داریوش، بهرام، کاظم، رامین و دیگران در فیلمنت
یکی از فرمولهای امتحان پسداده و همچنان جذاب در فیلمنامه سریالها، روایت قصه در بازههای زمانی مختلف و استفاده از فلاشبک و فلاشفوروارد در این شیوه روایت است
محمد جلیلوند منتقد سینما: یکی از فرمولهای امتحان پسداده و همچنان جذاب در فیلمنامه سریالها، روایت قصه در بازههای زمانی مختلف و استفاده از فلاشبک و فلاشفوروارد در این شیوه روایت است. به این ترتیب مخاطب برای دنبال کردن داستان کنجکاوتر شده و همراه قهرمان در دل داستان حرکت میکند. بخش مهمی از سریالهایی که در دو سه سال اخیر روی خروجی پلتفرمهای نمایش آنلاین رفته و به ویژه آنهایی که ملودرامهای جامعهمحور بودهاند، از این فرمول بهره گرفته و حاصل کارشان هم با استقبال مخاطبان همراه بوده است. داریوش ساخته هادی حجازیفر و محصول پلتفرم فیلمنت تازهترین نمونه در این باب به حساب میآید که در سه قسمت پخش شده از این قالب روایی سود جسته و توانسته مخاطبان خود را راضی نگه دارد.
در قسمت اول، قصه حول محور داریوش و بازگشت غیرقانونیاش به ایران و پیدا کردناش میگذرد. نیروی محرکه قسمتهای دوم و سوم، کنش سهراب و برادرزاده اش رامین بابت انتقام از داریوش است. به موازات آن داستانکی هم با حضور داریوش و بهرام خلق شده که گذشته پروپیمانی داشته و در قسمت سوم به سوالهای زیادی پیرامون آن پاسخ داده میشود. عشق قدیمی او به منیژه همسر درگذشته داریوش، کلید راه یافتن به شخصیت مرموز و پیچیده بهرام است که شمایلی از یک لات پروبال ریخته دارد. رفاقت بین داریوش و کاظم هم نقش مهمی در پیشبرد داستان داشته و تا به اینجا عالی از کار درآمده است. هردوی آنها وجوه اشتراکی دارند که مهمترین آن ترسو بودنشان است. خصلتی که به شکلی زیرکانه برای این دو در نظر گرفته شده و آن را از نمونههای مشابه پیشین متمایز ساخته است. برای این ترس هم پس زمینهای در نظر گرفته شده که آن را پیش چشم مخاطب باورپذیر میکند.
نویسندگان فیلمنامه «داریوش» به شیوه کلاسیک در پایان هر قسمت نقطه عطفی را قرار دادهاند تا از هیجان حاکم بر داستان کاسته نشده و مخاطب نیز برای تماشای ادامه آن در هفته آینده منتظر بماند. در آخر قسمت دوم، سهراب و رامین به همراه چند نفر دیگر به خانه لیلا حمله کرده تا داریوش را بکشند. نقطه عطف فوق العادهای که به فرار داریوش از خانه لیلا و پناه بردناش به وحید دوست و همسایه لیلا ختم میشود. مداخله بهرام که پسرخالهاش را به ترک محل دعوا فرا میخواند، مقدمه ورود او به قصه و مواجههاش با داریوش است. در عین حال زمینه را برای ارتباط بیشتر داریوش با وحید فراهم کرده و او را به یکی از شخصیتهای تاثیرگذار کار تبدیل میکند. حجازیفر برای آن که فضای تلخ و تیره قصه اندکی تلطیف شده و تماشاگر غرق در این حال و هوا نشود، سکانسهایی را لا به لای کار قرار داده که بامزه به نظر میرسند. برای مثال میتوان از سکانس جگرکی با حضور کاظم و داریوش یاد کرد که هم اندکی مخاطب را خندانده و هم بخشی از گذشته این دو را فاش میکند.
سکانس مواجهه داریوش و بهرام، مهمترین بخش قسمت سوم است که خوب از آب درآمده و به لحاظ کارگردانی و دکوپاژ فیلمنامه هم وضعیت مناسبی دارد. درگیری علیرضا برادر دوست داریوش با رامین و عمویش، نقطه عطف بعدی است که منحنی تنش قسمت سوم را بالا نگه داشته و تماشاگر سریال را کنجکاوانه به دنبال خود میکشاند. هادی حجازیفر در کارگردانی دومین سریال خود، موفق بوده و ریزه کاریهای زیادی در کارش به چشم میخورد. در عین حال از قاب کوچک و نماهایی که به درد این اندازه میخورد، تا حدودی دور شده و پلانهای سینمایی زیادی در هر قسمت سریال دیده میشود. حجازیفر که کارنامه پرباری هم در مقام بازیگر دارد، انتخاب مناسبی برای ایفای نقش داریوش بوده و کاملا به باور تماشاگران خود مینشیند. عباس جمشیدیفر هم در ادامه بازیهای خوب خود در چند سال اخیر، در نقش کاظم فوق العاده بوده و یک تیپ-شخصیت دوستداشتنی را خلق کرده که اندک شوخیهای کار نیز حول محور او میچرخد. اما برگ برنده گروه بازیگران داریوش تا به اینجا کسی جز محسن قصابیان نیست. شمایلی باورپذیر از یک لات قدیمی ترسناک که به روزهای بازنشستگی رسیده و کنج مغازه کوچکاش روزگار میگذراند.
سریال «داریوش» از آن دسته ملودرامهای اجتماعی است که از فیلمنامهای کلاسیک برخوردار بوده و با تکیه بر شخصیتهای درست نوشته شده و کارگردانی شسته رفته، در همین سه قسمت پخش شده مخاطبان پروپاقرصی پیدا کرده و سیر صعودی دارد.
ارسال نظر