چرایی زوال حکومتهای دیکتاتوری
با یک نگاه واقعبینانه اگر موضوع را مورد واکاوی قرار بدهیم در مییابیم که اگر حکومت از طریق زور و قوه قهریه قابل استمرار بود، هرگز نوبت حکومت به حاکمان امروز نمیرسید و اصولا هیچ حکومتی نمیتواند در بلندمدت بر مبنای زور و استبداد، تداوم یابد و این یک اصل و تجربه واضح تاریخی و یک واقعیت غیرقابل انکار است.
اعتماد: چرا در طول تاریخ هیچ حکومتی نبوده که منقرض نشده باشد؟
با یک نگاه واقعبینانه اگر موضوع را مورد واکاوی قرار بدهیم در مییابیم که اگر حکومت از طریق زور و قوه قهریه قابل استمرار بود، هرگز نوبت حکومت به حاکمان امروز نمیرسید و اصولا هیچ حکومتی نمیتواند در بلندمدت بر مبنای زور و استبداد، تداوم یابد و این یک اصل و تجربه واضح تاریخی و یک واقعیت غیرقابل انکار است.
عامل اصلی در زوال حکومتها در یک عبارت قابل تلخیص است و آن «تعمیق و گسترش شکاف بین مردم و حاکمیت» است. حکومت تا زمانی ماندگار است که بین خود و مردم، شکاف گسترش یافته و تعمیق یافته نداشته باشد در غیر این صورت محکوم به فنا و انقراض است. در این میان توجه به این دو کلمه بسیار مهم است؛ گسترش شکاف و عمق شکاف. گسترش شکاف به تعدد و تکثر حوزههای اختلافی بین مردم و حاکمیت اشاره دارد که زمینههای شکاف نیز در همین بخش قابل طبقهبندی است. مثلا زمینه اقتصادی، زمینه سیاسی، زمینه اجتماعی. اما عمق شکاف به میزان و اندازه هر عامل از شکاف اشاره دارد و اینکه هر عامل تا چه اندازه ریشه دوانیده و اصولا با توجه به عمق شکاف است که میتوان در مورد قابلیت اصلاح صحبت کرد. حکومتها باید به طور مستمر دلیل شکاف بین خود و ملت را مورد تجزیه و تحلیل و واکاوی دقیق قرار بدهند و برای تک تک عوامل ایجاد شکاف، برنامهریزی هوشمندانه و عملگرایانه داشته باشند تا شکاف موجود محدود و ترمیم شود تا همراهی مردم و حاکمیت افزایش و قوام و اقتدار حکومت تضمین شود. به نظر بنده دلایل شکاف بین ملت و حاکمیت را میتوان در زمینههای زیر جستوجو کرد؛
١- ناکارامدی حاکمیت در بهبود وضعیت معیشتی مردم و افزایش فشار اقتصادی بر مردم صرفنظر از آمارهای رسمی غلط و غیرقابل باور برای مردم.
٢- عدم بهروزآوری روش، منش و شیوه حکمرانی در شرایطی که جامعه به طور روزانه در حال تغییر و تحول است. نمیتوان با شیوههای قدیم بر مردم امروز و سلایق روز آنان حکومت کرد و حکومتی که بخواهد پایدار بماند، حتما باید خود را با نیازها، احساسات و فکر و اندیشه فعلی مردم تطبیق بدهد.
٣- تلاش مستمر حاکمیت در این مسیر که مردم را با بایدها و نبایدهای مد نظر خود، همسو و همراه کند و نوعی استبداد در این نگاه حاکمیتی قابل مشاهده است در حالی که این حکومت است که باید خود را با خواستههای مردم، تطبیق بدهد. بسیاری از حکومتها شعار مردم سالاری سر دادهاند اما در عمل حکومت سالاری را دنبال و اجرا کردهاند.
٤- رفتار دگماتیسم حکومت و برخی از اصرارهای غیرضرور و نیز عدم انعطافهای نادرست حاکمیت منجر به عقب ماندگی حکومت از افکار پیشرو نسل جوان و نوجوان امروزی و در نهایت شکاف بین حاکمیت و نسل امروز میشود.
٥- عدم یکسانی سبک زندگی فرزندان و کارگزاران درون حاکمیت با سبک و سیاق زندگی مردم، منجر به تعمیق و گسترش ناباوری مردم به حاکمیت میشود. اصولا تبعیض بین ملت و افراد درون حکومت باعث بدبینی مردم به حاکمیت و ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت میشود.
٦- ناتوانی حاکمیت در برقراری عدالت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و قائل شدن تبعیضهای پیدا و پنهان بین آحاد ملت و نیز اقوام، ادیان و مذاهب و جنسیتها.
٧- ناتوانی یا عدم وجود اراده در حاکمیت برای برقراری روابط حسنه با دنیا و نابسامانی در جایگاه و پایگاه بینالمللی کشور و ملت.
٨- فضای بسته اجتماعی و فرهنگی، سانسور برخی واقعیتها، عدم انعکاس واقعیتها از طریق رسانه رسمی و ملی و رسانههای داخلی، عدم آزادی بیان در قالب نوشته یا کلام، فیلترینگ و بستن و محدود کردن فضای مجازی.
٩- تفاوت در سطح رفاه عمومی مردم در مقایسه با سایر کشورها و تفاوت در درآمد سرانه و سطح اشتغال و نیز پوششهای حمایتی و بیمهای.
١٠- مداخله خارجی به بهانههای ظاهرا انساندوستانه اما در واقع منفعت طلبانه و زورگویانه.
در نهایت میتوان گفت کشوری میتواند پیشرفت را تجربه کند که حکومت آن، خود را با شرایط و خواستههای روز ملت خود، تطبیق میدهد و همواره برای از بین بردن شکاف بین خود و ملت برنامهریزی و تلاش هوشمندانه دارد در غیر این صورت هم حکومت محکوم به فنا خواهد بود و هم پیشرفت کشور، غیرقابل حصول خواهد بود.
ارسال نظر