مردشیشهای "شیشه" عمر دختر ۵ ساله اش را شکست
داستان بخت سیاه این زن ...
زن درحالیکه قسمت هایی از صورتش را به دلیل اسیدپاشی همسر معتادش از دست داده بود ، گفت : احمد ضمن سوزاندن دست های دختر ۵ ساله ام او را خفه کرد. حتما این دفعه دادگاه دیگر حق را به من می دهد چون همه دلایل برای اثبات جرم همسرم مهیاست.
پنبه دانه های برف، زمین را سپید کرده بود اما گویی این سپیدی هیچ تاثیری بر زندگی سیاه من نمی گذاشت، نمی توانست که بگذارد... چرا که شاید قالیباف تار و پود زندگی من بختم را با نخ های سیاه بافته بود... نمی دانم... این خلاصه سرگذشت دختری بود که نامش به شیرینی زندگی اش نبود... شیرین...
او سه سال بود که هر روز به همراه پدر پیرش به دادگاه می رفت اما نمی توانست از همسر شیشه ای اش طلاق بگیرد، چرا که هنوز نتوانسته بود اعتیاد او را ثابت کند.
در این مدت هر روز مزه دست های احمد را که به جای نان آوری؛ نانبر خانواده بود میچشید... وقتی نئشگی اش بالا بود قصد سرگرمی داشت...!!!
روزها ادامه داشت و شیرین هر روز در راهروهای دادگاه پیرتر و پیرتر می شد؛ یک روز با این ادعا که همسرش قصد کشتن او و بچه اش را دارد پیش قاضی می رفت و دیگر روز به امید اثبات اعتیاد همسرش...
شیرین دیگر نمی دانست چه کند در حالیکه اشک از دیدگانش سرازیر بود و تنها به امید خدا به خانه برگشت.
روزی که وقت شد درد دلش را برایم بازگو کند، شاید امیدش بیشتر شد برای رهایی از این زندگی... شاید هم مرحمی برای زخم هایش می خواست... نمی دانم...
می گفت:در ماه های اخیر وضعیت زندگیمان بد شده بود هر روز دریغ از دیروز، دیگر همسرم حس و حال کار کردن نداشت و اگر پولی هم از فروختن اسباب و اثاثیه خانه مان در می آورد ، خرج اعتیادش می شد.
... بهار، دخترم از بس حسرت میوه و لباس و اسباب بازی بر دلش مانده است... که حتی نامشان را هم فراموش کرده... از نان و پنیر خسته شده ... دیگر نمی دانم باید چه کار کنم...
شیرین در یک روز سرد زمستانی مجبور شد که یکی از کلیه هایش را بفروشد... وقتی داشت در مورد این مطلب حرف می زد گویی کوهی از غم بر دلش نشسته... در این باره با رنج حرف می زد...
... گوشی را برداشتم به شماره هایی که از دیوار بیمارستان ها برداشته بودم و می دانستم خریدار کلیه هستند زنگ زدم... او کلیه اش را به قیمت یک روز تفریح کاخنشینان شمال تهران فروخته بود... تنها چهار میلیون تومان... ناقابل برای عضوی مهم از بدن یک زن...
....چشمتان روز بد نبیند... وقتی احمد از این موضوع مطلع شد زندگیم را سیاه کرد و پول را ظرف دو ماه از دستم بیرون کشید و دود کرد رفت هوا...
زن در حالی که چشمان عسلی رنگش را به زور باز نگه داشته بود... گفت:ناراحت از دست دادن پول هایم نیستم... چون حداقل بهار چند روزی طعم بر آورده شدن آرزو هایش را چشید.
... این زندگی که نه... نکبت همینطور ادامه داشت و من هر روز به دادگاه می رفتم و دادخواست های متعددم را پر می کردم...تمبر می زدم... از این اتاق به آن اتاق می رفتم... هر کس و ناکس را می دیدم تا اینکه بتوانم حق خود را از دنیا بگیرم... از احمد... از همه کسانی که در حقم ظلم کردند... اما در این میان تمبر باطله به زندگی خودم هم می خورد و هیچ اتفاقی برای رها شدن از دست این مرد نمی افتاد.
در این میان کار احمد تنها شده بود تهدید و آزار... تا اینکه یک روز احمد گفت اگر دوباره به دادگاه بروم و دنبال طلاق باشم، زندگی ام را می گیرد....
