ناگفتهها و افشاگری بهاره رهنما درباره شایعات زندگیاش
«زنان علیه زنان» عنوانی که شاید بهتر بود بهاره رهنما برای فیلم «عطر آخر اردیبهشت» انتخاب میکرد، چهار زن، چهار دوست هر یک با مشکلی جدی مواجهند یکی درگیر خیانت همسرش، دیگری درگیر اماس و طلاق، سومی زن دوم یک مرد پولدار شده و چهارمی که بهاره رهنما نقش او را بازی میکند، یک زن در آستانه مهاجرت و در حال خیانت به یک زن دیگر است، نقشی که بهاره رهنما باور دارد که همیشه این افراد را قضاوت کرده اما در نهایت به علت چند دلیل خودش بازی در این نقش را پذیرفته است.
خبرآنلاین: «زنان علیه زنان» عنوانی که شاید بهتر بود بهاره رهنما برای فیلم «عطر آخر اردیبهشت» انتخاب میکرد، چهار زن، چهار دوست هر یک با مشکلی جدی مواجهند یکی درگیر خیانت همسرش، دیگری درگیر اماس و طلاق، سومی زن دوم یک مرد پولدار شده و چهارمی که بهاره رهنما نقش او را بازی میکند، یک زن در آستانه مهاجرت و در حال خیانت به یک زن دیگر است، نقشی که بهاره رهنما باور دارد که همیشه این افراد را قضاوت کرده اما در نهایت به علت چند دلیل خودش بازی در این نقش را پذیرفته است.
در ادامه گزیده متن مصاحبه با بهاره رهنما را میخوانید.
*امکان دارد که هر آدمی در مسیر انتخابیاش اشتباهی داشته باد و موجی که اطراف من بود دقیقا روی همین موضوع سوار شد. واقعیت این است که افرادی که به فضای مجازی تسلط بیشتری دارند، کنار من حاضر شدند و به صفحه من کمک کردند و ما متوجه شدیم که یک جریانی خارج از مردم این سیستم را میگرداند و من فکر میکنم در این سالها این جریان برای هنرمندان دیگری هم رخ داد. ضمن اینکه خودم هم آدم کم سر و صدایی نیستم و حجم حضورم در جهان پر از رنگ و صداست و همین ماجرا گزک را دست این جریان داد تا بیشتر روی اسم من سوار شوند.
*هر روز صبح با یک خبر جدید از خودم مواجه میشوم که مطلقا از کنه آن خبری ندارم و برایم خنده دار است، به همین دلیل یک آرشیوی برای خودم درست کردم و نمیدانم شاید از آن یک نمایشنامه یا فیلمنامه کمدی بسازم، این موضوع هم من را اذیت نمیکند و برایم جالب است که دنبال چه چیزی هستند که آن بهاره رهنمایی که در شرق مینوشت و یازده تئاتر را کارگردانی کرده و سفیر انجمن حمایت از حقوق کودکان است را مورد حمله قرار دهند.
*هیچ آدمی نیست که همگام با جریانی شود که علیه اوست، یعنی از یک جایی به بعد این ماجرا از دست من خارج شده است.
*تا یک جایی من میتوانم سهم تقصیر خودم را بپذیرم اما اینکه چرا هیچ کدام دیده نشده را من نمیتوانم بر دوش بگیرم، به طور مثال من اولین بازیگر ایرانی بودم که وبلاگ و توییتر داشتم، یک تصویری از من ساخته شده که شباهت چندانی به واقعیت ندارد. در این سالها نُه تا از کتابهای من چاپ شده که شامل نمایشنامه، رمان، داستان کوتاه و کتاب شعر بوده است.
*یک کتاب شعر دارم که آن چیزی که در فضای مجازی میبینیم صحت ندارد و اصلا واقعیت نیست. این کتاب برای نشر نگاه است و من هیچگاه شعری درباره گوجه و املت ننوشتم و مردم اصلا نمیروند واقعیت این ماجرا را پیگیری کنند در صورتی که ناشر من بارها این کتاب را در صفحه انتشارات نگاه بارگذاری کرده است.
