گفتگو با عامل قتل عام خانوادگی در گرگان
لباس سیاه زندان بر تن دارد. پشت لباس، نوشته پلیس آگاهی دیده میشود. با دستهای بسته و پاهای غل و زنجیره شده از بازداشتگاه بیرون میآید. دندانهایش از ترس به هم میخورد. تاکنون زندان نرفته اما خوب میداند سزای کسی که مرتکب سه قتل میشود چه خواهد بود.
«مجید کمانگری» رئیس دایره جنایی آگاهی گلستان از او میپرسد حمام رفتی؟ میگوید منتظرم برایم از خانه لباس بیاورند. به او توضیح میدهند لباس هم که بیاورند از این پس فقط لباس زندان را باید بپوشی. «نیما»، نوه کارخانه دار معروف گویی باورش نمیشود از زندگی راحت در خانه زیبای پدری در جاده ناهارخوران گرگان و از آغوش گرم مادری محروم خواهد بود و البته نصیحتهایی را که هیچگاه به آن گوش نکرد را هم نخواهدشنید.
او حالا با اقدام به سه قتل آیندهای نابخشودنی در پیش دارد. کسی که قصه او از بیفکریهایش شروع و به یک اشتباه ختم میشود؛ اشتباهی که نه تنها زندگی سه نفر را بر باد داد بلکه خودش را هم به جنایتکاری تبدیل کرد که تاکنون مردم شهر نظیر او را ندیدهاند. نیما یک روز صبح بعد از دعوای خانوادگی در حالی که صدای مشاجره و ناسزاهایی که درخانه به هم میپراندند باعث حیرت اهالی مجتمع مسکونیشان شده بود، همسر دوم، پدرزن و دختر ناتنیاش را در یک اقدام جنونآمیز با شلیک پنج گلوله به قتل رساند و در حالی که با لباس خانه از جلوی در مجتمع درحال فرار بود دستگیر شد. خودش میگوید آن روز وقتی تریاک و پولی را که در خانه گم شده بود پیدا کردم با ثریا و پدرش درگیر شدم. پدر ثریا لنگه دمپایی را به سمتم پرتاب کرد و من تفنگ را برداشتم و تیراندازی کردم.
با ثریا چگونه آشنا شدی؟
یکی از بستگان ثریا او را به من معرفی کرد و ما با هم صیغه کردیم. صیغه ما شش ماهه بود اما چون خانواده ما اینطور صیغه را قبول ندارد و نمیپسندد خود من بعد از یک ماه پیشنهاد دادم که عقد کنیم و پیش از اینکه ۶ ماه تمام شود همان آپارتمان ۱۲۰ متری را به نام او زدم.
ثریا یک دختر داشت و خودش از تو بزرگتر بود، خانواده ات چه نظری به این ازدواج داشت؟
مادرم وقتی فهمید سخت مخالفت کرد ولی چون من در توهمات خودم بودم به حرف خانوادهام گوش نکردم. درعوض هرچه ثریا میگفت انجام میدادم.
اختلاف شما چطور شروع شد؟
بعد از اینکه خانه را از من گرفتند متوجه شدم همه داراییام را از دست دادهام. زمانی که صیغه بودیم یک خودرو به ثریا داده بودم بعد از آن هم سه تا خودرو عوض کردیم و وی مرتب از من پول میخواست اما پولی برای من نمانده بود مجبور بودم از خانوادهام پول بگیرم. بعد از اینکه پدرثریا عیدامسال به خانه ما آمد من کمتر خانه میرفتم. پدرش سابقه زندان داشت و من دوست نداشتم در خانهام باشد به همین خاطر بعد از ساعت کارم در کارخانه به خانه مادرم میرفتم. بجز آن حس میکردم در آن خانه خلاف انجام میگیرد.
به خاطر مشکلاتی که پیدا کردی از کسی مشورت نمیگرفتی؟
مشورت هم میگرفتم میگفتند ثریا را طلاق بده! ولی میدیدم همه چیز من در دست ثریا است. برای من دوباره از صفر بلندشدن خیلی سخت بود. از طرفی میخواستم که با او زندگی کنم دیدگاه من از ابتدا یک زندگی خانوادگی بود وگرنه با او ازدواج نمیکردم.
با ثریا در مورد مشکلاتی که داشتید صحبت نمیکردی؟
او هر بار با حرفهایش مرا راضی میکرد. میگفت پشت من ایستاده و باعث موفقیت من میشود اگر بچهدار شویم خانه را برمیگرداند و هر بار مرا از خواستهام منصرف میکرد و نمیگذاشت بروم.
از قبل قصد کشتن آنها را داشتی؟
نه نداشتم.
وقتی عصبانی میشدی چطور رفتار میکردی؟
سعی میکردم عصبانیتم را در خودم بریزم.
پس چرا نتوانستی خودت را کنترل کنی؟
من بیمار اعصاب و روان هستم و به آنها دیگر اعتماد نداشتم.
اعتیاد هم داری؟
زیرنظر پزشک در حال مصرف متادون هستم و کمپ هم بودم.
به چه چیزی اعتیاد داشتی؟
به تریاک و مواد مخدر دیگر.
به اعدام فکر میکنی؟
نه.
انگار هنوز عصبانی هستی؟
وقتی به پلیس آگاهی منتقل شدم اسم ثریا را پرسیدند که متوجه شدم پروندهای داشته است. ناراحت شدم که از گذشتهاش چیزی نمیدانستم. من بازیچه قرار گرفته بودم.
مگر قبل از ازدواج از زندگی گذشتهاش نپرسیدی؟
خیلی چیزها را بعدها فهمیدم. نگفته بود که چهار بار ازدواج کرده و دختری هم دارد.
دخترش را چرا کشتی او چه گناهی داشت؟
او نیز با مادرش همدست بود.
نظر کاربران
اینجور ازدواج ها هیچوقت هیچوقت ختم به خیر نمیشه.اختلاف سنی...داشتن بچه...اون بچه در هوس مادر و پدر ناتنیش سوخت.