عجیبترین معمای قتل تهران حل شد
راز جسد پیچیدهشده در روفرشی که سه جوان آن را حمل میکردند با شناسایی مظنونان برملا شد.
اعتمادآنلاین: راز جسد پیچیدهشده در روفرشی که سه جوان آن را حمل میکردند با شناسایی مظنونان برملا شد.
حوالی ظهر اولین روز مرداد امسال زنی در تماس با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ تهران اطلاع داد از پشت پنجره دیده است سه جوان از خانه همسایه جسدی را خارج کردهاند.
این زن گفت: ما در یکی از کوچههای بنبست حوالی خیابان قلهک سکونت داریم و من از پشت پنجره خانهمان دیدم سه جوان از ساختمان روبهرو خارج شدند و در حالی که یک روفرشی لولهشده را بهسختی حمل میکردند به سمت سر کوچه حرکت کردند و وقتی به سر کوچه رسیدند از دید من خارج شدند و دیگر نمیدانم چه کردند؛ اما با توجه به نحوه انتقال به نظر میرسید در حال جابهجایی جسد هستند و حتی یک لحظه پای یک انسان که به گمانم مرد بود از روفرشی بیرون آمد که آن سه جوان با دستپاچگی آن را مخفی کردند و به راه خود ادامه دادند.
پس از این تماس ماموران کلانتری 124 قلهک از سوی همکاران خود در مرکز فوریتهای پلیس در جریان موضوع قرار گرفتند. گروهی از ماموران در حال رفتن به محل بودند که با تماس مرد دیگری روبهرو شدند. فرد تماسگیرنده خود را مامور محافظت از یکی از مسئولان معرفی کرد و گفت در حال انجام وظیفه بوده که مورد مشکوکی دیده و چون نمیتوانسته ترک پست کند، موضوع را به پلیس خبر داده است.
این مامور محافظ گفت: در حال گشتزنی بودم که دیدم سه مرد جوان جسدی را حمل میکنند. مشخصات و آدرسی که مامور محافظ داد با نشانی اعلامی از سوی زن همسایه مطابقت داشت. به همین دلیل ماموران کلانتری به تحقیق از دو شاهد ماجرا پرداختند. ابتدا زن همسایه در اظهاراتش گفت: سروصدایی از خانه همسایه شنیدم و بعد دیدم سه مرد جوان جسدی را از ساختمان بیرون بردند. نمیدانم جسد متعلق به مرد همسایهمان بوده یا نه اما به گمانم جسد یک مرد بود.
مامور محافظ هم در تحقیقات گفت: ماجرا در مجاورت ساختمانی که محل زندگی یکی از مسئولان با خانوادهاش است رخ داده و من محافظ شخصی این خانواده هستم. وقتی مقابل خانه ایستاده بودم، دیدم سه مرد جوان جسدی را در یک روفرشی بستهبندی کرده و آن را به سختی از ساختمان بیرون آوردند و به انتهای خیابان رفتند. چون ماموریت داشتم، نمیتوانستم محل را ترک کنم و دنبالشان بروم. پس از زمانی کوتاه آن سه مرد بازگشتند اما از جسد خبری نبود. آنها با دیدن من فرار کردند.
ارسال نظر