سرگذشت تلخ رماننویس مشهور ایرانی در فرانسه
گلی ترقی نویسنده محبوب و خاطره ساز ایرانی را مدتهاست به خانه سالمندان در حوالی پاریس بردهاند و آنجا زندگی میکند.
برترینها: گلی ترقی نویسنده محبوب و خاطره ساز ایرانی را مدتهاست به خانه سالمندان در حوالی پاریس بردهاند و آنجا زندگی میکند.
مهدی یزدانیخرم در بخشی از یادداشتش با انتشار روایتی تلخ از زندگی این روزهای گلی ترقی نویسنده مطرح ایرانی و خالق رمان «درخت گلابی» نوشت: «گلی خانم ترقی در خانه سالمندان تنهاست... تنهایی اجباری که به تصمیم فرزند ارشدش گرفته شده. در یک خانه سالمندان نه چندان سطح بالا در فرانسه. اول بار او را در سال ۱۳۸۰ دیدم و بیست سال این دیدارها مرهم جانام بود و گفت وگوها چراغ. زنی پرجوش، شاد، بینهایت بادانش و عاشق ایران. عاشق ایرانی که مجبور به مهاجرت از آن شده بود. آدمها «پیر» و «کمتوان» میشوند، این رسم روزگار است. اما بردن گلی ترقی به این مرکز در سکوت یک طرف و «بغضی» که دارد طرف دیگر. گفتند روزهی سکوت گرفته و فقط به جایی نگاه میکند. انگار همان درختِ دلخور، غمگین و پرشکوهی شده که تنهایش گذاشتهاند. راوی حافظه و خاطره و فقدان در غربت محض تنها گذاشته شده و کاش کاری از دست ما بر آید تا او به «ایران» به «باغ» بازگردد. که در جهان او وطن همان باغیست که میشود در خنکایاش نفس کشید حتی همین وطن که در تهدید انواع دشمنان قرار دارد چیزی ست که ترقی از آن عاشقانه روایت میکرد...»
نظر کاربران
آخ که دلم چقدر گرفت....
گلی خانم،خالق درخت گلابی
همون درخت گلابی که زنده یاد داریوش مهرجویی فیلمش را ساخت.
آرزوی سلامتی براش دارم
برای برخی از فرزندان این دوره باید تاَسف خورد که مادر یا پدر نازنین خود را در خانه سالمندان نگهداری میکنند.خانه سالمندان برای کسانی است که بدون اولاد هستند یا به اولاد خود در ینگه دنیا دسترسی ندارند.واقعا" به برخی از افراد باید گفت((نگو وارث؛؛بگو حارث)).به نظر من نگهداری از والدین سالمند اجری معادل زیارت حج عمره دارد.در دهه ۷۰ دوستی داشتم که برای رسیدگی به احوال پدر ناتوانش از شغل رسمی دولتی خود استعفاء داد.وحتی ازدواج نکرد و با مستمری ناچیز پدرش روزگار میگذراند.چون مادرش هم فوت کرده بود..
زحمت می کشی یک عمر با سختی زندگی می کنی اگه بچه داشته باشی کلی جان می کنی تا بچه بزرگ شود برایش جان فشانی می کنی انوقت که پیر و از کارافتاده شدی می برد می اندازد ، توی خانه سالمندان تا در تنهای و غربت بمیری چقدر زندگی تلخ و گزنده است
چه پسر بی عاطفه ای
عاشق ایران تو غربت چه میکنه
از ماست که برماست
دقیقن چقدر تآسف بار برای همچین هنرمندانی که در غربت وتنهایی باید روزگار پیری رو سر کنند کاش میشد خانم ترقی اورد به تهران واینجا ازش نگهداری کنیم متآسفم برای اولاد نا بهرد نامهربان