طلبه انقلابی، آیت الله محتاط
«۱۴ یا ۱۵ سال سن داشتم که به اصرار استادم آیتالله برهان معمم شدم و چون لباس نداشتم، لباس خودش را به من عاریه داد. پس از معمم شدن، برای سفارش لباس سراغ خیاط رفتم.این خاطرهای است که آیتالله مهدویکنی از روز روحانی شدنش تعریف کرده است.
این خاطرهای است که آیتالله مهدویکنی از روز روحانی شدنش تعریف کرده است. روزی که شاید خودش هم نمیدانست به یکی از شخصیتها مشهور و تاثیر گذار بدل خواهد شد.
مرحوم آیتالله محمدرضا مهدویکنی در ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در روستای کن به دنیا آمد. پس از طی دوره دبستان در کن، وارد مدرسه علمیه لرزاده در تهران و شاگرد مرحوم آیتالله برهان شد. در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد و تا سال ۱۳۴۰ از استادانی چون آیت الله مشکینی، شهید صدوقی، آیت الله شعرانی، علامه طباطبایی، آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله گلپایگانی و امامخمینی(ره) بهره جست.
پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۴۰، در مدرسه مروی به تدریس علوم حوزوی مشغول شد و از سال ۱۳۴۲ امامت جماعت مسجد جلیلی در میدان فردوسی را پذیرفت. این مسجد پایگاه برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی وی شد. در جریان مبارزات مبارزات پیش از انقلاب بارها زندانی، شکنجه و تبعید شد. مهدویکنی نخستین بار در سن ۱۸ سالگی بازداشت شد و آخرین روحانی بود که در روزهای نزدیک پیروزی انقلاب اسلامی برای چندمین بار دستگیر و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.
اولین سمت رسمی وی عضویت در شورای انقلاب بود. «شورای انقلاب اسلامی» نهادی بود که امام(ره) برای مدیریت انقلاب در داخل ایران در دیماه ۱۳۵۷ تشکیل داد و تا پیش از تأسیس مجلس، نهاد قانونگذار در ایران به شمار میرفت. وجود این شورا پیش از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در ماههای آغازین پس از پیروزی به جهت مسائل امنیتی فاش نشده و به صورت محرمانه و غیر علنی فعالیت میکرد.
«شهید مطهری، آیت الله بهشتی، محمدجواد باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی» به دستور امام هسته اولیه شورا را تشکیل دادند و بر اساس آنچه هاشمی رفسنجانی درباره شورای انقلاب گفته، «پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، آقایان سید محمود طالقانی، سید علی خامنهای، محمد رضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و...» به آن اضافه شدند.
پس از انقلاب مهدویکنی سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی به عنوان اولین نهاد انقلابی مسلح «با هدف حفظ انقلاب» را عهده دار شد. عضویت به عنوان فقیه در شورای نگهبان قانون اساسی و نمایندگی امام در هیات حل اختلاف مسؤولان نظام نیز از دیگر فعالیت های سیاسی او بود. در کابینه شهید باهنر و شهید رجایی وزیر کشور شد.
در پی بمبگذاری در دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور و شهادت «محمدجواد باهنر-نخستوزیر» و «محمدعلی رجایی-رئیسجمهور» از میان ۳ نفر مطرح شده برای نخست وزیری (مهدوی کنی، محمد غرضی و اکبر پرورش) مهدوی کنی برای این سمت انتخاب شد و از ۱۱ شهریور تا ۷ آبان ۶۰ نخستوزیر بود. دولت موقت مهدوی کنی پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب «آیتالله خامنهای» به ریاست جمهوری و معرفی «میرحسین موسوی» بعنوان نخست وزیر به فعالیت خود خاتمه داد.
در جریان گروگانگیری دیپلماتهای سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ مهدوی کنی دیدگاهی مخالف دیدگاه اغلب محافظهکاران داشت. او درخاطرات خود پیرامون این اقدام گفته است که «من با این کار قطع نظر از دستور امام مخالف بودم و آن را مفید نمی دانستم، به خصوص ادامه ی آن را صلاح نمی دیدم، چنانکه عملاً ادامه کار به نفع ما تمام نشد.»
عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، مسؤولیت ستاد کمکرسانی به مردم مناطق بمباران شده، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی، ریاست مرکز رسیدگی به امور مساجد، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان از فعالیت های دیگر آیت الله مهدوی کنی بوده است.