و بلاخره آن روز سیاه رسید. روزی که شیرین قربانی شقاوت احمد شد و تا آخر عمر نشانی ظلم یک مرد بر چهره اش نمایان ماند... شیرین در توصیف آن روز سیاه چنین می گفت:احمد آن روز دایم بیرون می رفت و کمتر چرت می زد... انگار سرحال تر بود... مدام با خود حرف می زد و انگار دو دوتا چهارتا می کرد. شاید می خواست کاری کند... اما وقتی عصر به خانه آمد و هدیه ای سوزناک برایم آورد، تازه فهمیدم سعی می کرده پاسخ تمام این سال ها تحمل و صبوری ام را بدهد... تازه فهمیدم می خواهد جواب زحماتم را بدهد... و چه خوب جوابم را داد. هدیه اش یک پارچ اسید بود که زندگی ام را سیاه تر کرد...
برای همیشه... عصر آن روز هنگامی که شیرین با دخترش در حال بازی در حیاط خانه بود... احمد با پارچ اسید وارد خانه شده و بی بهانه اسید را به سمت او پاشیده بود... صورت و دست های شیرین در اثر اسید سوخته و کمی از اسیدها نیز به دست های دخترش پاشیده شده بود...
احمد گفت شیرین بیا می خوام باهات صحبت کنم ، دختر ۵ ساله ام نیز طبق معمول دنبال من راه افتاد روبروی احمد که ایستادم فکر می کردم حالش بهتر شده و می خواهد بعد از قرنی با من و دخترش حرف بزند؛ هنوز در این فکر بودم که ناگهان احمد پارچ پر از اسید را به صورتم پاشید.
... تمام صورتم می سوخت... انگار آتش به جانم زده بودند... پوست صورتم را می دیدم که در حال ذوب شدن است. فریادم در میان خنده های عصبی احمد گم شده بود... اما با شنیدن صدای گریه بچه ام، درد خودم یادم رفت.
... نمی دانم از کجای این زندگی بگویم ، دست های دخترم به علت پاشیده شدن اسید در حالیکه پشت من قایم شده بود، سوخت...
آن روز در حالیکه شیرین پول و وضعیت مناسبی نداشت با فریاد کودکش را در آغوش گرفته و از خانه بیرون دوید تا شاید راهی پیدا کند برای نجات... اهالی که صدای او را شنیده بودند وی را به بیمارستان می رسانند اما...
درمانگاه در همان کوچه خودمان بود... تقریبا ما را می شناخت وقتی وضعیتم را دید سعی کرد کمک کند... به او گفتم تو رو خدا دستای دخترم را هر طور می تونی خوب کن، من مهم نیستم... دخترم مهمه... بهارم طاقت نداره... چند روز بعد به خاطر این موضوع به دادگاه رفتم و پرونده ای در خصوص اسید پاشی همسرم تشکیل دادم.
زمانیکه به خانه برگشتم احمد را که بر اثر کشیدن مواد و خوردن مشروب مست کنار اتاق افتاده بود، دیدم، چشمان درشت قرمزش را باز کرد و گفت : بازم رفتی دادگاه ، دست بردار... مردی بهتر از من پیدا نمی کنی.
چیزی نگفتم ، دو ساعتی نگذشته بود که احمد بلند شد و دست دخترم بهار را گرفت ؛ گفتم احمد تو رو خدا به آن کاری نداشته باش هنوز درد دستاش خوب نشده... تلخندی زد و گفت چرا جلوی عشق ورزیدن من به دخترم را می گیری ، بهارم دستت خیلی سوخته، ببخشید بابا من نمی خواستم این اتفاق برای تو بیافته.
بهار هم حرف های دروغ پدرش را باور نمی کرد و سعی داشت از او دور شود اما احمد گفت می خواهیم بستنی بخوریم ، زود بر می گردیم ...
بهار که اسم بستنی را شنید به دنبال احمد روانه مغازه شد یک ساعت بعد احمد برگشت؛ بهش گفتم احمد؛ بهار چی شد؟
گفت : گم شده، نمی دانم داشتم بستنی می خریدم دیگر ندیدمش.
