واقعه «هفتم تیر» و روایت هایی که باید بخوانید
در مطلب پیش رو به مناسبت واقعه ی تلخ "هفت تیر" روایت های مختلف افراد نزدیک به واقعه را فهرست کردیم. در ابتدای مطلب؛ گزارش روزنامه ی کیهان را هم آوردیم، که به حال و هوای آن روزها نزدیک شوید...
برترین ها - ایمان عبدلی: در مطلب پیش رو به مناسبت واقعه ی تلخ "هفت تیر" روایت های مختلف افراد نزدیک به واقعه را فهرست کردیم، در ابتدای مطلب؛ گزارش روزنامه ی کیهان را هم آوردیم، که به حال و هوای آن روزها نزدیک شوید، همچنین چند خطی هم از سعید شاهسوندی آوردیم، تا با نگرشی که بقای خود را در ترور و تخریب می دید بهتر آشنا بشوید.
کیهان
حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد، که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید،این روزنامه به نقل از خبرنگار کشیک خود که پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، می نویسد: «صدها نفر از مردم تهران خود در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند، یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً میگریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم، چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیتالله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجتالاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیدهاند.
امام خمینی (ره)
من این ضایعه بزرگ را به ملت ایران و شما آقایان که نزدیک بودید با آقای بهشتی و مطلع بودید از افراد دیگری که شهید شدند، به همه شما آقایان و ملتمان تسلیت عرض میکنم. بنای دشمنهای شما بر این است که افرادی که لیاقتشان بیشتر است بیشتر مورد حمله قرار بگیرند. آنها افرادی را هدف قرار میدهند که از آنها خوف دارند که مبادا یک وقتی به آنها صدمه بزنند. و این را من کرارا گفتهام که مرحوم آقای "بهشتی" در این مملکت مظلوم زیست.
مقام معظم رهبری
(ایشان به دلیل حادثه ی سو قصد که چند روز پیش از این حادثه رخ داده بود، به هنگام وقوع حادثه ی هفت تیر در بستر بودند) یک روز آقای هاشمی رفسنجانی و حاج احمدآقا به عیادت من آمدند.. طبیب من رو به من کرد و به آقای هاشمی گفت: که ایشان خیلی اصرار دارند که بهشان رادیو بدهیم. به نظر شما مصلحت است؟ آقای هاشمی گفت: نه. من گفتم: چرا مصلحت نیست؟ ایشان گفتند رادیو اخبار تلخ دارد...
بعد من همینطور فکر کردم یعنی چه رادیو اخبار تلخ دارد؟ آقای هاشمی می خواستند جریان را به یک شکلی به من بفهمانند. بعدا گفتند: مثلا دفتر مرکزی حزب منفجر شده عده ای مجروح شدند. آقای بهشتی هم مجروح شده. گریه ام گرفت. یادم نیست. آن روزها هم حال من عادی نبود. یک عمل جراحی سومی هم داشتم. وقتی شنیدم آقای بهشتی مجروح شده از روزنامه و رادیو یادم رفت سوال کنم... گفتم که وضعشان چطور است؟ حالشان چطور است؟ گفتند که آقای بهشتی حال خوبی نداشتند. و گفتم که باید همه امکانات مملکت را بسیج کنیم تا آقای بهشتی را نجات دهیم. بعد من باز آرام نگرفتم. گفتم وضعشان بهتر از من یا بدتر از من است؟ گفتند: چه فرقی می کند...