۱۷ اسفند سال ۸۹ در نهمین اجلاس دوره چهارم مجلس خبرگان در حالی که ادامه یا خاتمه ریاست آیتالله هاشمی رفسنجانی بر این نهاد مورد بحث و توجه بود، در آغاز جلسه، آیتالله رفسنجانی آمادگی خود برای کنارهگیری از این سمت به نفع آیتالله مهدوی کنی اعلام کرد و برای احراز مجدد این پست نامزد نشد و آیتالله مهدوی کنی به جایگاه ریاست مجلس خبرگان رسید.
او پیش از این در سال ۱۳۸۷ نیز از طرف آیتالله هاشمی رفسنجانی برای نامزدی ریاست مجلس خبرگان مورد تشویق قرار گرفت اما این دعوت را به دلیل کهولت سن رد کرده بود. کنارهگیری آیتالله هاشمی خواسته اصولگرایان رادیکال بود و آیتالله مهدوی کنی هم به دلیل شخصیت محتاط گزینه ای مطلوب برای محافظه کاران و قابل فبول برای اصولگرایان رادیکال بود.
مهدوی کنی در دهه اول انقلاب اسلامی نقش پررنگتری نسبت به دهههای بعد داشت. البته نه بدان معنا که از سیاست کنده باشد. او از مسئولیتهای اجرایی فاصله گرفت. تنها مسئولیت اجرایی او را میتوان ریاست دانشگاه امام صادق(ع) دانست. مهدوی کنی به این دانشگاه به عنوان محلی جهت «تربیت نیروهای جوان برای بدست گرفتن پست های مدیریتی کشور» نگاه میکرد.
فعالیت سیاسی او نیز بیشتر در جامعه روحانیت مبارز نمود داشت، اما نه به سان یک انقلابی که همچون سیاستمداری کهنه کار، سیاستمداری محافظه کار.
جامعه روحانیت مبارز به عنوان یکی از تشکلهای روحانی تاثیرگذار در عرصه سیاسی کشور است. آیتالله مهدوی کنی که خود، دبیرکل و یکی از موسسان این تشکل روحانی بود، از چهرههای تعیین کننده در ائتلاف و وحدت اصولگرایان و بسیج نیروهای راست، در برهههای مختلف بویژه ایام انتخابات به شمار میرفت. چهرهای که البته در سالهای اخیر از سوی جریان اصولگرا محجور ماند.
آیتالله سکوت اختیار کرد و حتی اختلافات اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ هم نتوانست او را به شکستن این سکوت ترغیب کند. این سکوت در اختلاف اصولگرایان سنتی (به رهبری مهدوی کنی و شیخ محمد یزدی) و نواصولگرایان رادیکال ریشه دارد و از سال ۸۴ و روی کار آمدن محمود احمدینژاد روز به روز عمق بیشتری گرفته است.
تشکیل جبهه پایداری در مقابل «اصولگرایان سنتی»، دامنه اختلافات را گسترده تر کرد. صفبندی این دو مقابل هم، هرچند در انتخابات ۹۲ به اوج خود رسید اما در انتخابات مجلس نهم هم کمرنگ نبود.
آیتالله مهدوی کنی از سوی برخی اعضای جبهه پایداری که آیتالله مصباح یزدی پدر معنوی این جبهه محسوب میشود، مورد هجمه قرار گرفت. انتشار بولتن ۸۰ صفحهای از سوی نواصولگراهای رادیکال در انتقاد از مهدوی کنی پرده از اختلافاتی که اصولگرایان سعی در پنهان کردنش داشتند، برداشت.
آیت الله یزدی در جریان انتخابات ۹۲ با «ناراحتی» از آنچه میان شیوخ اصولگرا در روزهای منتهی به انتخابات گذشته، سخن گفته بود. طبق گفته یزدی، «جامعه مدرسین در برهه انتخابات (ریاست جمهوری یازدهم) ضربه خورد و کار تا تجزیه جامعه مدرسین هم پیش رفت.» او گفته بود: «ما دنبال این بودیم که شکافی وجود نداشته باشد. بنده واقعا متاسفم که یک سرمایه گرانقدر حوزه بخواهد به این شکل آسیب ببیند. متاسفانه این آسیب به آیت الله مصباح رسید.»
هرچندشیخ محمد یزدی از این اختلاف پرده برداشت اما آیت الله همچنان بنا بر سکوت گذاشت. تنها «محسن کوهکن»، نایب رییس جبهه پیروان خط امام و رهبری چند ماه پیش از راز این سکوت پرده برداشت و گفت که آیت الله مهدوی کنی از اصولگرایان «گلایه» دارد؛ همین.
تمام تلاش پیر کهنه کار سیاست برای وحدت اصولگرایان بی نتیجه بود، گوش شنوایی نیافت و در سکوت رفت. حالا اصولگرایان که یک سال پیش حبیب الله عسگراولادی را از دست داده اند حالا پدر معنوی خود را هم از دست دادند.
ارسال نظر