کسی که پزشکی را بهخاطر ادبیات رها کرد
کامران فانی با ذکر خاطراتی از دوران دانشجویی و رها کردن رشته پزشکی بهخاطر ادبیات، میگوید کتاب کاغذی هرگز از بین نمیرود.
در این نشست کامران فانی در گپ و گفتی صمیمانه به پرسشها پاسخ گفت.
اولین سئوال از فانی درباره کتاب و کتابخوانی بود و پرسیده شد با توجه به دنیای اینترنت و مجازی و کتاب الکترونیکی، آیا این موضوع جای مطالعه کتاب را به شکلی که همیشه بوده خواهد گرفت؟
کامران فانی در پاسخ به این پرسش یادآور شد که اختراع خط پس از زبان مهمترین کاری بود که انسان به آن دست زد. طبعاٌ خط میخی و خط تصویری اولین خطها بود که نخستین بار در نینوا و به صورت گلنبشتههایی کشف شد که لوحههایی بود که در خمرهها گذاشته بودند و تعداد این گلنبشتهها اصلاٌ کم نبود، تعدادشان زیاد بود به طوری که یک داستان کامل بر آنها حک شده بود، داستان گیلگمش که به فارسی هم ترجمه شده و همین گل نبشتهها کتابخانه مشهور آشوربانی پال را تشکیل داد.
در ادامه کامران فانی به اختراع کاغذ اشاره کرد: از پاپیروس در مصر شروع شد و پیش از آن بر سنگ و سفال مینوشتند. پاپیروس از الیافی به همین نام که در مصر وجود داشت ساخته شد. این الیاف را کنار هم قرار میدادند و به همین دلیل به شکل طومار درمیآمد و چون این الیاف فقط در مصر بود از این کشور به بقیه نقاط و نیز به جهان اسلام صادر میشد. و حتی قرآنی نیز پیدا شده که بر پاپیروس نوشتهاند.
سپس کامران فانی از اختراع کاغذ در چین به شکلی که امروز هست گفت و افزود : کاغذی که با آن کتاب درست میشود، از چوب به دست میآید یعنی از درخت که موجودی است جاندار مثل ما و به همین دلیل ما با آن ارتباطی خاص برقرار میکنیم. کاغذ از جنس خود ماست، در صورتی که کامپیوتر، همان طور که میدانیم از سیلیکون ساخته میشود، یعنی از شن و ماسه، جاندار نیست و از جنس ما هم نیست. کتاب کاغذی هیچ وقت از بین نمیرود. کتاب از جنس کاغذ، از جنس درخت است، چه وقتی پاپیروس بود، چه وقتی که روی پوست مینوشتند، کتاب و انسان از یک جنساند. حس ما هنگام مطالعه همان حسی است که سرانگشتانمان به حروف سربی روی کاغذ میرساند. اما جنس کتاب الکترونیکی از جنس سیلیکن است از شن و ماسه، زنده نیست.
وقتی از کامران فانی پرسیدند چرا شما که دانشجوی رشته پزشکی بودید تغییر رشته دادید و ادبیات فارسی خواندید و بعد هم کتابداری، در پاسخ گفت: من از شهرستانی مثل قزوین آمده بودم تهران و آنوقتها هم فقط رشتههای پزشکی و مهندسی ارج و قربی داشتند و من هم باید حتما دکتر میشدم که اتفاقا در همین رشته در دانشگاه تهران قبول شدم و دو سالی هم این رشته را خواندم، دانشکده پزشکی در ضلع شمالی دانشگاه بود و من که معمول ااز در جنوبی رفتوآمد میکردم و وقت خروج از کنار دانشکده ادبیات میگذشتم و گاهی سری هم به آنجا میزدم و اسامی افرادی مانند دکتر خانلری و فروزانفر و همایی را میدیدم، به خودم میگفتم جای من اینجاست. و به این ترتیب وقتی سال دوم رشته پزشکی بودم، دوباره در کنکور شرکت کردم و رتبه ۱۶ را کسب کردم. برای ثبت نام رفتم دانشکده ادبیات، متصدی به من گفت که تا رتبه ۲۵۰ میتوانند پزشکی بخوانند و من تو را در دانشکده ادبیات ثبت نام نمیکنم. بحث ما ادامه داشت تا اینکه من کارت دانشجویی دانشکده پزشکی را نشانش دادم و قصه را برایش تعریف کردم. متصدی هم سری تکان داد و من شدم دانشجوی زبان و ادبیات فارسی.
