این موتور چگونه به تاریخ فلسفه راه پیدا کرد؟
پنجاه سال پیش، ماجرای یک سفر با موتورسیکلت با سفری به اعماق ذهن انسان ترکیب شد!
فرادید: پنجاه سال پیش، ماجرای یک سفر با موتورسیکلت با سفری به اعماق ذهن انسان ترکیب شد! این ترکیب عجیب و غریب را رابرت ام پیرسیگ (Robert M. Pirsig) به وجود آورده بود؛ نویسنده و فیلسوفی که در بحبوحۀ مبارزه با بیماری روانیاش، خودزندگینامهای نوشت با عنوان: «ذِن و هنر نگهداری موتورسیکلت؛ کاوشی در مورد ارزشها».
پیرسیگ در رمان زندگینامهای خود با عنوان «ذن و هنر نگهداری موتورسیکلت» که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، از همۀ مردم دعوت کرد تا به سفر او بپیوندند. روایت این کتاب بر سفر پیرسیگ و پسر ۱۱ سالهاش با موتورسیکلت از مینه سوتا به کالیفرنیا متمرکز بود
این رمان خیلی زود به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد. این اثر پیچیده و چالشبرانگیز از بدو انتشارش بر بسیاری از خوانندگان تاثیر گذاشت، به بیش از ۲۵ زبان ترجمه شد و تعداد کل نسخههای فروخته شده آن به بیش از ۵ میلیون نسخه رسید.
حالا همان موتورسیکلتی که پیرسیگ و پسرش سوار آن شدند، جای خود را در موزه ملی تاریخ آمریکا باز کرده است.
پیرسیگ که در اوایل دهه 1960 در یک مرکز بهداشت روان درمانهای تشنج الکتریکی را تجربه کرده بود، از وسیلۀ نقلیۀ دو چرخ خود به عنوان راهی برای ارتباط مجدد با مردی که قبل از تحول ذهنیاش بود استفاده کرد.
پیرسیگ با مروری بر گذشته خود و شور و هیجانی که در سالهای قبل از ابتلا به بیماری روانی داشت، روایتی چندوجهی و گاه دلهرهآور ارائه کرد درباره مبارزات خود برای مواجهه با تغییرات شخصی و آرامشی که در تمرین ذن پیدا میکرد. پیام این کتاب امروزه به عنوان دیدگاهی متفاوت دربارۀ زندگی هنوز هم ارزشمند است.
پس از اینکه موزه ملی تاریخ آمریکا اخیرا بسیاری از وسایل شخصی پیرسیگ را به دست آورد، موتورسیکلت او برای اولین بار در معرض دید عموم قرار گرفت. این نمایش به نوعی گرامیداشت و تجلیل از کتابی است که هنوز پس از نیم قرن محبوب است.
آنتیا ام. هارتیگ، مدیر موزه، میگوید: «خیلیها گفتهاند که این کتاب روح زمانه خودش را نشان میدهد و ما را به اعماق آشفتگیهای دهههای 60 و 70 و تغییرات اجتماعی رادیکال میبرد».
در نمایشگاهی که یادبودهای پیرسیگ را به نمایش میگذارد چیزهای زیادی وجود دارد؛ از ماشین تحریر او تا اولین نسخۀ کتابش؛ اما ستاره نمایشگاه قطعا همین موتورسیکلت هوندا سوپرهاوک 1966 خواهد بود که او با پسرش کریس با آن مسافرت کردند.
پیرسیگ از حق امتیاز خود از کتاب برای خرید یک قایق بادبانی 60000 دلاری 30 فوتی به نام آرته استفاده کرد. در آن، او به همراه همسر و دخترش از اقیانوس اطلس عبور کرد و چندین سال روی قایق در اروپا زندگی کرد تا اینکه دخترشان به سن مدرسه رسید.
در ابتدای این کتاب و در بخش یادداشت نویسنده، پیرسیگ نوشت که این کتاب «به هیچ وجه نباید با حجم عظیمی از اطلاعات واقعی مربوط به آیین بودایی ذن اشتباه گرفته شود» و به علاوه نوشت که «این کتاب در مورد موتورسیکلت نیز چندان واقعی نیست».
وقتی از پیرسیگ در مصاحبهای در سال 1974 خواسته شد که خلاصهای از فلسفه خود را بیان کند، او گفت: «به جایی که در حال حاضر هستید توجه کنید و نه اینکه در آینده کجا خواهید بود.» او به خوانندگان گفت، از سفر لذت ببرید و روی مقصد متمرکز نشوید.
در دهههای پایانی زندگیاش، پیرسیگ با غم و اندوه از دست دادن کریس دست و پنجه نرم کرد؛ او در سال 1979 پس از خروج از مرکز ذن سانفرانسیسکو توسط چند سارق کشته شد. پیرسیگ در سال 2017 درگذشت، اما پیام او پس از خودش باقی ماند.
برخی از هواداران که عاشق توصیفات پیرسیگ از سفرهای بیمقصد هستند، هنوز هم مسیر او را از ایالتی به ایالتی دیگر و شهری به شهر دیگر تکرار میکنند. در بعضی از ایالتها به آنها لقب «زائران پیرسیگ» را دادهاند. آنها این سفر را برای دیدن آمریکا و پیدا کردن خودشان طی میکنند و دههها پیش را به یاد میآورند که چگونه کلمات روی چند صفحه کاغذ زندگی آنها را تغییر داد.
پیرسیگ در اثر خود تعمیر موتورسیکلت را به عنوان یک فعالیت ارزشمند مطرح کرد. او نوشت: «بودا و الوهیت، به همان راحتی که در بالای یک کوه یا در گلبرگهای یک گل زندگی میکنند، در مدارهای یک کامپیوتر یا چرخدندههای یک موتورسیکلت هم زندگی میکنند».
موتورسیکلت هم یک بخش واقعی از داستان سفر پیرسیگ است و هم استعارهای که فلسفۀ او دربارۀ زندگی را منعکس میکند.
به عقیدۀ هارتیگ این کتاب «نوعی نیاز مردانه و بسیار پیچیده برای ترک خانه و یافتنِ خود در طول سفر» را نشان میدهد.
محقق بورلی گراس مینویسد: «معنای اصلی این کتاب به ضرورت ترکیب خودِ عادی، روزمره و کارآمد با خودِ افراطی و وسواسی مربوط میشود؛ به رابطۀ خودِ دیوانه و خودِ عاقل».
زمان برگزاری این نمایشگاه هم مهم است؛ بعد از همهگیری کووید نوزده که خیلیها را در سراسر دنیا بیشتر به سمت خانهنشینی سوق داد؛ آیا حالا زمانش نیست که بیرون بزنیم و خودمان را در سفر بشناسیم؟
ارسال نظر