آن موقع بود که دنیا به سرم خراب شد تا ظهر آن روز همه جا را دنبال بهارم گشتم ولی هیچ اثری از بهار نبود. موضوع را به پلیس اطلاع دادم دو روزی وضع بر این منوال بود و من هر روز چشم انتظار برگشتن بهارم بودم... تا اینکه یک روز زنگ خانه به صدا در آمد. رفتم جلوی در پلیس بود ولی خبری از دخترم نبود گفتم آقا تورو خدا زودتر بگید بهارم چی شده... مرد سرش را به زیر انداخت و گفت همراهم بیایید، سر راه گفتم آقا کلانتری محل ما سمت دیگر است شما کجا می روید؟
مامور چیزی نگفت اما وقتی تابلوی پزشکی قانونی را دیدم دیگر امیدم ناامید شد. پله ها را نمی توانستم بالا بروم، دستام می لرزید و چشمانم نمی دید. در سردخانه زنی با لباس سفید ایستاده بود و به محض دیدن من کشویی را بیرون کشید و ملحفه را کنا زدم، نه بهار... بهارم .. همه کسم .. دنیای من ... دیگر چیزی نفهمیدم .
وقتی بعد از به گفته پدرم ۵ روز بهوش آمدم فهمیدم که همسرم دختر ۵ ساله ام را در آن روز به بهانه خرید بستنی بیرون برده و در راه چون دخترم علاوه بر بستنی، چیزهای دیگری نیز از او می خواسته، احمد عصبانی شده و گلوی بهارم را محکم گرفته و خفه اش کرده.
وقتی احمد به خودش آمده سر افتاده و چشمان بسته دخترم را روی دستانش حس کرده و چون ترسیده بود او را داخل چاهی در آن نزدیکی انداخته بود.
خدای من .... شیرین در حالیکه صدایش می لرزید، هق هق گریه امانش نمی داد...
منبع: فارس
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
نظر کاربران
وحشتناک بود !!!نمیدونم چی بگم...برای خودم متاسفم جایی زندگی میکنم ک ی زن برای اثبات اعتیاد شوهرش باید اینجوری تاوان بده
به خدا آدم دیوونه میشه . یعنی این حقیقت داره؟امروز واقعا روزم خراب شد.دو سه مطلب وحشتناک خوندم ولی این یکی واقعا اشکم رو در آورد.نمیدونم چی بنویسم ...
پاسخ ها
خوب چیزی ننویس مگه اجبارت کردن
هیج قانونی تو این مملکت نیست بلایی سر این زن وامتالش میارن که ترجیح میدن برن با همون مرد زندگی کنه 3 سال که سهله شیرین جان بعد 10 سال یا مرگ خودت منتظر رای دادکاه باش اینجوری که خوب تموم نمیشه
وای خدایا...چرا بعضی از پدران اینقدر بی عاطفه اند؟آخه چطور دلش اومد دختر زیبا و معصومش رو بکشه؟آخه این همه تبلیغات هست در مورد ضررهای مواد مخدر,چرا بازم میرن سمتش؟تن سالم و روان آسوده یک نعمته,به راحتی نباید از دستش داد.
باورم نمیشه !! این زن توی مدتی که دادگاه میرفته برای چی بازم با شوهرش زندگی میکرده! پدر پیرش تا اونموقع کجا بوده؟ چرا زن ایرانی دوست داره تو سری بخوره ؟چرا اینقدر ترسو باید باشه که بزاره شوهر حیوونش تا این حد جلو بره؟ من باورم نمیشه!! اما اگرجریان واقعی هست باید بگم این زن بیعرضه باید خدارم شکر کنه که بچه اش از کابوسی که توش زندگی میکرده راحت شده! خدایا به داد آدما برس
پاسخ ها
من دوستی با شرایط مشابه دارم که از دنیا فقط یه مادر پیر داره. هر وقت به مادرش پناه میبره شوهرش پیرزن بیچاره رو هم کتک میزنه و ازش شکایت و بی آبرویی میکنه.
یک بار در باره قوانین نظر دادم منتشر نکردید.یعنی نظر رو مثله کردید.بابا منتشر کنید مسئولیتش با من. به خدا این قوانین دادگاهی ما الان در بیابان هم قابلیت اجرایی ندارند. در حال حاظر اوقاتم به طرز بدی تلخه
ادباری که با الحاق بند و ماده و تبصره به قانون به اصطلاح"حمایت از خانواده" هم درست نمیشه.یعنی قراره درست بشه، اما نمیشه.
