معرفی بهترین فیلمها با محوریت عشق به زندگی
کدام فیلمهای مهم تاریخ سینما میتوانند عشق به زندگی را در ما تقویت کنند؟
به گزارش فیلمنت نیوز، عشق به زندگی پدیدهای است که میتوان ردِ آن را تا اولین آثار هنری بهجامانده از بشر دنبال کرد. در دهههای اخیر، سینما به رسانهای قدرتمند برای به تصویر کشیدن جذابیتهای این موضوع تبدیل شده است. شاید به همین دلیل است که سینما را پنجرهای رو به رویا دانستهاند. تاریخ سینما پر از آثار الهامبخش و برانگیزانندهای است که ارزشهای زندگی را به ما یادآوری کردهاند. در شرایطی که زندگی هر روز سختتر از روز قبل به نظر میرسد، مروری بر تعدادی از فیلمهایی که نشان میدهند چرا زندگی، علیرغم تمام پیچیدگیهایش، ارزش جنگیدن دارد خالی از لطف نیست. این آثار (و فیلمهای پرتعداد دیگری که میتوان در این دسته قرار داد) نشان میدهند که راههای پرشماری برای در آغوش گرفتن زندگی وجود دارد.
۱. فیلم روشناییهای شهر (چارلی چاپلین، ۱۹۳۱)
«روشناییهای شهر» نهتنها یک کمدی درخشان صامت و یکی از ماندگارترین ساختههای چارلی چاپلین، بلکه همچنین ستایشی از قدرت روح بشر و قابلیت عشق و مهر انسانی برای تغییر سرنوشت دیگران است. شخصیت ولگرد معروف چاپلین در این فیلم دلباخته یک دختر نابینای گلفروش شده و به آب و آتش میزند تا شرایط زندگی او را بهبود ببخشد. آنچه ارزش زندگی را در این فیلم بالا و تکاندهنده جلوه میدهد، دوگانگی عاطفیاش است. چارلی قید تشکیل یک زندگی با دختر گلفروش را میزند تا او از نابینایی نجات یافته و زندگی بهتری را تجربه کند. با این وجود، در سکانس فراموشنشدنی پایانی فیلم هیچ رگهای از پشیمانی در چهره چارلی نمیبینیم: او کارش را درست انجام داده است.
۲. فیلم چه زندگی شگفتانگیزی (فرانک کاپرا، ۱۹۴۶)
اگر قرار باشد فقط یک فیلم را انتخاب کنیم که دیدن آن بتواند ایمان ما را به مفهوم زندگی تقویت کند، «چه زندگی شگفتانگیزی» گزینه مناسبی بهنظر میرسد. این فیلم داستان فردی به اسم جورج بیلی (جیمز استوارت) است که از وضعیت وخیم زندگیاش ناامید شده و آرزو میکند که کاش هرگز پا به این دنیا نمیگذاشت. این آرزوی تلخاندیشانه باعث میشود تا فرشتهای وارد زندگی جورج شده و به او نشان دهد که چگونه محیط پیرامون بهواسطه اقدامات او است که شکل گرفته است. از این طریق، عشق جورج به زندگی دوباره شکل گرفته و او به زندگی بازمیگردد. درس مهمی که میتوان از «چه زندگی شگفتانگیزی» آموخت این است که هر کدام از ما، حتی اگر در این دنیای بزرگ همچون ذرهای نادیدنی به نظر برسیم، در محدوده زندگی خودمان افراد مهمی هستیم و اقدامات کوچک ما، در اکثر موارد بدون اینکه خودمان بدانیم، میتوانند زندگی اطرافیان ما را تغییر دهند.
۳. فیلم زیستن (آکیرا کوروساوا، ۱۹۵۲)
«زیستن» (ایکیرو)، یکی از شاهکارهای پرتعداد آکیرا کوروساوا، داستان یک بوروکرات طبقه متوسط (با بازی تاکاشی شیمورا) را روایت میکند که بهنظر میرسد زندگی تکراری و کسلکنندهای دارد اما وقتی به بیماری لاعلاجی مبتلا میشود سعی میکند معنایی به زندگیاش ببخشد. با تاکید بر روند تحول شخصیت و نحوه تاثیرگذاری او بر دنیای اطراف، «زیستن» علاوه بر یادآوری این نکته که چگونه مواجهه با مرگ میتواند زندگی انسان را متحول کند، به این نیز میپردازد که چطور گاهی کوچکترین رفتارها میتوانند عمیقا بر دیگران تاثیرگذار باشند. «زیستن» به ما میآموزد که کوچکترین فرصتها برای تغییر را در آغوش بگیریم.
لازم به ذکر است که الیور هرمانوس این فیلم را در سال ۲۰۲۲ بهشکل تاثیرگذاری بازسازی کرد. نسخه هرمانوس از نظر داستانی و شخصیتپردازی در مجموع به فیلم کوروساوا وفادار است اما آن را در فضا و محیط فرهنگی جدید و با جنس متفاوتی از تصویرسازی روایت میکند. حتی اگر از طرفداران پروپاقرص «زیستن» کوروساوا باشید، این احتمال وجود دارد که بتوانید از فیلم هرمانوس هم لذت ببرید.