*من اینفلوئنسری را به مفهوم اینفلوئنسر حرفهای قبول ندارم، اگر دورهای پذیرفتم که نزدیک به این فضا شوم به این معنا نیست که خودم را اینفلوئنسر بدانم. گذشته من در این سالها خیلی روی زندگیام تاثیر داشت و بعد از جدایی اولم عملا از سینمای ایران کنار گذاشته شدم و هیچ دفتر فیلمسازیای از من نخواست که در فیلمی بازی کنم. اگرچه ایشان آدم محترمی بود ولی بسیاری از همکاران برای اینکه ترجیح میدادند و احتمالا هم احتیاج بیشتری داشتند که با فیلمنامههای ایشان کار کنند، ناخودآگاه من را از این فضا کنار گذاشتند. ایشان هیچگاه سعی نکردند که برای من مشکلی ایجاد کنند ولی من آن کسی بودم که محکوم شدم چون حضور پر رنگی در فضای مجازی داشتم و فکر میکنند اگر کسی این وضعیت را دارد اشتباه میگوید یا مقصر است درصورتی که من میتوانم بگویم ما محترمانهترین طلاق تاریخ سینمای کشور را داشتیم.
*زور فضای مجازی زیاد است و حضور من به عنوان یک فیلمساز و کسی که کتاب نوشته و تئاتر بازی کرده معرفی نشده است. شاید هم خودم ناخودآگاه وارد این بازیها شدم و خجالت هم کشیدم کارهایی که انجام دادم را توضیح دهم که زندانی آزاد کردم، یا سفیر انجمن سوزن دوزی در سیستان و بلوچستان بودم.
*درباره ازدواج دومم باید بگویم که اصلا اشتباه نیست اگر آدمی ازدواج دوم انجام دهد، آن هم در سرزمینی که همکاران مرد من ازدواج پنجم و ششمشان را انجام میدهند. یکسری از موارد هست که قرار نیست برای خودمان باشد، خیلی هم خوب است که اگر آن را به نمایش بگذاریم، چون نمایانگر زندگی واقعی ما است.
*در آن دو سالی که هیچکس من را به دفتر سینمایی دعوت نمیکرد، کسی از من پرسید که خرج آب و برق و گازت را از کجا در میآوری؟ من هم یک فضایی داشتم و تصمیم گرفتم از آن فضا کسب درآمد کنم که به گمان خود این اتفاق ایراد نداشت به این خاطر که به کاری که انجام میدادم، باور داشتم چون همیشه گفتم اگر حتی یک پفک هم تبلیغ میکنم، باید چیزی باشد که آن در خانه خودم هم وجود دارد. از آن فضا استفاده کردم تا زندگی خودم را بگردانم و در آن دوره بسیار به این کار افتخار کردم.
*هیچگاه به این ماجرا اشاراه نکردم که همسر من انسان پولداری است و فقط هم درباره برند آرایشی که ایشان داشت صحبت کرده بودم.
*بعدها توسط اطرافیان، رسانهها و افراد دیگر یک جریانی ایجاد شد که من با یک آدم مولتی تیلیاردر و جهانی وارد رابطه شدم، این هم در شرایطی است که من از نوجوانی به قدر مستقلی بود که حتی از پدرم هم پول تو جیبی نمیگرفتم.
*با کار فرهنگی برای زندگی نمیتوان پول درآورد و زندگی کرد و من آن ماجرای تبلیغات را در دورهای استفاده کردم و بعد از اینکه کارم تمام شد آن را کنار گذاشتم در واقع چیزی نبود که آن را ادامه بدهم. فقط نکته ماجرا این است ۷۰ درصد بازیگرهای ایرانی در این سالها کار تبلیغات انجام دادند، اما جنبه تیره این ماجرا برای من پررنگتر به نمایش گذاشته شد.
*اگر کسی بعد از سی سال کار کردن نتواند یک رفاه نسبی برای خود و خانوادهاش جور کند، به نظر من آدم بیدستوپایی است. بعدش هم من در همان لایو باز توضیح دادم که اگر من مشغول تمیز کردن خیابانها هستم بعد از سی سال باید بتوانم در شهرداری آن منطقه استخدام بشوم و تمام حرف من در آن لایو هم درباره اراده و انگیزه و پشتکار بود. خود من آدم فعالی هستم که انرژیام هم زیاد است و چیزی که متوجه شدم این است که آدمهایی که انرژی زیادی دارند مردم را عصبانی میکنند، به همین دلیل هم یاد گرفتم که نباید تمام کارهایی که انجام میدهم را اعلام کنم. در آن لایو من یک کلمه درباره پول صحبت نکردم و تمام حرفم یک رفاه نسبی بود.
