۲۵۸۱۰۶
۳ نظر
۵۰۷۵
۳ نظر
۵۰۷۵
پ

شب عاشورا در خیمه گاه چه گذشت؟

عمر بن سعد، با دریافت نامه شدید الحن عبیدالله احساس خطر كرد و با آمدن شمر بن ذی الجوشن به كربلا، وی را رقیبی برای فرماندهی خویش می دید، با دست پاچگی تمام و بدون اطلاع قبلی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) فرمان حمله عمومی به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) را صادر كرد.

قدس آنلاین: عمر بن سعد، با دریافت نامه شدید الحن عبیدالله احساس خطر كرد و با آمدن شمر بن ذی الجوشن به كربلا، وی را رقیبی برای فرماندهی خویش می دید، با دست پاچگی تمام و بدون اطلاع قبلی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) فرمان حمله عمومی به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) را صادر كرد.

عمر بن سعد با گفتن: «یا خیل الله اركبی و بالجنة ابشری»، سپاهیان خود را وادار به هجوم سراسری كرد و تلاش نمود تا كردار و رفتار خود را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا (ص) دچار حیرت و سستی گردند. امام حسین (ع) كه در آن هنگام، در پیش گاه خیمه اش به شمشیر تكیه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صدای خواهرش زینب كبری (س) بیدار گردید و خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خود مشاهده نمود كه در حال پیش روی به سوی خیمه گاه وی بودند.

یک شب امان دهید

آن حضرت، بی درنگ برادرش حضرت عباس (ع) را به همراه بیست تن از یاران فداكارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا از فرمانده آنان، علت تهاجم عمومی را جویا شوند. حضرت عباس (ع) و هیأت همراه، به سران سپاه عمر بن سعد نزدیك شده و پیام امام حسین (ع) را ابلاغ كردند و آنان در پاسخ گفتند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است كه حسین بن علی (ع) یا در طاعت او در آید و با او بیعت كند و یا هم اینك آماده نبرد سرنوشت ساز باشد.

حضرت عباس (ع) پیامشان را به امام حسین (ع) رسانید و از آن حضرت، كسب تكلیف نمود. امام حسین (ع) به وی فرمود: از آنان بخواه كه امشب را صبر كرده و كار نبرد را به فردا واگذارند. زیرا دوست دارم شب آخر عمرم مقدار بیشتری به عبادت و نماز بپردازم و خدا می داند كه من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم. حضرت عباس (ع) بار دیگر به سوی سپاه دشمن رفت و درخواست امام حسین (ع) را به آنان ابلاغ كرد. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كاری بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام حسین (ع) سر باز زد و گفت: برای حسین، دیگر مهلتی نیست!

در این میان برخی از فرماندهان سپاه، زبان به اعتراض گشوده و گفتند: ای فرمانده! اگر كافران و مشركان از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی كردیم ولی از مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا (ص) امتناع می كنیم؟ عمر بن سعد در برابر اعتراض های متعدد یاران خویش مواجه گردید و به ناچار درخواست امام حسین (ع) را پذیرفت و به وی پیام داد كه یك شب را به شما مهلت دادم، ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر اطاعت فرود نیاورید، فیصله كار را به شمشیر می سپارم. در این هنگام، آرامش نسبی حاكم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد، یعنی روز عاشورا شدند.

سخنرانی شب عاشورا

هنگام غروب یا پس از نماز مغرب تاسوعا، امام حسین (ع) در میان افراد بنی ‌هاشم و یاران خویش قرار گرفت و چنین فرمود: پروردگار را به نیكوترین شیوه ستایش كرده، در گرفتاری ‌ها و آسایش‌ در برابر نعمت ‌های بی‌كرانش سپاسگزارم. خداوندا، تو را می‌ستایم كه بر خاندان ما با دادن نبوت كرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و به دین و آیین ما را آشنا ساختی و بر ما گوش حق شنو و چشم حق بین و قلبی روشن عطا كردی و از گروه مشركان و خدانشناسان قرار ندادی. من اصحاب و یارانی وفادارتر و نیك‌تر از اصحاب خویش و خاندانی بهتر و خویشاوندانی دوست‌ تر از خاندان خود نمی‌شناسم. پروردگار به همه شما پاداش نیك دهد! بدانید كه من بر آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏چه فردا میان ما و این گروه پیش می‌آید، آگاهم. من با رضایت به شما اجازه می‌دهم كه همگی بروید، من عهد و پیمانم را از شما برگرفتم. اینك تاریكی شب، همه جا را پوشانده است، از آن برای رفتن استفاده كنید.