اساسا سیستم تایید کامنت ها در سایت شما و تمام سایت های دولتی به این شکله که قسمت های کاملا بی خطر و خنثی و موافق تایید میشن و قسمت های اصلی نه.و بعد در نظر بیننده همه چیز به این شکل جلوه میکنه که:این ملت ایران واقعا تا چه حد خجسته و دلخوش تشریف دارند.
بابا بذارید بدونند که این ملت از اوضاع سر در میارن
خیلی ناراحت شدم. واقعا جای تاسف داره. تو این فکرم که یه انسان تا چه حد میتونه شیطان صفت باشه
Faghat moteasefam ke harfe edalat va eslam ro mizanim,in vokalaye zan dar majles baraye chi hastan??
نميتونم باور كنم اون آقا بعد از پاشيدن اسيد باز هم توسط پليس دستگير نشده باشه ؟!!
دارم دیونه میشم وای خدا یه ادم چقدر میتونه بدبخت باشه خدایا به این مادر صبر بده
ای خدای بزرگ چرا یک زن اینقدر باید ذلت را تحمل کنه و هیچ ارگان یا سازمانی نباشه که به اینطور افراد کمک کنه گناه اون بچه چی بوده؟
چرا مسئولین فکری به حال اعتیاد به مواد صنعتی جدید از جمله شیشه که روز به روز در حال افزایشه و مغز فرد معتاد کلا تعطیل میشه و تبدیل میشه به یک جانی بالفطره که به خانواده اش هم رحم نمیکنه نمیکنن!!!این همه جنایت کافی نیست؟!
پاسخ ها
تا حالا با کسی تا این حد موافق نبودم...
این مطلب قصه بود یا واقعیت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچی برا گفتن تو ذهنم نمیاد واقعا مثل این هم وطن چند نفر اطرافمون هستند. ای کاش میتو نستم کمی از درد این عزیز کم کنم....
سلام.اخه چطور ممکنه شیرین بعد پاشیده شدن اسید بازم برگشته باشه خونه؟و به پلیس گزارش نداده باشه!امیدوارم که این مطلب سر کاری بوده باشه
به خاطر شیرین اون بچه قربانی شدچراهمون اول خونه پدرش نرفته من که باورنمیکنم
شیرین جان بدان که اگر دادرسی نمی بینی بالای سرت را نگاه کن خدا با ماست
من معمولا دلم دیر میلرزه ولی واقعا داره اشکم در میآد
چرا همه تعجب کردین؟!!!
یکی پرسیده این داستانه یا واقعیت؟
ازین اتفاقها که زیاده دور و برمون.
از زن بودنم بیزارم.
توی این دنیا زن بودن خییییییلی دردناکه.
همیشه باید یه مرد کنارت باشه، حتی اگه در حقیقت نامرد باشه ،
اگه سایه یه مرد بالا سرت نبود، بقیه ی مردا زندگی رو برات زجرآور میکنن. فقط تصور کنین زنی رو که یه شوهر عوضی مثه شوهر شیرین داشته باشه و برادر و پدر هم نداشته باشه و بخواد پاکی خودشو هم حفظ کنه، چنان زجرآور و دردناکه که حد نداره، اینقدر مردای نامرد زیادن که زندگی رو واسه زنها تلختر از زهر کردن.
خدایا کمکمون کن.
مكه ميشه شيرين كه اين همه ميره دادكاه بعد ازاسيد باشي نرفته شكايت كنه كه شوهرش باخيال راحت توخونه باشه لطفاً داستان هاي تخيلي ننويسيد يا اكر مينويسي بالاش بنويسي تخيلي
پاسخ ها
شما مثل اینکه تو این مملکت نیستی! از این جور اتفاقا زیاد دور و برمون رخ میده.یه زن برای اینکه ثابت کنه شوهرش مرد زندگی نیست حتماً باید یا بچه ش بمیره یا خودش. تازه بعد از جدا شدن از شوهرش! البته بعد از کلی دوندگی! حرف وحدیث مردم رو هم باید تحمل کنه. راستی الان اسمتون رو خوند. شما یه مررررررد هستی!!!!
چرا همه تعجب کردین؟!!!
یکی پرسیده این داستانه یا واقعیت؟
ازین اتفاقها که زیاده دور و برمون.
از زن بودنم بیزارم.
توی این دنیا زن بودن خییییییلی دردناکه.