*من یکبار به پدرم گفتم که بابا ببخشید این خبرها شما را آزار میدهند؛ بابام گفت که حاشیه یا باید مالی باشد، یا ناموسی، تو تا کنون نه رابطه نامعلومی داشتی، نه بدهی مالی به بارآوردی، این موارد هم اهمیتی ندارد.
*مثلا یکی از حواشی کاملا بیهودهای که برای من ایجاد شد، در توییتر بود که یک نفر به من گفت بیسواد و من برای اینکه پاسخ فرد را بدهم، تمام حروف را از عمد اشتباه نوشتم و آن وایرال شد، ماجرا این است که کسی نمیتواند منکر سوابق تحصیلی من بشود و هجمهها از طریق دیگری وارد میشود.
*هفت سال است که در تلویزیون ایران ممنوع الفعالیت هستم و کسی هم دلیل این ماجرا را نمیداند وارد محل آفیش صداوسیما که میشوم، پرسنل سکته میکنند، انگار نارنجک به خودم بستم و یکدفعه همه با هم تماس میگیرند که بهاره رهنما آمده و من دلیل این ماجرا را نمیدانم. به همین دلیلم هست که همیشه میگویم خودم زحمت کشیدم و به اینجا رسیدم و هیچ رانتی پشت سرم نبوده چون کسی که رانت دارد در گام اول در چند سریال تلویزیونی ایفای نقش میکند نه اینکه نتواند وارد صداوسیما بشود. من در این مدت آدم گزیده کاری بودم و در نهایت با تمام سختیها هم تصمیم گرفتم بالاخره فیلمم را بسازم.
*نمیخواهم بگویم تمام کارهایی که انجام دادم درست است، اما میخواهم بگویم که من همیشه یک رزومه و پرونده به عنوان فعال حقوق زنان داشتهام و محوریت اصلی تمام نوشتههای من هم زنان است. اما این موارد پر رنگ نیست و چیزهایی پررنگ میشود که واقعیت ندارد و اصلا ارتباطی هم به من ندارد، شاهد این حرف هم آن کتاب شعری که من شاعرش نیستم اما به نام من تمام شده است.
*من مینویسم و دغدغه ذهنیام صدای زنان ایران است اما با احترام به تمام فمنیستها این کار را به مفهوم فمنیستی آن انجام نمیدهم. من سعی میکنم صدای زنانم ایران باشم چون همیشه زنانگی زیادی در وجودم جاری بوده است.
*در«عطر آخر اردیبهشت» من خواستم زنان علیه زنان را به نمایش بگذارم.
*زنانی که به من هجمه وارد میکنند، به مسائل سطحی و پیشپا افتاده میپردازند، چرا چاق بودی؟ چرا لاغر شدی؟ آیا جراحی کردهای؟ و این قبیل موارد که در این سالها فکر زنان را مشغول آن کردند تا از آگاهی بیشتر آنها جلوگیری کنند وخشونتها علیه من زنان علیه زنان است و یک بخشی از آن به این خاطر است که امکان دارد عدهای موقعیت من را نداشته باشند و به جای اینکه بگویند چه خوب که یک نفر صدای ماست، به فرد حمله میکنند.
*ده سال پیش یک هشتگی را در توییتر راه انداختم با عنوان «نه به مرد زن دار» و گفتم که صیانت ما از زندگی یک زن دیگر برعهده خودماست و به ما ارتباطی ندارد که زن دیگر درچه شرایطی قرار دارد. این ماجرا به حدی برای من جدی است که دوستانم میدانند اگر در چنین رابطهای قرار بگیرند من را به عنوان یک دوست از دست خواهند داد و از اساس بر این باورم که ما نباید وارد زندگی یک مرد زندار بشویم.