در برخی از روایت‌ ها افزوده شده است كه امام فرمود: جدّم رسول خدا( ص) به من خبر داده كه به عراق فرا خوانده می‌شوم و در محلی به نام «عمورا» و یا «كربلا» فرود می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ آیم و در همان‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ جا به شهادت می‌رسم و اینك آن هنگام، فرداست. دشمن، جنگ خود را با ما آغاز خواهد كرد، اكنون شما آزادید. من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می‌دهم كه از این تاریكی شب استفاده كنید و هر یك از شما دست یكی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش روانه شود و جان خود را از مرگ نجات دهد، زیرا این مردم فقط در جست‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏وجوی من هستند و اگر مرا بكشند، با كس دیگری كار ندارند، پروردگار به همه شما جزای خیر و پاداش نیك عنایت فرماید.

جایگاه یاران در بهشت

امام حسین (ع) در شب عاشورا و برای آخرین بار به آزمایش یاران خود پرداخت و با صراحت اعلام كرد كه هنگام شهادت فرا رسیده است و من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریكی شب استفاده كنید و راه شهر و دیار خود را در پیش گیرید. این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش امام بود كه واكنش ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏هایی را در پی داشت، زیرا یاران، یكایك وفاداری خود را نسبت به آن حضرت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام كردند. ابوحمز ثمالی به نقل از امام سجاد (ع) ادامه این گفت‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏وگوها را چنین یادآور می‌شود: یاران امام حسین (ع) گفتند: سپاس خدایی را كه ما را به شرافت كشته شدن در ركاب شما مفتخر ساخت. سپس امام حسین (ع) یاران خود را فراخواند و گفت: سرهای خود را بلند كنید و بنگرید، آنان جایگاه خود در بهشت را دیدند. پس آن حضرت فرمود: ای فلانی، این منزل توست و ای فلانی این‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏جا منزل و جایگاه تو می‌باشد. پس از آن بود كه مردان سر و سینه‌ های خود را در برابر نیزه و شمشیر قرار می‌دادند تا به جایگاهشان در بهشت برسند. راوی می‌گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: از یاران حسین (ع) و رفتن آنان به استقبال شهادت، مرا خبر دهید. امام فرمود: پرده ‌ها برای آنان كنار زده شد، به گونه ‌ای كه جایگاه خود را در بهشت دیدند. پس از آن مردان به استقبال شهادت می‌رفتند تا به جایگاهشان در بهشت برسند.

یاران امام حسین (ع) از این‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه به دیدار محبوب و معشوق خویش می ‌روند و به سعادت می‌رسند، بسیار خرسند بودند. از این رو، برخی از آنان با دیگران شوخی می‌كردند. بریر بن خضیر با یكی دیگر از یاران امام به نام عبدالرحمن یا زهیر بن قین شوخی می‌كرد. عبدالرحمن گفت: بریر، ما را رها كن، به خدا سوگند كه این ساعت، هنگام كارهای باطل نیست! بریر به او گفت: به خدا سوگند، افراد قبیله‌ام می‌دانند كه من نه در جوانی و نه در پیری، كارهای بیهوده و باطل را دوست نداشتم، اما به خدا قسم، اینك از آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏چه می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏خواهم ببینم، بسیار خرسندم.

آیه ای که امام زمزمه می کرد

ضحاك بن عبدالله مشرقی گوید: چون شب عاشورا فرا رسید، سواران دشمن به عنوان مأموریت و نگهبانی پشت خیمه‌های ما می‌آمدند و اوضاع را زیر نظر داشتند. پس امام حسین (ع) این آیه را می‌خواند: ولا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِين، مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ؛ كسانی كه كافر شده‌اند، گمان نبرند مهلتی كه به آنان می‌دهیم، به سودشان است، بلكه ما بدانان مهلت می‌دهیم تا گناهشان بیشتر شود و برای آنان عذابی خفّت بار است. خداوند، مؤمنان را با این حالی كه شما بر آن هستید، واگذار نخواهد كرد، تا پلید را از پاك جدا سازد.

