قتل هولناک کودک ۲ ساله توسط مادر سنگدل
از صاحب مغازه مواد پروتئيني هم كمك خواستم و او به اين بهانه مرا فريب داد و به من تجاوز كرد. از آن ماجرا به شدت ناراحت بودم تا اينكه پس از گذشت نزديك به دوسال تصميم گرفتم پسرم را به قتل برسانم و براي همين او را با روسري خفه كردم.
ماموران كلانتري مهرآباد جنوبي روز ۱۲ ارديبهشت از طريق مركز فوريتهاي پليسي از درگيري بين صاحب يك پروتئينفروشي و زوجي جوان در خيابان قزوين ـ خيابان حكيم جرجاني باخبر شدند و وقتي به آنجا رفتند زن جوان ادعا كرد صاحب مغازه او را چند سال پيش مورد آزار و اذيت قرار داده و همسرش پس از اطلاع از اين موضوع، به همراه وي به تهران آمده و با صاحب مغازه درگير شده است.
ماموران بعد از شنيدن اين اظهارات هر سه نفر را به كلانتري منتقل كردند و در آنجا زن ۱۶ساله كه سارا نام دارد در اعترافاتي به ماموران گفت ساعت ۲۴ دو روز قبل پسربچه دوسالهاش به نام «اميرحسين» را با روسري در منطقه حصارك به قتل رسانده است. به اين ترتيب پرونده پيچيدهتر شد و به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسراي امور جنايي براي رسيدگي تخصصي در اختيار اداره دهم ويژه قتل پليس آگاهي قرار گرفت.
«سارا» وقتي توسط كارآگاهان جنايي تحت بازجويي قرار گرفت، گفت: «دو سال و نيم پيش به اين دليل كه وضعيت مالي ما خوب نبود، به تهران آمدم تا از مغازهداران كمك بگيرم. از صاحب مغازه مواد پروتئيني هم كمك خواستم و او به اين بهانه مرا فريب داد و به من تجاوز كرد. از آن ماجرا به شدت ناراحت بودم تا اينكه پس از گذشت نزديك به دوسال تصميم گرفتم پسرم را به قتل برسانم و براي همين او را با روسري خفه كردم.»
كارآگاهان با توجه به ادعاهاي سارا درخصوص صاحب مغازه پروتئيني، به تحقيق از او پرداختند و اين مرد در بازجوييها منكر هرگونه ارتباط يا آشنايي با زن ۱۶ساله شد و گفت: «حدودا دو سال پيش، زماني كه اين زن بهمغازه من آمد، فقط با هدف كمك كردن به او مقداري مواد پروتئيني دادم. پس از مدتي او بار ديگر به مغازه آمد و از من درخواست كمك مالي كرد. اين بار ديگر به او كمك نكردم و از او خواستم سراغم نيايد.
طي اين مدت نيز هيچگونه ارتباطي با او نداشتم و تمام اظهاراتش دروغ محض است.» افسران جنايي كه خود را در برابر معمايي عجيب ميديدند با توجه به اعترافات سارا و شوهر ۳۱سالهاش به نام حبيب درخصوص رها كردن جسد فرزندشان در منطقه حصارك كرج، از پليس آگاهي استان البرز كمك خواستند و معلوم شد جنازه اميرحسين ساعت يك بامداد روز قبل از دستگيري متهمان كشف و به پزشكي قانوني منتقل شده است.
كارآگاهان در ادامه رسيدگي به اين پرونده به تحقيق از محل كار صاحب مغازه پرداختند و اطلاع پيدا كردند اين مرد به حسن اخلاق در ميان كسبه محل و همسايگان و اعضاي خانواده معروف است و به عنوان فردي مورداعتماد شناخته ميشود. به همين دليل بازجوييها از سارا براي افشاي حقيقت ادامه يافت و سرانجام زن جوان توضيح داد هيچ رابطهاي بين او و صاحب مغازه وجود نداشته و وي با طرح اين ادعا فقط قصد داشت مسير تحقيقات پليس را منحرف كند.
سارا در ادامه اعترافات خود به كارآگاهان عنوان كرد: «همسرم با طرح اين ادعا كه اميرحسين هيچگونه شباهتي به ما ندارد دايما با من درگير ميشد و ميگفت اميرحسين پسر او نيست. اين اختلافات ادامه داشت تا اينكه روز قتل در حاليكه حبيب از خانه خارج شده بود، ناگهان اميرحسين شروع به گريه كرد. در حاليكه به شدت عصبي بودم در يك لحظه با روسرياي كه به دور گردنش انداختم، خفهاش كردم.»
سارا ادامه داد: «شوهرم به من شك داشت و هميشه ميگفت به او خيانت كردهام و به همين بهانه دايم با من درگير ميشد تا اينكه شب حادثه مجددا بر سر همين موضوع با يكديگر درگير شديم و باز هم همان ادعاي قبلي خود را مطرح كرد. حدود ساعت ۱۲:۳۰ شب بود كه شوهرم ميخواست از خانه خارج شود. نميدانم بيرون رفته بود يا نه اما بچه هم داشت اذيت ميكرد. نفهميدم چگونه روسري را دور گردنش پيچيدم؛ فقط در يك لحظه ديدم كه بچه سرد شده است و نفس نميكشد.
وقتي كه شوهرم به خانه آمد، بچه را برديم و در خيابانهاي اطراف خانه رها كرديم.» حبيب نيز در اعترافات خود درخصوص شب حادثه به كارآگاهان گفت: «زمان حادثه من بيرون بودم. وقتي برگشتم با جسد فرزندم روبهرو شدم و سارا گفت او را خفه كرده است، ميخواستم به پليس زنگ بزنم كه سارا تهديد كرد خودش را ميكشد.
وقتي از خانه بيرون آمدم تا پسرم را به بيمارستان برسانم، متوجه شدم ديگر خيلي دير شده است؛ باز هم ميخواستم به كلانتري بروم كه مجددا همسرم تهديد به خودكشي كرد و من هم چارهاي نداشتم جز اينكه بچه را كنار ديواري رها كنم.» بنا بر اين گزارش بعد از روشنشدن حقيقت صاحب مغازه پروتئيني آزاد شد و زن و شوهر جوان نيز به اين دليل كه قتل در كرج اتفاق افتاده بود در اختيار كارآگاهان پليس آگاهي استان البرز قرار گرفتند.
نظر کاربران
باورم نمی شه