*اولویت اصلی زنان ما معیشت و کار است، ما در این فیلم هم به چند مسئله زنان نگاه کردیم. مسئله ام.اس چون من سفیر انجمن ام.اس در ایرانم و این فیلم یک بخشهای سانسور شدهای هم دارد. معضل بعدی مسئله مهاجرت است که البته فرا جنسی است. موضوع بعدی مسئله سنت است یک مادری که بعد از چهار پسر منتظر تولد فرزند دخترش است. این موارد آسیبرسان است اما خیانت موضوعی است که زنان را بسیار ناتوان کرده است.
* من برای این نقش پول نداشتم که بازیگر بیاورم و برای نقشی که خودم بازی کردم هم انتخابم مهتاب کرامتی بود ولی به دلیل فقدان سرمایه کافی اصلا روم نشد که نقش را به خانم کرامتی که دوست بسیار نازنین من هستند پیشنهاد بدهم و با توجه به چیدمان نقشهایی که با شادمهر راستین به عنوان مشاور و فیلمنامهنویس انجام دادیم، نقشی به من افتاد که من در تمام این سالها نسبت به آن قضاوت داشتم.
*من به هیچ زنی حق نمیدهم که از روی ناتوانی مالی نفر سوم زندگی یک نفر دیگر باشد اما از یک طرف دیگر هم این ماجرا را نگاه کنیم که شاید آن زن چاره دیگری نداشته که ناچار شده وارد این مثلث شود، چون ما حمایت از این زنان را نداریم.
*با اینکه من موافق سیاه نمایی و نشان دادن معضلات از کشورم نیستم، اما نمیتوانم به عنوان یک فیلمساز همه چیز را عالی نشان دهم و فکر میکنم که باید درباره آن صحبت شود.
*به نظر من این روزها نظر هیچ سلبریتی در هیچ جای جهان اهمیتی ندارد. ولی من فکر میکنم به عنوان آدمی که خاطرات افراد متعددی را ساختیم، باید مسئولیت اجتماعی داشته باشیم؛ چون نیاز داریم که قبل از مردن فهمیده شویم. من معتقدم که اگر مسیر فیلمسازی درست پیش رود و آدمهای خوبی در مسیرت قرار بگیرند.
*در شکل اولیه فیلمنامه ما به مشکلات دارویی اشاره داشتیم که در کار حذف شد، اصلا در فیلمنامه اولیه موضوعات زیادی بود، این هواپیمایی که به کانادا میرفت همان هواپیمایی بود که سقوط کرد ولی گفتند که دایره موضوعات ملتهب است و ما در فیلم اول نباید به این شیوه به موضوعات بپردازیم و چون باید فیلم را سریع میساختیم تلفیق دو نمایشنامه را به این شیوه پیش گرفتیم.
*در ابتدا تصمیم گرفتم یک سریالی بسازم که لایحههای طنز اجتماعی آن بیشتر بود و داستان هفت دوست قدیمی و صمیمی بود که فکر میکردند در یک طلسم تئاتری که آن را اجرا نکردند گیر افتادهاند و واقعا هم همینگونه بود و زندگیشان مثل نقشهای ناتمامشان شده بود، یکدیگر را پیدا کردند و تلاش کردند تا تئاتر را دوباره روی صحنه ببرند و اسم آن هم «دور همی دختران صفوی» بود. این کار نوشته شد، سرمایهگذار آمد و حدود هشت میلیارد تومان سرمایه وسط گذاشت و یکسال درگیر مذاکره بودیم، سرمایهگذار به من فشار آورد که میخواهم کار ساخته شود و متاسفانه یک تهیهکنندهای که کارت تهیهکنندگی داشت و مدتها بود که کارتش باطل شده بود به ما معرفی شد و عملا پول زمین زده شد، نزدیک دو میلیارد تومان آن با آدمها قرارداد بسته شد، پیش قسط دادند و همه چیز بهم ریخت. من همینجا از کامران تفتی ممنون هستم که آمد و کل پیش قسط را روی میز گذاشت اما در کل آنجا شرایط خیلی پیچیده بود.
*آن سریال که نوشته شده و هزینههای آن هم پرداخت شده و بدم نمیآید که آن ۱۵ قسمت را یک روزی بسازم شاید هم فیلمنامه را بفروشم به کسی که بخواهد آن را بسازد.
ارسال نظر