قاتل: جُثه ام را مسخره کرد او را کشتم!
پسری جوان که به اتهام قتل در دعوای خیابانی بازداشت شده است دیروز پای میز محاکمه ایستاد و مدعی شد که ضربه چاقو را به عمد نزده است. او مدعی شد چاقویی که در کلاهش پنهان کرده بود، ناخواسته به قلب قربانی فرو رفته است.
عصر شانزدهم آذر به کلانتری نواب خبر رسید در یکی از خیابانهای جنوب تهران خون به پا شده است. پلیس وقتی به خیابان مورد نظر رفت با جنازه پسر ۱۹ سالهای بهنام احسان روبهرو شد که بر اثر اصابت چاقو به قلبش از پا در آمده بود. شواهد نشان میداد این پسر در درگیری دستهجمعی کشته شده است.
با انتقال جنازه به پزشکی قانونی، پلیس به بازجویی از شاهدان پرداخت و در بررسیها مشخص شد که احسان با ضربه چاقوی مرتضی ۱۷ ساله جان سپرده است. به این ترتیب ردیابی متهم فراری آغاز شد و ساعتی بعد این پسر بازداشت شد.
مرتضی که بسیار ترسیده بود در همان بازجویی مقدماتی به درگیری خونین با مقتول اعتراف کرد و به بازسازی صحنه جرم پرداخت.
به این ترتیب کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
این پسر که حالا ۲۲ سال دارد، دیروز در شعبه ۷۴ به ریاست قاضی عبداللهی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستاد. در ابتدای این جلسه پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای قاتل پسرشان حکم قصاص خواستند.
سپس مرتضی پشت تریبون دفاع ایستاد و خود را بیگناه خواند. او گفت: «قبلا تحت فشار به قتل اعتراف کرده بودم، اما حالا میگویم من ضربه مرگبار را به مرتضی نزدم.»
او در تشریح جزئیات درگیری گفت: «من در بنگاه برادرم کار میکردم که احسان به آنجا آمد. او پیش برادرم از من گلایه کرد و گفت پشت سرش حرفهای بدی زدهام. همان موقع برادرم مرا صدا زد و به من ناسزا گفت. هر چه به برادرم گفتم اشتباه میکند و احسان دروغ میگوید، قبول نکرد.»
وی ادامه داد: «احسان از مدتها پیش نیز مدام مرا اذیت میکرد. او به خاطر جثه کوچکم در کوچه و خیابان مرا مسخره میکرد و هنگامی که به او اعتراض میکردم پیش برادرم میرفت. گمان میکنم احسان از اینکه میدید برادرم مرا کتک میزند، لذت میبرد.»
مرتضی در حالی که اشک میریخت، گفت: «احسان وقتی از برادرم خداحافظی کرد و رفت، مرا تهدید به قتل کرد. او گفت با قمه مرا میکشد. ساعتی بعد به ساندویچی رفته بودم که بار دیگر با احسان روبهرو شدم و او به رویم چاقو کشید. فرار کردم و به خانه دوستم تقی رفتم. او که ماجرا را میدانست یک چاقو به من داد که آن را در کلاهم مخفی کردم. در راه بازگشت به خانه بودم که این بار احسان و دوستانش با قمه به من حمله کردند. آنها بیش از ۱۰ نفر بودند. از دیدن آنها ترسیدم و میخواستم فرار کنم، اما نشد. دوستان احسان مرا هل دادند که روی زمین افتادم. گمان میکنم همان موقع چاقویی که در کلاهم مخفی کرده بودم به سینه احسان برخورد کرد. باور کنید من ضربهای به احسان نزدم. درست است که اذیتم میکرد و دل خوشی از او نداشتم، اما راضی به مرگش هم نبودم.»
این پسر در ادامه دفاعیاتش ادعای تازهای مطرح کرد و گفت: «بعد از اینکه احسان روی زمین افتاد بلافاصله به خانه رفتم.»
همانموقع دوستم تقی با من تماس گرفت و گفت: «او هم در درگیری حضور داشته و در هواخواهی از من احسان را با چاقو زده است. وقتی دستگیر شدم این ماجرا را به پلیس گفتم، اما هیچکس به حرفم اهمیت نداد.» در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
نظر کاربران
مردکه احمق و دروغ گو در زندان این حرف ها را یاد داده اند