قتل مرد بیمار برای فروش خانه ویلایی
پرونده چهار جوان که با همدستی یکدیگر مردی تنها و بیمار را در خانه به قتل رسانده و خانهاش را فروخته بودند، بعد از چهار سال تحقیق بهزودی در دادگاه کیفری شماره یک مورد رسیدگی قرار میگیرد.
دختری به نام مارال، دیماه سال ٩٠ با مأموران پلیس تماس گرفت و گفت به خانه ویلایی عمویش رفته و نهتنها او را ندیده است بلکه چند نفر بهعنوان صاحبخانه جدید در را باز کرده و گفتهاند عموی او را نمیشناسند و خانه را از کسی دیگر خریدهاند.
دختر دانشجو به مأموران گفت: «عمویم بهجز من کسی را نداشت و من هم دانشجو بودم و در شهرستان زندگی میکردم و بعد از پایان ترم و امتحاناتم به خانه عمویم میرفتم. در این مدت چند بار به عمویم زنگ زدم اما تلفن را جواب نداد. این اتفاق چندان تعجبآور نبود چون او مریض بود و بیشتر روز را میخوابید. بعد از پایان امتحانات وقتی از شهرستان به تهران آمدم تا او را ببینم، فردی غریبه در را باز کرد، من سراغ عمویم را گرفتم او گفت چنین شخصی را نمیشناسد».
این دختر در شکایت خود گفت اطمینان دارد برای عمویش به نام کیومرث اتفاقی افتاده است. او خواستار رسیدگی به این پرونده شد. با توجه به اطلاعات بهدستآمده مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند. آنها ابتدا فردی را که بهعنوان صاحب جدید خانه معرفی شده بود، مورد بازجویی قرار دادند. این فرد مدعی شد خانه را از شخصی به نام رامین خریده است و حتی سند هم دارد. وقتی سند از سوی مأموران مورد بررسی قرار گرفت، مشخص شد جعلی و همه مدارکی که رامین بهعنوان صاحبخانه به این مرد نشان داده قلابی است. صاحبخانه جدید که موردکلاهبرداری واقع شده بود گفت از رامین آدرسی ندارد و احتمال اینکه او هویتش را هم دروغ گفته باشد وجود دارد، با این حال مأموران تلاشها را برای پیداکردن رامین بهکار بستند و بعد از چند ماه تحقیق موفق شدند او را شناسایی کنند.
رامین گفت: «من فقط سند را جعل کردم و از اینکه سر کیومرث چه بلایی آمده است، خبر ندارم». با راهنمایی رامین مأموران دو مرد به نامهای فریدون و علی را، که از رامین خواسته بودند سند را جعل کند، شناسایی و بازداشت کردند.
در تحقیقات انجامشده از این دو مشخص شد فریدون و علی با همدستی مرد دیگری به نام محمد، خانه کیومرث را شناسایی کرده و بعد از بهقتلرساندن مرد بیمار خانهاش را فروختهاند.
فریدون در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و توضیح داد: «محمد به ما گفت مردی ٦٠ساله را میشناسد که بیشتر اوقات در خانه تنهاست و چون بیمار است بیرون هم رفتوآمد نمیکند. تنها کسی که به او سرمیزند برادرزادهاش است که حالا مدتی است به عمویش سر نزده است. او گفت میتوانیم این مرد را به قتل برسانیم و خانهاش را بفروشیم. من و علی هم قبول کردیم. وقتی به خانه مرد تنها رفتیم، او خیلی ترسیده بود، دست و پا و دهانش را بستیم با توجه به بیماریای که داشت میدانستیم اگر دارو نخورد زنده نمیماند، بههمینخاطر هم او را در خانه رها کردیم و بعد با خودمان گفتیم اگر در این مدت کسی از آشنایانش بیاید ما متوجه میشویم و دیگر کار را ادامه نمیدهیم.
چند روزی که گذشت به خانه رفتیم و دیدیم کیومرث مرده و جسد رو به فاسدشدن است. وضعیت وخیمی داشت و نمیشد حتی جسد را از خانه بیرون برد. اول تصمیم گرفتیم آن را در حیاط دفن کنیم اما به خاطر بوی تعفنی که داشت پشیمان شدیم چون فکر میکردیم همسایهها باخبر میشوند. بعد محمد مقداری پتاسیم خرید و آن را داخل بشکهای از اسید ریخت و ما جسد را داخل اسید انداختیم و دوباره از خانه بیرون رفتیم چند روز بعد که برگشتیم متوجه شدیم هرچند گوشت از بین رفته اما استخوانها هنوز باقی است».
