راز جسد سوخته در میان شعله های آتش
بعدازظهر بيست و دوم فروردين، فردي با پليس تماس گرفت و از سوختن جسد جواني خبر داد که لاي يک تخته قالي ۱۲ متري قرار داشت. در پي دريافت اين خبر بلافاصله گروهي از کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي براي بررسي موضوع به محل اعلام شده واقع در نزديکي کوه هاي خلج عزيمت کردند.
آنان با ريختن خاک و نخاله شعله هاي آتش را خاموش کردند و با مشاهده جسد سوخته يک جوان مراتب را به قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) اطلاع دادند. دقايقي بعد با حضور مقام قضايي در محل سوختن جسد، تحقيقات در اين باره آغاز و مشخص شد، جسد توسط يک دستگاه وانت به محل مذکور منتقل شده است.
با به دست آمدن اين سرنخ و راهنمايي هاي قضايي، کارآگاهان به جست وجو در آژانس هاي تلفني بار پرداختند و ساعتي بعد موفق شدند راننده وانت را شناسايي کنند. راننده ۲۶ ساله که از همان لحظات اوليه همکاري خود با کارآگاهان را آغاز کرده بود گفت: يکي از دوستانم به نام «ع» که در منطقه سيدي مشهد سکونت دارد از من خواست تا فرشي را به يک ويلا ببرم، اما او در مسير از من خواست وارد جاده خاکي شوم! او در عين ناباوري قالي ۱۲ متري را از عقب وانت بيرون انداخت و آن را آتش زد. من که به کارهاي او مشکوک شده بودم و از طرفي نيز سنگيني خاصي را در قالي احساس مي کردم به او گفتم حداقل طناب هاي مرا که دور قالي پيچيده اي باز کن! ولي او گفت: نگران نباش طناب نو برايت مي خرم! که اين امر ظن مرا بيشتر کرد و من ماجرا را براي يکي ديگر از دوستانم تعريف کردم.
به دستور سرهنگ کارآگاه حسين بيدمشکي (رئيس پليس آگاهي خراسان رضوي) گروهي از کارآگاهان با هدايت سرهنگ غلامي ثاني (رئيس اداره جنايي) مأمور پي گيري اين پرونده شدند و بدين ترتيب تحقيقات تخصصي پليس وارد مرحله جديدي شد. بنابراين کارآگاهان در نيمه هاي شب و با کسب مجوز قضايي منزل «ع» را به محاصره درآوردند که در همين حال فرد ديگري از روي ديوار به سمت بيابان هاي اطراف گريخت. کارآگاهان در يک عمليات تعقيب و گريز وي را دستگير کردند، اما او از دوستان «ع» بود.
در بازرسي از منزل متهم اين پرونده يک دستگاه موتورسيکلت که شماره هاي آن نيز مخدوش بود کشف شد و بدين ترتيب متهم فراري نيز در يک قرار صوري توسط کارآگاهان به دام افتاد. اين متهم در بازجويي ها هويت جسد سوخته را فاش کرد و گفت: او سرباز فراري بود و به همين خاطر هم حدود ساعت يک بامداد به منزل ما آمد و در اتاقي که قبلاً به عنوان مغازه استفاده مي شد به استراحت پرداخت. آن شب تعداد ديگري از دوستانم نيز به آن جا آمدند و ما تا صبح با يکديگر به استعمال شيشه پرداختيم. اما حدود ساعت ۳ بامداد بود که من براي درست کردن چاي به اتاق ديگري رفتم.
وقتي با سيني چاي بازگشتم يکي از دوستانم هراسان محل را ترک کرد. اين در حالي بود که دوست سربازم خوابيده بود. صبح آن روز متوجه شدم که او بيدار نمي شود و جان باخته است. با چند تن از دوستانم مشورت کردم که با جسد او چه کنم؟ هر کدام از آن ها راهکاري براي نابود کردن جسد پيشنهاد مي کردند تا اين که ۲ روز بعد «م» يکي ديگر از دوستانم را دنبال راننده آژانس باري فرستادم و سپس جسد را درون قالي قرار دادم تا در مکان خلوتي از شر آن خلاص شوم.
نظر کاربران
آخر خبر واضح نیست.چه کسی سرباز را کشته است؟