بررسی تپه ها و حفر خندق

امام حسین (ع) در دل شب از اردوگاه بیرون آمد و به بازدید از تپه ‌ها و بلندی‌ ها و گردنه‌ های اطراف خیمه‌گاه پرداخت. نافع بن هلال از یاران امام، خود را به امام رسانید، امام از او پرسید: چرا بیرون آمدی؟ نافع پاسخ داد، از رفتن شما به سوی اردوگاه دشمن بیمناك شدم. امام فرمود: من برای بازدید تپه‌ ها و بلندی ‌های اطراف خیمه ‌ها بیرون آمدم تا مبادا در روزی كه شما با آنان می‌جنگید، كمینگاهی برای دشمنان باشد و از آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏جا برای حمله خود و یا دفع حمله شما استفاده كند. سپس امام در حالی كه دست نافع در دستشان بود، فرمودند: به خدا سوگند! این شب، همان شب موعود است كه هیچ تخلفی در آن راه ندارد. پس از این، امام كوه‌ هایی را كه در نور مهتاب نمایان بود، به نافع نشان داده، فرمودند: آیا نمی‌خواهی در دل شب از میان این دو كوه بروی و جان خود را نجات دهی؟ نافع خود را روی پاهای امام افكند و در حالی كه بر آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ها بوسه می‌زد، می‌گفت: مادرم به عزایم بنشیند، من این شمشیر را به هزار درهم و اسبم را نیز به هزار درهم خریده ‌ام، سوگند به خداوندی كه با دادن محبت تو بر من منت نهاده است، میان من و تو جدایی نخواهد افتاد، مگر آن هنگامی كه این شمشیر كُند شود و این اسب از حركت باز ایستد.

پس از آن و بازگشت به خیمه ها، امام حسین (ع) به یارانش فرمود: گودالی پیرامون خیمه‌ ها بكنند و آن را پر از هیزم كنند. پس از آن، فرزندش علی اكبر را با سی سوار و بیست پیاده برای آوردن آب فرستاد. پس از آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه آب به خیمه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ها رسید، امام به یارانش فرمود: برخیزید و از آب بنوشید كه آخرین توشه شماست، وضو بسازید و غسل كنید و جامه‌های خود را بشویید، تا كفن‌های شما باشد. آنان برخاستند و خندق را آماده ساختند. سپس خار و خاشاك گردآوردند و درون خندق ریختند و آتش زدند.

شعر امام در شب عاشورا

امام سجاد(ع) فرموده است: در شب عاشورا، من نشسته بودم و عمه ‌ام زینب (س) از من پرستاری می‌كرد. در آن هنگام، پدرم نیز در چادر خویش به سر می برد و جوین، غلام ابوذر مشغول تیز كردن و اصلاح شمشیر پدرم بود و پدرم این اشعار را می‌خواند:

یا دَهر اُفٍ لَكَ مِن خَلیلٍ

كَم لَكَ بالاِشراقِ وَ الأَصیلِ

مِن صاحِبٍ اَو طالِبٍ قَتیلٍ

وَ الدَّهرُ لایَقنَعُ بالبَدیل

وَ اِنَّما الاَمرُ اِلی الجَلیلِ

وَ كُلُّ حَیٍّ سالكُ سبیلٍ

ای دنیا، اُفّ بر تو كه هر صبحگاه و شامگاه دوستان و طالبان خود را به كشتن می‌دهی و حاضر نیستی به جای آنان، دیگری را قربانی كنی، بدان كه همه چیز در یَد قدرت اوست و سرانجام هر موجودی این راه را خواهد پیمود.

پدرم آن را چندین مرتبه خواند، تا آن‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏كه دانستم مقصود او، اعلام خبر شهادتش می ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏باشد. چشمانم پر از اشك گردید، ولی از گریستن خودداری كردم، اما عمه ‌ام زینب (س) كه در كنار بستر من نشسته بود، با شنیدن این اشعار و متفرق شدن یاران امام، خود را به خیمه آن حضرت رسانید و گفت: وای بر من، ای كاش مرده بودم و چنین روزی را نمی‌دیدم، ای یادگار گذشتگانم، و ای پناهگاه بازماندگانم، گویا همه عزیزانم را امروز از دست داده‌ام، این مصیبت، خاطره ناگوار از دست دادن پدرم علی (ع)، مادرم زهرا (س) و برادرم حسن (ع) را برایم زنده كرد.

منابع:

۱-شیخ مفید، الارشاد: ۲۳۲، ۴۴۰.

۲-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲: ۲۴۴.

۳-خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱: ۲۴۶، ۳۲۷.

۴-طبری، تاریخ طبری، ج ۴: ۳۱۸.

۵-مقرم، مقتل الحسین: ۲۱۸، ۲۷۵.

۶-بلاذری، انساب الاشراف، ج ۳: ۱۸۵.

۷-ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸: ۱۹۱.

۸- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴: ۲۹۷؛ ج ۴۵: ۷۰.

۹-شیخ صدوق، هلل الشرایع، ج ۱: ۲۲۹.

۱۰-ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳: ۲۸۴.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • مهدی

    لبیک یا حسین
    لبیک یا زینب

  • خاطره

    مرسی خیلی دنبال یه مطلب اینجوری بودم

  • بدون نام

    کاش توی هیئت ها هم به جای حرفای تکراری، کمی از زندگینامه و لحظات امام عزیز مون ميگفتند.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج