داستان قاتلی که خونسردانه و به سبک امیر آقایی آدم کشت
کاربری به نام ستوان کلمبو در رشته توییتی از ماجرای قتلی وحشتناک در تهران به سبک سریال خونسرد خبر داد.
برترینها: کاربری به نام ستوان کلمبو در رشته توییتی از ماجرای قتلی وحشتناک در تهران به سبک سریال خونسرد خبر داد. حوالی ظهر یکی از روزهای آخر پائیز، خانمی مضطرب و پریشان پروندهای حاوی چند برگه به رئیس اداره ۱۱ آگاهی شاپور ارایه میکند. رئیس اداره با مطالعه اوراق متوجه میشود پرونده مربوط به افراد گمشده است. از همین رو دستور میدهد؛ یکی از افسران مجرب اداره فقدانی پرونده را تحت رسیدگی قرار دهد. خانم جلوی میز افسر مینشیند و پرونده را تحویل افسر میدهد. کارآگاه پرونده را مطالعه میکند و سئوالاتی را به طور مکتوب از خانم میپرسد:
+ چند روز است همسرتان به منزل مراجعه نکرده است؟
- ۴ روز است.
+ قبلا هم سابقه داشته است اینطور ناپدید شود؟
- خیر سابقه نداشته است.
+ همسرتان چند سال دارد؟
- ۴۵ سال
+ شغلش چیست؟
- دندانپزشک.
+ با او تماس داشتهاید؟
- همان روزی که مفقود شد یک بار تماس گرفتم اول جواب نمیداد ولی بعد گوشیاش خاموش شد.
+ به محل کارش سر زدید ؟
- بله همان روز عصر به محل کارش رفتم ولی همکارانش گفتند به محل کار نیامده.
+ همسرتان آیا سابقه اختلاف و درگیری با کسی داشته است؟
- خیر
+ همسرتان چه شماره تلفنهایی دارد؟
- فقط یک خط دارد.
لطفا مرقوم بفرمایید.
کارآگاه فوراً شماره تماس فرد مفقودی را جهت ردیابی به بخش فنی ارسال میکند و مکاتبات لازم با سازمانهای ذیربط مانند زندان و مرکز اورژانس و ... را جهت ردیابی احتمالی فرد گمشده انجام میدهد.
فردای ثبت پرونده فرد گمشده، جوابیه بخش فنی در خصوص ردیابی تلفن واصل میشود و آخرین محل فعالیت تلفن همراه مفقودی را در خیابان فرشته نبش کوچه ۸ نشان میدهد.
تیمی از ماموران آگاهی برای بررسی بیشتر به محل مورد نظر اعزام میشوند و با ارائه دستور قضایی، فیلمهای ضبط شده دوربینهای مستقر در محل مورد نظر را از پنج روز پیش اخذ میکنند.
با راهنمایی همسر و بستگان فرد گمشده فیلمهای به دست آمده بازبینی میشوند و در یکی از تصاویر مشاهده میشود دندانپزشک وارد ساختمانی میشود. اما خروج وی توسط دوربینها ثبت نشده است!
همسر سوژه، اطلاعی در مورد محل مراجعه همسرش ندارد و از دلیل مراجعهاش بی اطلاع است.
تحقیقات بر روی ساختمان مورد نظر متمرکز میشود. مشخص نیست فرد گمشده به کدام یک از ۱۰ واحد ساختمان مراجعه کرده. ماموران با هماهنگی مدیریت ساختمان فیلمهای آسانسور را اخذ و مورد بررسی قرار میدهند که نهایتاً به واحدی در طبقه سوم میرسند اما ظاهراً واحد خالی از سکنه است!
ماموران با هماهنگی بازپرس پرونده درِ واحد را باز میکنند و با یک دفتر اداری مواجهه میشوند که بهم ریخته و نامرتب است.
وجود وسایلی مانند تبر و قمه و یک چرخ گوشت در دفتر اداری غیر عادی به نظر میرسد!
اما مالک این واحد کیست!
ماموران سرگرم بررسی دفتر هستند که جوانی حدوداً ۳۰ ساله با کلید وارد دفتر میشود و از دیدن مامورین جا میخورد.
ماموران از هویت و علت حضور وی سئوال میکنند که جوان اعلام میکند سرایدار و منشی واحد است.
ماموران در مورد هویت مالک دفتر سئوال میکنند که جواب میدهد: "دکتر حمید" است!
+ دکتر حمید خودش کجاست؟
- چند روزی است به مسافرت رفته.
+ چند وقت است با دکتر حمید کار میکنی؟
- حدود یک سال بیشتر.
+ منزلت کجاست؟
- همینجا زندگی میکنم.
+ اینجا مطب است؟
- خیر اینجا دفتر اداری و محل سکونت من است، مطب طبقه پائین است.
+ این لوازم، چرخ گوشت و ساطور چیست؟
- گوسفند کشته بودیم همینجا قطعه قطعهاش کردیم.
+ بقایا لاشه گوسفند کجاست؟
مهرداد به لکنت زبان میافتد و ظن مامورین را برانگیخته میکند.
تبر و ساطور و چرخ گوشت برای تیکه کردن گوسفند، ولی گوسفندی در کار نیست!
با همسر فرد مفقودی تماس گرفته میشود و در مورد دکتر حمید از وی سئوال میشود که عنوان میکند برادر همسرم است!
شما از وجود مطب دکتر حمید، برادر همسرتان در این آدرس اطلاع داشتید؟
- خیر هیچ اطلاعی نداشتم.
با بررسیهای فنی آزمایشگاهی ماموران، آثار خون شسته شده در کف واحد اداری به دست میآید. در حالی که ماموران در حال بازجویی از مهرداد هستند یک نفر از ماموران به همکارانش اطلاع میدهد فوراً به پشت بام بروند. پس از حضور ماموران در پشت بام آثار سوختگی و بقایای باقی مانده احتمالا متعلق به پیکر انسان مشاهده میشود که جهت بررسی نمونه برداری و به آزمایشگاه جنایی ارسال میشود.
مهرداد مجدداً در همان واحد تحت بازجویی قرار میگیرد و از وی خواسته میشود که واقعیت را بیان کند و بیشتر از این برای خودش دردسر درست نکند.
مهرداد یک لیوان آب طلب میکند و شروع به بازگو کردن وقایع میکند؛ دکتر حمید با برادرش سعید که دندانپزشک بود اختلاف مالی داشتند و از من خواست در برابر لطفهایی که به من کرده سعید را به این واحد بکشانم. اصلا نمیدانستم که قصدش چیست.
من هم با راهنمایی دکتر حمید به برادرش سعید زنگ زدم و گفتم که املاکی هستم و یک واحد برای مطبش گیر آوردهام. صبح بود که سعید سر قرار آمد و من وی را به داخل واحد راهنمایی کردم.
همین که وارد دفتر شدیم دکتر حمید از اتاق بیرون آمد و با اسپری اشکآور به چشم برادرش پاشید. سعید روی زمین نشست و دست از چشمهایش گرفت که حمید او را روی زمین خواباند و روی سینهاش نشست
سعید التماس میکرد حمید من برادرت هستم... با نقشهای که از قبل داشتیم با اشاره حمید، من به سعید آمپول بیهوشی زدم و بیهوش شد.
من کارم هوشبری و اتاق عمل است و قرارمان با حمید تا اینجا بود فقط.
بعد سعید را روی ویلچر نشاندیم و دستها و پاها و دهانش را با چسب پهن بستیم
گوشی سعید یکی دو بار زنگ خورد که دکتر حمید گوشیاش را گرفت و خاموش کرد.
سعید به مدت چهار روز در همان حالت روی ویلچر بسته شده نگهداری شد و فقط مقداری کم آب به او میدادیم و برای اینکه سر و صدا نکند هر روز به وی آمپول بیهوشی میزدیم.
دکتر حمید مقداری کاغذ و سفته و قرارداد داشت که از برادرش سعید پای همه آنها امضا و اثرانگشت گرفت. روز چهارم که شد دکتر حمید گفت: "کارم با او تمام شده و وقتش است که کارش را تمام کنم".
چند مشما آورد و دستهای برادرش را در آن قرار داد و رگ هر دو دستش را قطع کرد. خون داخل مشماها میریخت اما سعید هنوز زنده بود و نفس داشت. نگاهی به من کرد و گفت: "پاهایش را داخل پلاستیک کن". انجام دادم. دکتر حمید رگ پاهای سعید را قطع کرد. بعد از کمی، نفس سعید قطع شد و تمام کرد.
حمید شروع کرد به باز کردن جسد برادرش از روی ویلچر و گفت: "تبر و ارّه را بیاور". من ترسیدم و جا خوردم که به من گفت: من و تو هر دو علوم پزشکی خوندهایم و ترسی از این کارها نداریم و بعد شروع کرد به قطع کردن دستها و پاهای جسد.
در حین قطع کردن دستهای سعید ساعت گرانقیمتش را از دستش بیرون آورد و به من داد.
دکتر حمید، دستها و پاهای سعید را داخل چرخ گوشت انداخت و چرخ کرد، گفت: "این کار را برای این انجام میدهم که آثار انگشت جسد شناسایی نشود. بعد، با کمک هم بقایای جنازه را به پشت بام بردیم و با نفت به آتش کشیدیم. بعد از سوختن جنازه، باز باقی مانده را با تبر و ساطور خورد کردیم داخل پلاستیک ریختیم.
همه جا را تمیز کردیم و شستیم و بقایا جسد را که داخل چندین پلاستیک ریخته بودیم به بیرون انتقال دادیم. سر هر کوچه و خیابانی که دوربین نداشت یکی از پلاستیکها را روی زمین میگذاشتیم.
به خارج از شهر رفتیم و قسمتهایی را که حمید چرخ کرده بود به سگهای ولگرد داد و سگها هم همانجا شروع به خوردن کردند.
اعترافات مهرداد برای ماموران تکان دهنده بود. چطور یک پزشک تحصیلکرده و استاد دانشگاه میتواند با چنین شقاوتی برادرِ پزشکش را چرخ کند و خوراک سگهای ولگرد کند. قابیل که اولین قتل و برادرکشی را بر روی زمین انجام داد، برادرش را چنین زجرکُش نکرد، بعد هم جنازه برادرش را به دوش کشید و با احترام خاکش کرد.
ماموران از مهرداد در مورد علت و انگیزه قتل سعید توسط برادرش سئوال کردند. که مهرداد پاسخ داد: دقیق در جریان اختلاف دو برادر نیستم چیزهایی در مورد اختلاف مالی بینشان میدانم.
دکتر حمید پزشک سرشناسی است و کلی آشنا دارد میخواست برای نمایندگی مجلس کاندید شود، ظاهراً برادر کوچکش سعید قرار بود کارهای ستاد تبلیغاتیاش را انجام دهد و مقدار زیادی هم پول خرج کرده بود بعد از اینکه دکتر حمید در انتخابات شکست خورد و رای نیاورد، برادرش سعید پولهایش را از حمید طلب کرد و ظاهراً اختلاف مالیشان سر همین موضوع بود. از این بیشتر چیزی نمیدانم.
+ آیا قادر هستی محلهای دور انداختن بقایای جنازه سعید را نشان دهی؟
- بله میتوانم.
+ در حال حاضر دکتر حمید کجاست؟
- خبر ندارم و نمیدانم کجاست.
اعترافات تکان دهنده مهرداد مستند و صورتجلسه شد.
جستجو برای دستگیری دکتر حمیدِ قاتل شروع شد. اما خانواده و همکارانش در محل کار از محل حضور وی اظهار بی اطلاعی کردند. دکتر حمید متواری شده بود.
همسر مقتول وقتی از سرنوشت همسرش، مطلع شد که به دست برادرش شکنجه و به قتل رسیده دچار حمله عصبی و روانه بیمارستان شد. پس از بهبود حال همسر سعید، وی اظهارات مهرداد در خصوص اختلاف مالی دو برادر را تایید کرد و اعلام کرد: "همسرم سعید و برادرش حمید پزشکهای موفق و سرشناسی بودند
در کار واردات و فروش تجهیزات پزشکی شراکت داشتند. حمید تصمیم گرفته بود کاندید مجلس شود و توضیحات و دلایلی آورد که قطعا رای میآورد و راهی مجلس میشود و پس از به دست آوردن قدرت قانونی کار بیزینس شراکتی را توسعه میدهد. به همسرم سعید میگفت که قطعا رای میاورد و موقعیت و ارتباطات خوبی پیدا خواهند کرد. همسرم سعید قانع شد و قرار شد بخشی از هزینههای انتخاباتی را همسرم پرداخت کند. این توافقی بود که بین آنها انجام شد. حمید کاندید شد و همسرم در حدود ۴ میلیارد هزینه تبلیغات کرد. اما حمید رای نیاورد. همین موضوع باعث اختلاف بین همسرم و حمید شد. همسرم به حمید میگفت: تو سر من کلاه گذاشتهای و میدانستی که رای نمیآوری ولی هزینههای انتخابات را به من تحمیل کردی و هزینهکردهایش را از حمید مطالبه کرد. کار به شکایت و دادگاه کشیده شد که به اینجا ختم شد".
ماموران از محل اختفای احتمالی دکتر حمید سئوال کردند که همسرش اظهار بی اطلاعی کرد و گفت: حمید دوست و آشنا زیاد دارد و احتمالا از کشور خارج شود.
جستجوی همه جانبه برای دستگیری دکتر حمید به طور جد در دستور کار ماموران قرار گرفته بود.
در بازرسی از منزل و محل کار دکتر حمید مشخص شد پاسپورت، مدارک تحصیلی پزشکی و سند چندین ملک مفقود شده است. تلفن همراهش را هم خاموش کرده بود. فرض خروج احتمالی وی از کشور قوت گرفت. در مرحله اول با دستور قضایی خطاب به پلیس گذرنامه، دکتر حمید ممنوع الخروج شد تا در صورت قصد خروج از کشور دستگیر شود. چندین آدرس که تفریحگاهها و اماکن استراحت او محسوب میشد زیر نظر گرفته شد اما سوژه در هیچ یک از اماکن مورد نظر رویت نشد. کارتهای اعتباری و الکترونیک وی نیز تحت رصد قرار گرفت که همگی بلا استفاده بودند. هیچ سرنخی از محل اختفای دکتر حمید وجود نداشت و پرونده برادرکشی همچنان مفتوح مانده بود. در حالیکه تلاش برای دستگیری حمید بی نتیجه مانده بود. افسر بازجوی پرونده گوشی همراه حمید را که در منزلش جا گذاشته بود روشن میکند و متوجه میشود اخیراً پیامکی در رابطه با انتقال مالکیت سندی از دفترخانهای در جزیره کیش برای خط دکتر حمید ارسال شده.
تاریخ انتقال سند مربوط به همان روز بوده و افسر پرونده متوجه میشود دکتر حمید در جزیره کیش قصد انتقال سند خودرواش را دارد. در حالیکه خودروی سانتافه وی در پارکینگ منزلش رویت نشده بود.
تیمی از ماموران پس از اخذ نیابت قضایی جهت شناسایی محل اختفا حمید با اولین پرواز عازم جزیره کیش میشوند. پس از مراجعه به دفترخانه در چند و چون کار قرار میگیرند و متوجه میشوند حمید خودرواش را به یکی از دوستانش فروخته است و وی را برای دریافت وکالت فروش به جزیره کشانده است.
سر دفترِ دفترخانه در جریان کار قرار میگیرد و با آموزشهای لازم از وی خواسته میشود با حمید تماس بگیرد و وی را به بهانهای به دفترخانه بکشاند. سردفتر با حمید تماس میگیرد، اما حمید به دفترخانه نمیآید
محل اختفای حمید به صورت حدودی ردیابی میشود، در محل مورد نظر سه ساختمان ویلایی وجود دارد که قاتل برادرکُش در یکی از آنها مخفی شده است اما دقیقا مشخص نیست کدام یک است!
اگر ماموران تعلل به خرج دهند با توجه به هشیار شدن قاتل، امکان فراری شدنش وجود دارد. از همین رو سراکیپ ماموران ریسک نمیکند و با دریافت نیروهای کمکی به طور همزمان هر سه ساختمان را مورد تفتیش قرار میدهند. حمید قاتل فراری برادرکُش در حالی که تغییر چهره داده و ریش و پشمی گذاشته بود دستگیر میشود.
حمید در همان لحظه اول دستگیری، نسبت به دستگیر شدنش اعتراض میکند و همه چیز را انکار میکند.
با دستور قضایی حوزه قضایی کیش، حمید توسط ماموران به اداره آگاهی تهران اعزام میشود و تحت بازجویی قرار میگیرد.
حمید در تحقیقات تمام موارد دال بر اختلاف مالی و داستان شرکت در انتخابات مجلس را میپذیرد اما منکر قتل برادرش میشود و عنوان میکند نقشی در قتل برادرش نداشته است بلکه دستیارش مهرداد وی را به قتل رسانده است!
وی اظهار میکند من میخواستم با برادرم مذاکره کنم و اختلاف مابینمان را حل کنیم اما مهرداد دستیارم عصبانی شد و او را اول بیهوش کرد و بعد رگهای دست و پایش را قطع کرد!
از وی سئوال میشود چرا مهرداد باید چنین کاری را مرتکب شود؟ که شرح میدهد: "من خیلی در حق مهرداد لطف کردم. به او کار دادم، محل اسکان دادم و ماهی در حدود ۲۰ میلیون به او حقوق میدادم مهرداد از اینکه برادرم میخواست از من اخاذی کند ناراحت بود و میخواست خوبیهای من را جبران کند"!
در مواجهه حضوری ما بین مهرداد و دکتر حمید، مهرداد منکر ادعاهای حمید شد و گفت خودش نقشه قتل را با تمام جزئیات کشید و خودش چرخ گوشت و وسایل را تهیه کرد.
دکتر حمید شدیدا منکر بود و همه چیز را به گردن مهرداد انداخت.
با وجود اینکه جنازه را معدوم کرده بود تا آثار جرمی باقی نماند اما یک نکته را فراموش کرده بود و آن هم لیست وسایل مورد نیاز قتل بود که با دستخط خودش در برگهای نوشته بود و به مهرداد داده بود. لیست شامل لوازمی مانند ویلچر، تیغ جراحی، چرخ گوشت، تبر، تیغ ارّه، ساطور، پلاستیک زباله ضخیم، چسب پهن و ... بود که در بازرسی اولیه ماموران در دفتر محل قتل به دست آمده بود.
دستخط با نوشتههای قبلی دکتر حمید مطابقت داشت. علی رغم انکار شدید دکتر حمید در نقش مستقیم در قتل برادرش، بازسازی صحنهی قتل توسط مهرداد در حضور دکتر حمید و بازپرس ویژه قتل و ماموران اداره جرایم جنایی در محل وقوع قتل در خیابان فرشته با تمام جزئیات انجام شد.
تمام شواهد و مدارک بر علیه دکتر حمید دال بر قتل برادرش وجود دارد ولی وی حاضر به بیان حقیقت نیست. در چنین مواردی ادله و شواهد و مدارک و علم قاضی، قانون را از اقرار متهم بی نیاز میکند و جرم وی را اثبات میکند.
پایان
دوستان گزارشی که خواندید مربوط به پرونده قتلی است که در آذر ۱۴۰۱ در تهران اتفاق افتاد و در اواخر اسفند ماه منجر به دستگیری قاتل شد و در اردیبهشت ۱۴۰۲ بازسازی صحنه قتل صورت گرفت.