همیشه باید یه مرد کنارت باشه، حتی اگه در حقیقت نامرد باشه ،
اگه سایه یه مرد بالا سرت نبود، بقیه ی مردا زندگی رو برات زجرآور میکنن. فقط تصور کنین زنی رو که یه شوهر عوضی مثه شوهر شیرین داشته باشه و برادر و پدر هم نداشته باشه و بخواد پاکی خودشو هم حفظ کنه، چنان زجرآور و دردناکه که حد نداره، اینقدر مردای نامرد زیادن که زندگی رو واسه زنها تلختر از زهر کردن.
خدایا کمکمون کن.
اگر از خونه شوهرش بیاد بیرون که شوهرش عدم نمکین میگیره و هیچ حق و حقوقی بهش نمیده. خدا خودش به همه زن ها با این قوانین رحم کنه
چرا مونده كه با اين مرد حيوان صفت زندگي كنه و خودش و دخترش را از بين ببره
Sare Kari bud? Akhe bad az asid pashi ras ras gashte? Mage mishe.
اکثر مردها نامردن و فقط اسم مرد بودن و دارن یدک میکشن از همه شون متنفرم
واقعا برای خودم متاسفم و این مردم با این همه حقوقی که مردا درن که میتونن زنها رو شکنجه بدن مثل حق طلاق و حضانت بچهها بازم همه گیر دادن به تنها حق زنها مهریه و میخوان به خاطر راحتیه بیشتر خودشون این حقو از زنها بگیرن.
بعد از اسید پاشی دوباره برگشت خونه شوهرش؟؟ !!!
اينكه چرا در ان زندگي زجر اور مونده كه سوال نداره مگر توي جامعه ما همه زنها امكانات مالي دارند و در ضمن اگه به خانه پدرش ميرغت دادگاه اجازه ميداد كه بچهاش را با خودش ببره
چرا بعد از این که شوهرش رو صورتش اسید پاشیده نرفته پیش خانواده خودش .گور بابای عدم تمکین.اصلا با عقل جور در نمی آد.
چه پدر بی غیرتی داشته که گذاشته دخترش با یه حیوون زندگی کنه.
VAGHEAN MASKHARAS .MA TO IN MAMLEKAT DARIM CHIKAR MIKONIM ?KHAK TO SAREMON KE IN CHIZA RO MIBINIM VA BE ROMON NEMIYARIM .
داستانتون بيشتر شبيه جوكه با اين همه سوتي كه داره.
با نظر باران موافقم، و از زن بودن بیزار
بعنوان یک مرد خجالت میکشم که شاهد این همه ظلم و جفا در حق زنان باشم و اینچنین حوادثی در کشور ما رخ میده .
هیچی ندارم بگم جز سکوت !!!
مقصر اصلي قانون و مسئولان هستند. چرا سيستم حمايتي براي كودكان و خانواده برپرست اجرا نميشود؟
این پدرسگ نامرد را باید صد بار نیمه جون خفه کرد تا بفهمه این دختر بچه بی دفاع چه حالی داشته
واقعا دلم سوخت وگریم گرفت چرا دادگاه تست اعتیاد نگرفت وچرا برای این جرم بزرگ مجازات های کمی در نظر می گیرند چرا باید بخاطر اشتباه یه مملکت یه بچه ئبا مادرش از بین برن ومرد همین طور ول باشه باید مجازاتش خیلی سنگین تر از اعدام باشه
پاسخ ها
احتمالاً قاضی دادگاه میخواسته کانووووووووون خانواده ی شیرین خانم گرررررررررم باقی بمونه.
همه ما به این اعتقاد داریم که مرگ و زندگی دسته خداست.
اونه که برای ما تعیین میکند که چه موقع به دنیا بیاییم و چه موقع بمیریم.
من هم خوشحالم و هم ناراحت .
از این خوشحالم که بهار بزرگ نشد و در همان کودکی مرد.چون اگر بزرگ میشد معلوم نبود چه بلایی به سرش می اومد و از این ناراحتم که چرا دنیا اینقدر بی رحم و نامرد.که یه معتاد بیاید برای به حال رسیدن خودش حتی دست از سر ناموسش هم بر نمیداره.
واقعا برای این دنیا متاسفم
واقعامتاسفم برای اینجورقانونها چه کسی بایدجواب این جنایتکاروبده
میدونم نمیزارین ولی میگم :
ما هم یه همچین مشکلی داشتیم ولی چون 5 تا برادریم با کتک هم که شده بود طلاق خواهرمون رو گرفتیم
حقوق زن اینجا پایمال میشه نه در بازار کار و ...
