانی خبربده

    پاسخ ها

    • بدون نام

      میشه شماره بزارید

    • بدون نام

      من می خوام شماره میدی

    • زهرا

      تورو خدا بدینش به من

  • سجاد

    سلام من و خانمم عاشق بچه هستیم اگه کسی باردار هست و توان بزرگ کردن یا به دنیا اوردن بچه رو نداره ما اون بچه رو میخوایم و اگه و کسی هم باشه که به خاطر ما باردار بشه پول خوبی میدیم

  • هانیه

    سلام من اگر بخوام برای گرفتن کودک از شما که توان بزرگ کردن فرزند ندارید باید چکار کنم چون شماره تماس هم نگذاشتید میشه راهنمایی کنید ؟!!

  • بدون نام

    من باید چطوری با اینا تماس داشته باشم

  • بدون نام

    اين مقاله بود؟
    يا مجالي براي جولان آگهي دهندگان؟
    چرا سايت اجازه ي چاپ اين مزخرفات رو تخت عنوان نظر داده؟
    خودتون شديد مجوز براي آگهي

  • زهرا

    کسی هست بچه بده ما . من و همسرم هم عاشق بچه هستیم
    ...

  • زهرا

    چرا نظر ثبت نمیشه

  • حسن

    سلام من ۴ تا پسر دارم مادر بچه ها طلاق گرفته رفته یکیشون ۸ ماهشه خودمم خونه زندگی ندارم هر کسی توان مالی داره میتونه نگهداری کنه لطفا با این شماره تماس بگیره ...

  • بی همتا

    سلام یه بنده ای خدای توان نگهداری ازبچه ای که هنوزبه دنیانیامده رونداره اگه کسی هست بچه میخوادخبربده ...

    پاسخ ها

    • بدون نام

      شماره بزار

    • بدون نام

      با من تماس بگیرین

  • 09363043892

    دهنده وگیرنده نوزادتماس بگیرید

  • 09363043892

    هرکی نوزادمیخادباشماره ی بالاتماس بگیره

  • kaezem.123@gmail.com

    بی همتاهستم درموردواگذاری فرزندهنوزبدنیانیامده پسر2هفته دیگه بدنیامیادهرکسی خواست به آدرس ایمل بالاایمل بزنه وخبرم کنه مرسی تشکر

  • بچه ی انسان

    من بچه می خوام یک بچه رایگان بهم بدید

  • بدون نام

    سلام

  • اميري

    بإسلام كساني كه تمايل دارن نوزادي سالم از خانواده مطمعن داشته باشن من و همسرم شرايطش رو داريم اگر تمايل داشتين تماس بگيرين ...

  • سارا ملکی

    سلام من بچم ۲۴ اسفند۹۸ بدنیا میاد دخترم هست نمیتونم از پس مخارجش بربیام کسی اگه بچه خواست بهم پیام بده ممنون

    پاسخ ها

    • فاطمه

      چند میفروشین؟از کدوم شهر هستین؟

  • M

    سلام ،دختر بچه(جنین شش ماهه) بعلت شرایط مالی بفروش میرسد

    پاسخ ها

    • فاطمه

      الان بچه رو فروختین؟

    • زهرا

      من میخوام

  • بدون نام

    سلام دختر بچه (جنین شش ماهه)بعلت مشکلات شخصی بکسی که نیازمند فرزند هست داده میشود

  • مهی

    سلام نوزاد پسر چندماه دیگه متولد میشه .شرایط نگهداری ندارم میخوام بفروشم هرکی خواست پیام بده

  • Zahra

    واگذاری نوزاد فوری فوری پسر قشنگ سفید سالم ...

    پاسخ ها

    • مهدی

      من میخوام

  • باران

    سلام یک بچه دارم میدم به خانواده درست حسابی

  • مهشاد

    من و شوهرم بچه میخواهیم خواهش میکنم اگه کسی نوزاد دختر داشت زنگ بزنه فقط اگه بعدن کسی بچه رو بعد یکی دو سال خواست میندازم زندان چون شوهرم تو تعرضیرات کار میکنه

  • ناشناس

    من دنبال نوزاد پسرم ک هنوز متولد نشده باشه هستم خواهشن هر کی داره تماس بگیره

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج