سقوط تلخ و مرگبار یک دختر بچه از بالکن خانه
دخترم برای دیدن یک کبوتر وارد بالکن شده بود اما از آنجا سقوط کرد.
رکنا: دخترم برای دیدن یک کبوتر وارد بالکن شده بود اما از آنجا سقوط کرد.
این اظهارات مردی است که چند روز قبل دختر ۴ سالهاش بر اثر سقوط از بالکن خانه دچار مرگ مغزی شد اما او و همسرش تصمیم گرفتند که اعضای بدن او را برای نجات بیماران نیازمند اهدا کنند.
این دختر 4 ساله که ندا امامی نام دارد و از اتباع افغانستان است همراه خانوادهاش در یکی از محلههای کرج زندگی میکرد. او چند روز قبل درحالیکه پدر و مادرش در خانه حضور نداشتند همراه سایرخواهر و برادرانش مشغول بازی بود. خانه آنها در طبقه دوم قرار دارد و او ناگهان صدای پرندهای را از بالکن خانه شنید و با کنجکاوی بهسوی آنجا رفت. دختربچه با شوق دیدن کبوتر نردههای بالکن را گرفته بود و آن را تماشا میکرد اما در یک لحظه از روی نردهها به پایین سقوط کرد.
بهدنبال این حادثه تلخ با کمک همسایهها دختربچه به بیمارستان منتقل شد. او در این حادثه بهشدت از ناحیه سر آسیب دیده بود و شرایط وخیمی داشت. به همین دلیل پزشکان تمام تلاش و امکانات خود را برای نجاتش به کار گرفتند. ندا کوچولو 6 شبانه روز در بیمارستان بستری بود و کادر درمان همه تلاششان را انجام دادند اما سطح هوشیاری او هر روز پایینتر میرفت تا اینکه سرانجام دچار مرگ مغزی شد.
تصمیم بزرگ
عتیق امامی، پدر ندا کوچولو است. او که جز ندا 4 دختر و 3 پسر دیگر هم دارد درباره این حادثه تلخ میگوید: من حدود یک سال است که از افغانستان به ایران آمدهام. در دولت قبلی افغانستان در پایگاه بگرام کار میکردم اما با روی کار آمدن طالبان مجبور شدم همراه خانوادهام به ایران بیایم. من و همسر و 8فرزندم در خانهای کوچک در کرج زندگی میکردیم. 30 میلیون تومان پول پیش داده و ماهی یک میلیون و 500 هزار تومان هم اجاره میدهم. من در یک کارواش کار میکنم و روزها از کرج به تهران میآیم و شبها به خانه بر میگردم.
او ادامه میدهد: روز حادثه هم من سر کار بودم که خبر دادند ندا از بالکن پایین افتاده و حال خوبی ندارد. به سختی خودم را از تهران به کرج رساندم. دخترم حال خوبی نداشت. گفتند که او با سر روی زمین افتاده است و اگر با دست و پا میافتاد شاید آنقدر آسیب نمیدید.
پدر داغدار ندا در ادامه میگوید: پزشکان 6 شبانه روز تلاش کردند تا دخترم زنده بماند اما فایده نداشت و آخر کار من و همسرم را صدا کردند و گفتند که او دچار مرگ مغزی شده و دیگر زنده نمیشود. من قبل از این درباره مرگ مغزی و اهدای عضو چیزی نشنیده بودم و اصلا معنی این کار را نمیدانستم. اما در آنجا به من توضیح دادند که بعضی از بیماران بهخاطر حوادثی که برایشان اتفاق میافتد دچار مرگ مغزی میشوند. یعنی ممکن است قلب و سایر اعضای بدنشان سالم باشد و کار کند اما مغزشان از کار افتاده و این افراد دیگر به زندگی برنمیگردند. آنها گفتند با پیوند اعضای بدن چنین افرادی بیماران دیگری که دچار مشکل هستند زنده میمانند. من تا آن روز این چیزها را نمیدانستم اما وقتی فهمیدم که با اهدای اعضای بدن دخترم که فوت شده چند نفر دیگر زنده میمانند موافقت کردم که اعضای بدن ندا به بیماران نیازمند اهدا شود. من و همسرم رضایت نامه را برای رضای خدا امضا کردیم و امیدوارم بیمارانی که اعضای بدن دخترم به آنها اهدا شده همیشه سلامت باشند.
این مهاجر افغان در ادامه میگوید: خدا را شکر میکنم که توانایی کار و سیرکردن شکم اعضای خانوادهام را دارم. اما مشکلی که با آن مواجه هستیم این است که جز خودم، همسر و فرزندانم کارت اقامت ندارند و به همین دلیل بچههایم نمیتوانند به مدرسه بروند. از مسئولان ایران خواهش میکنم کمک کنند تا بچههایم بتوانند به مدرسه بروند.
ارسال نظر