متهم ادامه داد: «استخوانها را داخل کیسه ریخته و کنار زبالهها رها کردیم. بعد از رامین خواستیم سند را جعل کند تا خانه را بفروشیم».علی و محمد اعترافات فریدون را تأیید کردند و مشخص شد فریدون و علی دستوپای کیومرث را بسته و باعث مرگش شدهاند، محمد نیز اسید تهیه کرده تا جسد را از بین ببرد. مکانی که متهمان بهعنوان محل دورانداختن استخوانها به پلیس نشان داده بودند جستوجو و تکهای از استخوان مقتول بعد از چند سال پیدا شد و موردتأیید پزشکی قانونی هم قرار گرفت.
پرونده با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست علیه متهمان برای رسیدگی به شعبه ٤ دادگاه کیفری شماره یک استان تهران فرستاده شد و متهمان بهزودی پای میز محاکمه میروند.
نظر کاربران
لعنت به همتون
چه به سر انسانیت اومده
سارقان خیلی حرفه ای بودند.
عدالت یعنی اینکه هر طوری دیگران را کشتی باید کشته شوی. آنوقت هیچکس نمی تواند اعتراض کند
وااای خدای من اینا ااز انسانیت بویی نبردن
بنده خدا پیرمرد چه عذابی کشیده اون چند روز
واقعا خداوند براي اين أفراد چه جزايي دارد؟؟؟؟؟
سخن من با این دختر خانم که بنا بگفته خودش تنها برادرزاده اون بیچاره بوده تو که میدونستی این فرد تنهاست وکسیرا نداره چطوری دلت اومد تنها وبیکس رهایش کنی مگه نمیدونستتی ما توی یک جامعه ای زندگی میکنیم که هیچ کس به هیچکس رحم نمیکنه. آیا عمو مثل پدر آدم نمیتونه باشه. اینها همه هشدارهایی هست که ما یاد بگیریم پدران مادران ووبسته هایمان را که بیکس وتنها هستن تنها نگذاریم.
شنونده عزيز از کجا مي دوني قضيه چيه چرا قضاوت مي کني شايد دختره در شرايطي نبوده که بياد به عموش سر بزنه ميگه شهرستان بوده دانشجو بوده ولي شايد خيلي چيزها را هم نمي گه...از کجا مي دونين ک قضاوت مي کنين
دوستان شماها که نظرات خودتان را از روی احساسات وباخشونت اعلام میکنید آیا هیچ فکر کرده اید که انسانها وقتی دنیا میآیند همه یکسان هستند و فطرتا آدمکش ودزد جانی دنیا نیامده اند چه اتفاقاتی در دوران زندگیمان بوجود آمده اختلافات خانوادگی فقر بیکاری بی توجهی عدم اجرای کارهای فرهنگی و هزاران مطلب دیگه از رانندگی خشن گرفته تا بیخیالی همسایگان نسبت بهم دیگر
فاصله طبقاتی و نبود فرصتهای شغلی وسهولت سرقت و نداشتن راهکارهای مناسب برای سارقین بعد از رهایی از زندان و اشنایی با روشهای جدید وجنایت همراه با سرقت هدیه 37 سال بی برنامگی وادعاست
پاسخ ها
آقا حسین عزیز:
حرف شما در مجموع درست است .
کافیه یک سر به روستاهای دور افتاده شهرستانهای دور افتاده کشور بزنیم . ببینیم که تمامی زندگی یک خانواده روستایی به اندازه یک متر مربع از خانه های بعضی از شهرنشینان ارزشش کمتر است. و گاها از نزدیک شاهد بوده ام که خانواده ایی با چند جریب زمین و یکی دو راس احشام و چند عدد مرغ و خروس و در یک خانه گلی بدون سرویس بهداشتی آن چنانی و ... بسیار از خیلی از آدمهایی که دغدغه هایی از جنس این اوباشان به راحتی احساس خوشبختی می کنند.
جدای از موضوعات اساسی ای که اشاره کردید به یک موضوع اساسی هم باید اشاره کرد و آن نیز سقوط اخلاق اجتماعی است و همه ماها و به ویژه تصمیم سازان و تصمیم گیران این مملکت مقصریم.
کاری که این جانیان کردند در نوع خود بی شک از سقوط انسانی جامعه ما به قهقرای پستی سخن دارد و بس.
در هر حال باید کاری کرد.
زنده باد حسین...حق مطلبو ادا کردی.
خدایا
مردم واقعا زامبی شدن...!
وای خدایا. این گونه حوادث را گاها و به صورت اتفاقی و لابلای تاریخ دنیا می تونستیم پیدا کنیم و همش فکر می کردم که افسانه ای بیش نیست و ..... این کشور و این مردم به کدام سو دارند می روند؟؟
خیلی ترسناک بود