نظر کاربران
اصلا نمیتونم باور کنم همچین چیزی بغل گوشمون و تو ایران اتفاق افتاده باشه... یعنی ادم انقد سنگدل هم میتونه باشه؟
بسم الله بسم الله خداونداماروازحرص به پول دورکن
پناه بر خدا
چ دنیای ترسناکی شده
والامن که ازاین مطالب شوکه شدم برادر؛برادرش رااینگونه بکشد.خدایافرج آقاامام زمان مارابرسان
یا خدااااااااخودت به دادمان برس وای خیلی وحشتناک بود
یا خداااا
والله بدنم یخ زد خدا اینا انسان نیستن
بشر چقدر به سمت حیوانیت رفته است و اثار انسانی او بسیار کمرنگ شده است.
پاسخ ها
اینچه حرفیهکه میزنی بعضی وقتها حیوانات از ما انسان تر هستن
فکر میگردیم داخل فیلم ها این داستان ها است ..انسان شد فقط پول پرست ؟
خدایا کمک کن هیچوقت چنین شقاوتی را حتی در ذهن ما قرار نگیرد،الهم عجل لولیک الفرج
فیلم بود یا واقعیته؟
واقعا حالم بد شد
يعني داريم اينقدر بي رحم
خدايا
بهتره اخر متن خبر میزدی از امثال اینها هستند که در مجلس حضور دارند که به راحتی کار تبلیغاتی برای ورود و رای اوردن در مجلس میکنن که فردا تصمیم گیرنده یک ملت میشند امثال این روانیها وادم کشها.
یا خدای بزرگ
هابیل وقابیل قدیمی شدحالابایدگفت سعیدوحمیدبرادرکش نفرین خدابرظالمان
خدایا لحظه ای مارا به حال خودمان رها مکن صد رحمت بر هابیل قابیل اینهمه بی رحمی
همین جنایت آمریکا میشد باید تا یه هفته شبانهروز از اخبار تا میزگرد صداسیمای میلی رو تحمل میکردیم اما اینجا فقط درحد یه داستان کوتاه جنایی تخیلی بود وسلام!!
همون بهتر که نه تو نماینده شدی نه برادرت که مسئول ستاد تون بود.وقتی میخوایید از مردم پله درست کنید برای اهداف شوم تون,خدا هم اینطوری میکنه,گرچه واقعا دلخراش و تکاندهنده بود و حتی کسی راضی به اینطور مرگی نیست.
واي خدا فاقد وجدان عجيبه واسه نمايندگي راي نياورد
خدایی.. نمایندگی بهش میومده..!!
الحق که نمایندگی مجلس حقش بود
چقدر باید بگذره تا ما یک انسان هم ببینیم؟
واقعا چه ادمایی پیدا میشه
جنبه فیلم هم ندارن
ب کجاچنین شتابان😔
چقدر ناراحت شدم، برادر کشی بخاطر پول، حیوانات وحشی از انسان باید بی رحمی یاد بگیرند.
چنین آدم منفور وترسناکی می خواست نماینده مجلس شود؟!
فقط یا خدا
سازنده این جور فیلمها را باید دارزد
یخ کردم با خوندنش اون چجوری چرخش هم کرده 😐😐😐
من یک تار موی برادرم را با دنیا عوض نمیکنم.لعنت بر انسانهای طمعکار که بخاطر مال دنیا از انسان به حیوان تبدیل میشون بخدا حیوان هم چنین کاری نمیکند بهتر است بگویم شیطان
خداوند رحمتشان بکند و به خانواده های عزیز ومحترم بزرگوارشان صبر و سلامتی بدهد انشالله
اللهم عجل لولیک الفرج.
چه گرگهایی در لباس آدمیزاد اطراف ما می چرخند و ما بیخبریم .
پناه بر خدا چقدر وحشتناک بود بدین برادران محمودی اینم بسازن
اینکه میخواست فرار کنه چرا از اول بجای کشتن برادرش از دست برادرش فرار نکرد سر چهار میلیارد ببین چندتا زندگی نابود شد تازه چهار میلیارد برای ما پوله برای این پولدارا پولی نیست که
خدا رحم کرد
حقیقت
روی دکستر و هانیبال رو سفید کردن این ها مایه ننگ بشر هستن