به نظر من که این داستان واقعی نیست.
پاسخ ها
درسته
درسته
همه مردها که اینجوری نیستن. اگه یک خانمی بیاد اشتباه کنه باید بگیم که همه زنها بدن.اون خانم هم میتونست هر جوری شده جون خودش و دخترشو نجات بده. مگه اینهمه زن که توی شهر هستن همه اینجورین
هر کدومشون میتونن سر 10 تا مرد رو به طاق بکوبن.ما که هر روز صبح تا شب میدویم.تا زن وبچمون در رفاه باشن.تا یک کلمه هم حرف بزنیم زنه پدر مون رو درمیاره
جرا دروغ باشه همه اینها به 1 جیز بر میگرده اعتیاد از این ذاستانها زیاد هست ادم معتاد هیجی حالیش نیست
بر عکس تمام کسایی که گفتن از زن بودنشون بیزارن من به زن بودنم افتخار میکنم.
در ضمن تمام خانوما بدونن عوض اینکه وقتی میخوان شوهر کنن عوض اینکه کارتونی فکر کنن و از هول اینکه قحطی شوهر نیاد مثل منگلیسم ها رفتار کنن میتونن خیلی راحت چند مورد به موارد عقد نامه اضافه کنن که به درد همین روزاشون بخوره
مقصر اصلی این ماجرا همین خانومه که که وسط این زندگی عاشقونه تازه بچه دارم شده
من این داستانواصلا باور نمیکنم دادگاه امکان نداره طلاق این زن رو از این مرد نگیره ...قضیه ی پلیس بازیشم خیلی تخیلی بوددددددد
انقدر این داستان سوزناک بود که حتی مردای سنگدل هم دلشون به حال ما زنای بدبخت سوخته... البته امیدوارم... الهی که این نامردای عوضی تیککککه تیککککه شن:-((
خدا لعنت کنه همچنین نا مردهایی رو من که مردم از شنیدن چنین فجایعی شرمنده میشم یعنی چی که مردها بخودشون اجازه بدند به زنها ظلم کنند خدایی هست و دنیایی دیگر خدا به این زن صبر بده امیدوارم روزی برسه بساط مرد سالاری ریشه کن بشه من به سهم خودم شرمنده ام بلاخره ما هم خواهر و مادر و دختر و زن داریم یک لحظه خودمون رو بگذاریم جای کسی دیگه
vahshatnake ama dor az vagheit nist
چرا این ماجراهای اسید پاشی تموم نمیشه؟ علتش اینه که قانون ما اونقدر قدرت بازدارندگی نداره. اگه حکم اسید پاشی رو برابر با قتل عمد بدونن،و مجازاتش اعدام باشه،بدون هیچ قید و تبصره ای ،مطمئنا دیگه شاهد یه همچین چیزایی نمیشیم.
ta zamani ke ghanune mamlekate ma injoorie ke ye zan baraye talagh az shoharesh bayad salamate jesmio roohie khodesho joone bachasho az dast bede ta sabet kone shoharesh salahiyat nadare hame zanaye iran ya too bimarestanan ya goosheye ghabrestoon.....
قابل توجه خانوم مری که خیلی راحت به بقیه توهین کردن باید بگم چند تا شرط توی عقدنامه نوشتن چندان هم کار ساز نیس.
مثلا شرط بذاره اگه تونس ثابت کنه که شوهرش دست روش بلند کرده باید بابتش پولی اندازه مهریه اش دریافت کنه؟!
اگه منظورت چنین شرطهایی هستش، بدون که اگه شوهر آدم پولدار باشه که اصلا باکی نداره، اگرم بی پول باشه که یا بازداشتش میکنن یا بعد از طلاق قسط بندی میکنن مثلا ماهی صد تومن یا دویست تومن باید پرداخت کنه، حالا اگه اولی رو فرض کنیم باز یه چیزی ، حداقل اون پوله کمی تا قسمتی از مشکلات رو حل میکنه، اما توی دومی یه زن تنهایی که برچسب بیوه رو هم یدک میکشه، باید با هزار تا مشکل بسوزه و بسازه.
غیر از اینه؟
شما که دیگه خوب ایران و قانونهاشو و فرهنگشو میشناسین.
همش دروغه چون غير ممكنه