«بازنده»؛ روایتی لایه لایه و پر رمز و راز
«بازنده» که عنوان تازهترین سریال نمایش خانگی را به دوش میکشد، این روزها در حالی به پخش ششمین قسمت خود نزدیک میشود که توانسته از منظر قصه و فضاسازی، اتفاق نسبتاً تازهای را خلق کند.
برترینها: «بازنده» که عنوان تازهترین سریال نمایش خانگی را به دوش میکشد، این روزها در حالی به پخش ششمین قسمت خود نزدیک میشود که توانسته از منظر قصه و فضاسازی، اتفاق نسبتاً تازهای را خلق کند.
امین حسینپور، کارگردانی که خودش فیلمنامه «بازنده» را با نگاهی به رمان «زن همسایه» نوشته، در قسمت نخست قصهاش را از یک نقطه اوج آغاز و شخصیتهای اصلیاش را به خوبی معرفی میکند. گم شدن فرزند کاوه و ارغوان هنگامی که آنها در خانه آوا همسایهشان مهمان هستند، نقطه عطف فوق العادهای برای قسمت اول به حساب میآید که تماشاگر را ترغیب به تماشای ادامه آن میکند.
همچنین ابتکار عمل کارگردان و نویسنده سریال در روایت اول شخص در ابتدای هر قسمت سریال و روایت هر شخصیت از زبان خودش نشان میدهد مخاطب باید در هر قسمت به تماشای داستان اصلی از زاویه دید آن شخصیت بنشیند. همانطور که در قسمت اول داستان سریال از زبان ارغوان روایت شد و در قسمت دوم داستان زندگی کاوه و فقر و زندگی سخت کودکی او را دیدیم و ادامه این نگاه در قسمتهای بعدی.
در واقع باید گفت، فلاش بکها در قسمتهای دوم تا پنجم هوشمندانه بوده و نقش مهمی در پیشبرد، خلق داستانهای فرعی و افشای رازها دارد. برای مثال میتوان به ماجرای خودکشی پدر ارغوان زمانی که پانزده سال بوده اشاره کرد که برای سالهای طولانی گذرش را به مطب دکتر روانشناس انداخته است. همین طور پرت شدن دوست همکلاسی دبیرستاناش از بلندی و کشته شدناش که ارغوان ناخواسته مرتکب آن شده است. به موازات او، مادر ارغوان قرار دارد که در گذشتهاش حفرهای عمیق وجود داشته که در نهایت او را به قتل شوهرش با همدستی شوهر فعلیاش کشانده است. همین طور خریدن همکلاسی ارغوان به عنوان شاهد قتل که بیش از پیش او را به شخصیتی کاملا خاکستری نزدیک میکند.
«بازنده» مثل اکثر سریالهای جنایی پربیننده پلتفرمها مثل «پوست شیر» و ... ترکیبی از حضور پلیس و فضاسازی سیاه است، اما اصرار عمدی سازندگان بر نمایش غیر ایرانی کار کاملاً ملموس است. مخاطب با دیدن بازنده فکر میکند در حال دیدن فیلمی پلیسی از جنس هالیوودی است که در آن ماموران کاوری به زبان انگلیسی به تن دارند، پی در پی قهوه مینوشند و تیمهای شنود و رهگیری تماسها مجهز و پیوسته حاضرند. از سوی دیگر فضای ابری و بارانی اثر نیز فارغ از نشانهگذاری فضای ابری میان شخصیتها به تم فیلمهای پلیسی و جنایی هالیوودی شباهت بیشتری دارد. نورپردازی، صحنهآرایی، طراحی لباس و گریم نیز به تشدید این فضا کمک کرده است. در چنین فضاسازی خاصی، بازیها نیز با آن چفت و بست پیدا کردهاند.
همچنین علیرضا کمالی در نقش کارآگاه قصه، با درک این نکته و پیشینه شخصیت سرگرد کیانی به خوبی توانسته است این نقش را بازی کند. آن هم اگر بدانیم این سریال را در زمانی بازی کرده است که نقش رضا پروانه را در سریال پوست شیر بازی کرده و با این حال تفاوت دو نقش بسیار زیاد است.
در نهایت میتوان اذعان کرد که سریال «بازنده» با رویکردی نوآورانه و روایتی لایه لایه، مخاطب را در دنیایی مرموز و پر از راز فرو میبرد، قصهای پرتعلیق که تا به اینجای کار توانسته با تمام افت و خیز در ریتم، باز هم برای مخاطب این سوال که قرار است چه اتفاقی بیفتد و چه کسی مقصر است را مطرح میکند، جریانی که باید دید در نهایت چطور به خط پایان میرسد و چقدر در پایانبندی موفق عمل میکند؟
ارسال نظر