جریان دست اندر کار حادثه ۷ تیر، جریان آمیخته ای از لیبرال ها و منافقین بود. یکسره از لیبرال ها نبود. لکن نشان می داد که چقدر آنها مردم ناجوانمردی هستند که حاضرند به خاطر مسائل سیاسی، شخصیت هایی مثل شهید بهشتی و بقیه شهدای ۷۲ تن را در یک حادثه نابود و شهید کنند - مجله سروش - تیر ماه ۶۱
آیت الله هاشمی رفسنجانی
از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی بمبی منفجر شده و عده ای شهید شده اند. وحشت کردیم. در تلفن های بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده تا ساعت دو بعد از نصفه شب بیدار ماندم و مرتبا خبر می گرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت ده ها نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست. گر چه خبرهای ضد و نقیض روزنه ای برای امید باز می گذاشت. فقط چند لحظه خوابیدم. فاطی تا صبح بیدار بود و جواب تلفن می داد و گریه می کرد. عفت هم کم خوابید - (خاطرات روزانه، کتاب عبور از بحران)
سعید شاهسوندی (از اعضای گروهک منافقین)
شاخص پیروزی عملیات کشته شدن (شهادت) آیت الله بهشتی بود. بمب در زیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. ساعت ۹ شب انفجار صورت گرفت، درست در فردای هفتم تیر، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس "رادیو مجاهد"(منافق)، بنا به دعوت دکتر قاسلمو عازم دفتر محل سیاسی حزب دمکرات کردستان در ارتفاعات زمزیران شدیم. چند هفته بعد، فردی به جمع ما پیوست. روحیه ای تشکیلاتی و اجرایی داشت. هویت او برای همه مشخص نبود. او با نام تشکیلاتی کریم رادیو در بخش فنی رادیو مجاهد(منافق) سازماندهی شد او کسی جز محمدرضا کلاهی عامل انفجار هفت تیر نبود.
علی اکبر ولایتی
حدود ۹ و چند دقیقه بود که ناگهان دیدیم صدای انفجاری آمد. ما فکر می کردیم که بمب در اتاق ما منفجر شده زیرا تمام شیشه های اتاق ما خرد شدند و برق هم رفت. از پائین صدای فریاد می آمد. از آنجا بیرون آمدیم. در راهروها همه جا تاریک بود و ما روی قشر ضخیمی از شیشه خرده راه می رفتیم. به حیاط رفتیم، ولی تا چند دقیقه هنوز متوجه قضیه نبودیم چون هوا تاریک بود یک وقت کسی از بین ما گفت: «این سالنی که بود، دیگر نیست.» سقف سالن به زمین متصل و با خاک یکسان شده بود. تازه همه فهمیدند چه اتفاقی افتاده. بیل و کلنگ آوردند، ولی سقف یکپارچه و بتونی، به شکلی کامل فرود آمده بود. جرثقیلی را از سرچشمه آوردند که این طاق را بلند کند، ولی جرثقیل زورش نرسید، به جای اینکه بتون بلند شود، ته جرثقیل بلند شد. بعضی ها را در این کند و کاوها در آوردند علت اینکه عده ای زنده ماندند این بود که صندلی های آنجا صندلی های آهنی ارج بود. سقف روی آنها فرود آمده و عده ای به واسطه این صندلی ها زنده مانده بودند و اگر روی زمین نشسته بودند همه رفته بودند - خبرگزاری فارس
محمدرضا کلاهی - عامل انفجار
محمدرضا کلاهی، دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد. او در حزب ارتقاء یافت و مسوول دعوتها برای کنفرانسها و میزگردها و جلسات شد. ضمن آنکه مسوول حفاظت حزب نیز گردید. او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهارراه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی شد و نهایتا از طریق مرزهای غربی کشور به عراق منتقل گردید. او در عراق با یکی از اعضای سازمان ازدواج کرد. اما در ۱۳۷۰ در فهرست اعضای «مسئلهدار» سازمان قرار گرفت، در ۱۳۷۲ از سازمان جدا شد و در ۱۳۷۳ از عراق رهسپار آلمان گردید. (تاریخ ایرانی)
نظر کاربران
دنیای زودگذر منافقین روبه اتمام است دردنیای ابدی چه پاسخ می دهند که چشم برهم زننددردادگاه خدای مسیح وموسی ومحمدخوار وذلیلند