او سپس افزود : اما من وقتی هم دانشجوی پزشکی بودم بیشتر به تاریخ پزشکی علاقه داشتم تا به خود پزشکی. گرچه از درس استادانی مثل دکتر گل گلاب که گیاهشناسی درس میداد و البته خود ادیب هم بهره میبردم و استادان مطرحی مانند دکتر قریب داشتم.
کامران فانی در پاسخ به این پرسش که چرا دیگر چیزی نمینویسد و یا ترجمه نمیکند با اشاره کتاب «سه خواهر» از آنتوان چخوف که سال ۴۶ آن را ترجمه کرده است چنین عنوان کرد: نوشتن و تالیف ضدکتابخوانی است، میدانید که کتابخوانی فینفسه لذتبخش است، تالیف و ترجمه لذت کتابخوانی را از نویسنده و مترجم میگیرد، آنهایی که من را میشناسند به خوبی میدانند بعد از دورهای دیگر ننوشتم و وقتم را برای خواندن صرف کردم، اصولا با تخصص هم مخالفم، چون تخصصگرایی از انسان فردی تکبعدی میسازد که آن انسان تکبعدی کامل نیست، فردی کامل است که بتواند با تمام معارف بشری آشنایی پیدا کند.
پرسشی دیگر در خصوص ترجمه شعر مطرح شد که آیا به نظر وی شعر ترجمهپذیر است یا نه؟ کامران فانی در این باره چنین پاسخ داد: وقتی شعری از زبانی به زبان دیگر ترجمه میشود، فرقی نمیکند چه زبانی باشد، از بار معناییاش کاسته میشود و دیگر آنی نیست که در زبان مقصد بوده اما این بدان معنا نیست که نباید شعر را ترجمه کرد. هر کس که دست به ترجمه زده، یقیناٌ تجربهای هم درباره ترجمه شعر داشته .
از کامران فانی پرسیدند که شما در عرصه ویراستاری نیز کار کردهاید و در این زمینه نیز صاحب نام هستید، درباره ویراستاری در ایران چه فکر میکنید؟ در حالی که میدانیم نویسندگان بزرگ ادبیات جهان، کسانی مثل همینگوی و فاکنر، ویراستاران خود را داشتهاند که دائماٌ با آنها گفتوگو و دیدار و تقابل آرا میکردهاند، چرا در ایران چنین اتفاقی نیفتاده است؟ آیا این به ذهنیت نویسنده و مؤلف و مترجم ما برمیگردد یا ناشران ساز و کار مناسبی را تا کنون در نظر نگرفتهاند؟
و فانی پاسخ داد: ویراستاری در ایران عمدتاٌ در ترجمه به کار گرفته شده و تا به حال سابقه نداشته که نویسنده و مؤلفی بخواهد با ویراستار کار کند، به شیوهای که در غرب متداول است.
در خصوص کتابخوانی، کامران فانی یادی کرد از زندهیاد ایرج افشار و افزود: حدود ۵۰ یا ۶۰ سال پیش زندهیاد ایرج افشار، مجلهای با عنوان «مجله راهنمای کتاب» منتشر میکرد. در یکی از شمارهها پرسشی درباره تعداد کتابهای خواندهشده برای خوانندگان مجله مطرح کرد، هفته بعد جوانی ۲۵ ساله از مشهد در نامهای نوشت که تا آن زمان ۲۴ هزار جلد کتاب خوانده است، حالا میگویم آن جوان مشهدی چه کسی است. القصه، مرحوم افشار در شماره بعد نوشت، شما با توجه به این سنتان اگر روزی یک کتاب هم میخواندید، به این تعداد نمیرسیدید. خلاصه این جوان که کسی نبود جز محمدرضا حکیمی معروف در پاسخ نوشت، آقای افشار چرا شما به جای تشویق من حساب و کتاب کردید؟
دکتر سیدمصطفی محقق داماد، دکتر داریوش شایگان و پروفسور کارلو چرتی از جمله حاضران در این نشست بودند که با اجرای علی دهباشی همراه بود.
نظر کاربران
جالب بود لطفا از نویسندگان و شاعران بیشتر مطلب بذاید