۴. فیلم زوربای یونانی (مایکل کاکویانیس، ۱۹۶۴)
«زوربای یونانی» نمایش کاملی است از اهمیت حفظ شور و نشاط زندگی. داستان فیلم پیرامون رفاقت شخصیتی عامی اما دارای فلسفهای جذاب در زندگی (با بازی آنتونی کوئین) با یک نویسنده انگلیسی تودار (آلن بیتس) شکل میگیرد. در این میان زوربا به نفر مقابل نشان میدهد که چطور میشود هر لحظه از زندگی را، به هر شکلی که شده، در آغوش کشید. نکته کلیدی فیلم این است که هرگز وجود سختیها را در زندگی انکار نمیکند. در واقع، در طول فیلم میبینیم که گویی زوربا بیش از تمام شخصیتهای دیگر در زندگیاش دچار چالشهای بزرگ و گاه هولناک شده است با این وجود هیچ چیزی او را از انعطافپذیری و تلاش برای یافتن زیبایی از دل هرجومرج باز نمیدارد.
۵. فیلم دورافتاده (رابرت زمکیس، ۲۰۰۰)
نمایش یک انسان تکافتاده در جزیرهای دور از مظاهر تمدن همواره برای نویسندگان جذاب بوده است. کتابهای معروفی چون «رابینسون کروزوئه» (دنیل دِفو) با جزئیات به این پرداختهاند که چطور قدرت روح بشر و میل او به بقا در چنین شرایطی میتواند نجاتبخش باشد. «دورافتاده» هم با الهام از همین خط روایی ساخته شده است. فیلم داستان مردی به اسم چاک نولاند (تام هنکس) را روایت میکند که پس از سقوط هواپیمایش بهتنهایی در جزیرهای متروکه گرفتار میشود. از طریق نمایش عشق عمیق او به زندگی و تمایل به برقراری ارتباط مجدد با دنیا از طریق ایدههای جذابی همچون رفاقت با یک توپ والیبال، فیلم نشان میدهد که چطور ترکیب انعطافپذیری و قدرت اراده میتواند انسان را دوباره به زندگی برگرداند و البته به این هم میپردازد که چرا انسان را موجودی ذاتا اجتماعی میدانند.
۶. فیلم در جستوجوی خوشبختی (گابریل موچینو، ۲۰۰۶)
برگ برنده گابریل موچینو در «در جستوجوی خوشبختی» تصویر متقاعدکنندهای است که از یک انسان کاملا معمولی عرضه میکند. کریس (ویل اسمیت) در این فیلم پدری مبارز است اما بهنظر نمیرسد از جنبههای ویژه قهرمانانهای برخوردار باشد. او صرفا یک فرد عادی اما جاهطلب و رویاپرداز است که به تحقق رویایش ایمان دارد و بنابراین، علیرغم تمام ناملایمات و افتادن از عرش به فرش، تسلیم نشده و به شخصیتی الهامبخش تبدیل میشود که ارزش استقامت، عشق و تلاش پایانناپذیر را به ما یادآوری میکند.
۷. فیلم در میان طبیعت وحشی (شان پن، ۲۰۰۷)
با یک مرور سریع احتمالا میتوانیم فیلمهای زیادی را در مورد افرادی به یاد بیاوریم که با زدن به دل طبیعت بهدنبال یافتن معنای زندگی بودهاند. «در میان طبیعت وحشی» از بهترین نمونههای این دسته آثار محسوب میشود. موفقترین تجربه کارگردانی شان پن داستان واقعی فردی به اسم کریستوفر مککندلس (امیل هیرش) را روایت میکند که، سرخورده از محدودیتهای اجتماعی، سفری به بیابانهای آلاسکا را آغاز کرده و در پی آزادی و اصالت میگردد. «در میان طبیعت وحشی» لذت کشف خویشتن را از دل توجه به زیباییهای طبیعت به نمایش گذاشته و در عین حال چالشهای ناشی از تنهایی و دور از جمع بودن را نیز واکاوی میکند.
