رعنا با یک چشم درسوگ مادر اشک می ریزد
رعنا دخترکی که چند سال قبل در یک شب سیاه قربانی اسید پاشی پدر معتاد خود شد این روزها با یک چشم در سوگ مادرش اشک می ریزد.
شاید ماجرای دردناک زندگی این خانواده از روزی آغاز شد که پدر خانواده آبرو، آینده و زندگی خود و خانواده خود را به پای اعتیاد به باد فنا داد و این اعتیاد سرآغازی شد برای روایتی که حتی نوشتن از آن بسیار دشوار است.
سخت ترین لحظات این ماجرا از آن کودکی است که با فریاد از خواب معصومانه خود پرید و مادر جوانش را دید که چهره اش همرنگ روزگارشان سیاه شده و آن لحظه بود که متوجه شد سیاهی اسید خشم پدر یکی از چشم های او را نیز برای همیشه به روی دنیا بسته است .
شاید یکی دیگر از دشوارترین لحظات این ماجرا نیز از آن مادر جوانی است که پس از طی کردن یک زندگی سخت و زجرآور حتی رغبت نداشت در آینه به تصویر سوخته خود بنگرد و شاید بارها و بارها با دیدن عکس های پیشین خود آه و افسوس، مرهم زخم های جان خسته اش شده بود.
نباید فراموش کنیم بدترین و بدترین خاطره این ماجرا از آن نازنین کوچولویی است که شاهد این ماجرا بوده و خدا رو شکر در این حادثه اسید پاشی، آسیبی به او وارد نشد.
و به یقین سیاه ترین و درد آورترین لحظات از آن پدر و مادری است که با هزاران دشواری فرزند خود را بزرگ کرده و با هزاران شادمانی او را در لباس سفید عروس به خانه بخت فرستادند و این روزها رخت عزای دختر خود را بر تن دارند.
*خبر تکان دهنده بود
چهار سال پیش همسر سمیه نیمه شب در حالی که زن و فرزندانش خواب بودند ظرف اسید را بر روی سر آنها خالی کرد و موجب سوختگی بدن، سر و صورت همسر و دخترش و نابینایی دختر خردسال خود شد.
گفته می شود برادر شوهر سمیه نیز در این حادثه دهشتناک دخیل و متهم بوده است.
طی این سال ها سمیه و دختر مصدومش با رنج و مشقت فراوان زندگی و درمان خود را پیگیری می کردند و پرونده اسید پاشی در بم نیز روال خود را طی می کرد.
اما زندگی زجرآور سمیه روز گذشته (سه شنبه) به دلیل عارضه ریوی و تنگی نفس ناشی از سوختگی با اسید در یکی از بیمارستان های تهران غریبانه و مظلومانه به ایستگاه آخر رسید.
با وجود پیگیری های انجام شده مسوولان ذیربط اعلام جزییات این پرونده را به روزهای آتی موکول کرده اند.
خبرها تاکنون حکایت از آن دارد که جنازه این قربانی اسید پاشی به شهرستان بم منتقل شده است.
نظر کاربران
واقعا افسوس...!!! ما دیگه جنگی در پیش رویمان نیست که از اون بنالیم و در سوگ عزیزانمان بشیم ولی استعمار این دفعه با توپ و تانگ نیومد خیلی آرام آمد در دسترس همه جوانان که کاری با مردانگی مرد های این کوچه بازار کرد که حاضر شدن خشم خود را با ریختن اسید خالی کنند... واقعا جای افسوس داره که دو تا جوان به کتاب آسمانی قسم می خورن که تا آخر عمر با هم هستن و پدر و مادری که با خرسندی فرزندانشون به آینده ای روشن مسپارن... و مایی که فقط نظارگر هستیم...
فقط باید اعدام شود اون جانی وبرادرش تف به ذات کثیفت حیوون