۸. فیلم بخت پریشان ما (جاش بون، ۲۰۱۴)
این ایده که مواجهه با مرگ باعث میشود ارزش زندگی را بیشتر بدانیم بحثی قدیمی است و حتی عدهای از فلاسفه هم آن را تئوریزه کردهاند. با این وجود، احتمالا بسیاری از ما چنین ارتباطی را در زندگی روزمرهمان هم تجربه کردهایم. مواجهه با فقدان معمولا باعث میشود تا قدر داشتهها و ارزشهای زندگیمان را بیشتر بدانیم. «بخت پریشان ما» مواجههای لطیف با همجواری عناصر متضادی چون عشق و فقدان، و زندگی و مرگ است. این فیلم داستان دو نوجوان مبتلا به سرطان (با بازی شایلن وودلی و انسل الگورت) را روایت میکند که در کنار یکدیگر آرامش و شادی را تجربه میکنند. در حالیکه شرایط جسمی هر دو ناپایدار است و هر لحظه احتمال مرگ یکی از آن دو وجود دارد، آنها یاد میگیرند تا قدردان شادیهای زودگذر زندگی باشند و از فرصتهای خود به بهترین شکل استفاده کنند. «بخت پریشان ما» به یاد ما میآورد که زندگی علیرغم (و حتی شاید به دلیل) شکنندهبودنش زیبا است.
۹. فیلم کوکو (لی آنکریچ و آدریان مولینا، ۲۰۱۷)
این انیمیشن احساساتبرانگیز و جذاب کمپانی پیکسار، داستان پسر جوانی بهنام میگل را با اصلیتی مکزیکی به تصویر میکشد که عاشق موسیقی است اما در خانواده آنها نواختن ساز ممنوع است. میگل برای حل این مشکل تصمیم میگیرد به سرزمین مردگان سفر کند تا با کشف تاریخ خانوادهاش بتواند رویاهای شخصیاش را با سنتهای خانوادگی آشتی دهد. اما دستاورد این سفر برای تماشاگر چیزی بیش از کشف اهمیت وجود تعادل میان ارزشهای خانوادگی و هویت فردی است. در «کوکو» با ستایش تمامعیاری از زندگی و لزوم زیستن آن به بهترین شکل ممکن روبهروییم. این نکتهای است که مردگان بیش از هر کسی از آن آگاهند! شاید این پیام فیلم ساده و حتی بدیهی بهنظر برسد اما آیا واقعا آن را در زندگیمان عملی میکنیم؟ آیا زندگیمان را، آنطور که شایسته است، غنی کرده و جشن میگیریم؟
۱۰. فیلم کودا (سیان هدر، ۲۰۲۱)
اصطلاح CODA مخفف عبارت «فرزندان بزرگسالان ناشنوا» است. فیلم «کودا» که در فصل جوایز ۲۰۲۱ همه را غافلگیر کرد و در نهایت جایزه اسکار بهترین فیلم را نیز به خود اختصاص داد، روایتی دلچسب از ارتباطات خانوادگی، نحوه رشد انسان و لزوم ابراز وجود است. روبی (امیلیا جونز) تنها عضو شنوا در یک خانواده ناشنوا است که باید سعی کند میان مسئولیتهای سنگینی که در خانه دارد و عشق سیریناپذیرش به موسیقی تعادلی برقرار کند. این فیلم در کنار نمایش پیچیدگیها و چالشهای زندگی خانوادگی، هرگز از توجه به زیباییهای آن غافل نمیشود. «کودا» فیلمی است که با شخصیتهایی همدلی میکند که روحیاتی متفاوت دارند؛ فیلمی که برای نوع بشر احترام قائل است. با این نوع نمایش کاراکترها، «کودا» عملا به ستایشی از زندگی، با همه جنبههای متعارضش، تبدیل میشود.
۱۱. فیلم روزهای عالی (ویم وندرس، ۲۰۲۳)
ویم وندرس، فیلمساز بزرگ و کهنهکار آلمانی، در «روزهای عالی» داستان یک سرایدار ژاپنی را روایت میکند که در عین حال روشنفکری اهل مطالعه و شنیدن موسیقی راک هم هست. زندگی او بهتمامی از مجموعهای از وقایع تکراری تشکیل شده اما بهنظر میرسد او مشکلی با این قضیه ندارد تا اینکه بهتدریج بخشهایی از گذشته او بهتدریج آشکار میشود و روتین زندگی او دستخوش تغییراتی میشود.
نکته جالب و غافلگیرکننده «روزهای عالی» نگاه فیلمساز به مفاهیمی چون نوستالژی و تکرار است. با اینکه فیلم پر از عناصری نوستالژیک (از نوار کاست گرفته تا دوربین عکاسی آنالوگ) است اما وندرس هرگز فیلم را به سمت تقدیس گذشته و نوستالژیگرایی نمیبرد. در واقع ماجرا برعکس است. «روزهای عالی» فیلمی نهتنها در ستایش اکنون بلکه حتی در تجلیل از روزمرگی است. برخلاف آنچه از عموم فیلمهای غربی انتظار داریم (اینکه پیشروی را تحسین میکنند) وندرس در «روزهای عالی» نشان میدهد که چگونه حتی تکرار اتفاقات معمولی و روزمره هم میتواند زیبا باشد و کیفیتی ویژه به زندگی ببخشد. «روزهای عالی» فیلمی است که ممکن است نگاه ما را نسبت به وجه بهظاهر کسلکننده زندگیمان تغییر دهد.
آریا قریشی
ارسال نظر