علیرضا اکبری، ابرجاسوس MI۶ که بود؟
علیرضا اکبری که طی سال های اخیر از طریق ارتباط با شبکه های جاسوسی و اطلاعاتی به ویژه MI۶ خیانت های بسیاری علیه جمهوری اسلامی ایران مرتکب شده بود به اتهام فساد فی الارض و جاسوسی به اعدام محکوم شد.
ایسنا: علیرضا اکبری که طی سال های اخیر از طریق ارتباط با شبکه های جاسوسی و اطلاعاتی به ویژه MI۶ خیانت های بسیاری علیه جمهوری اسلامی ایران مرتکب شده بود به اتهام فساد فی الارض و جاسوسی به اعدام محکوم شد.
علی رضا اکبری فردی که به جاسوسی علیه ایران متهم شده در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۴۰ به دنیا آمد، او برادر شهید و از خانواده متدین و انقلابی بوده که سابقه ۷۰ ماه جبهه های دفاع مقدس داشته، معاون اسبق حوزه روابط خارجی وزارت دفاع، همکار اسبق دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، مشاور اسبق فرمانده نیروی دریایی، مسئول اسبق حوزه دفاعی و امنیتی مرکز تحقیقات وزارت دفاع، مسئول اسبق سازمان نظامی اجرای قطعنامه ۵۹۸، رییس اسبق بخش مطالعات دفاع وزارت دفاع، مشاور امور استراتژیک وزیر دفاع و فعالیت در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری از سوابق وی است.
او که قدرت تحلیل هم به لحاظ فکری و هم در بیان را داشت با توجه به سوابق کاری و دسترسی به اطلاعات طبقه بندی شده مورد توجه سرویس اطلاعاتی انگلیس MI۶ قرار گرفت.
اکبری همچنین علاقه زیاد به کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی داشته و به مدت ۳۰ سال در بخشهای مطالعات استراتژیک، سیاست خارجی و بخشهای امنیتی سیاسی نظام فعالیت داشته است و از همین طریق ارتباط گسترده و عمیقی با مسئولین داشته و فردی شناخته شده در میان مسئولین محسوب میشده است.
خودش می گوید «من مبدع دیپلماسی دفاعی کشور بودم.» وقتی سال ۸۱ بازنشسته می شود، دو بنگاه خصوصی مطالعاتی و اقتصادی راهاندازی می کند.
اما شناسایی علیرضا اکبری در یک نشست دیپلماتیک و ارتباطگیری سفیر و افسر اطلاعاتی MI۶ با وی بوده است. سال ۸۳ در یک جلسه علمی تحقیقاتی با یک نفر از سفارت انگلیس آشنا می شود. خود در اعترافاتش در این باره میگوید: «سفیران همه آمدند از جمله سفیر انگلیس که یک نفر هم همراهش بود؛ کارتی هم داد؛ من همینجوری گذاشتم در جیبم و تموم شد و رفت بالاخره. یک دعوتنامه برای ما فرستاد و ما هم رفتیم سفارت - تلفن من زنگ خورد نمیشناختم، گوشی را برداشتم یک آقایی گفت آقای فلانی(اکبری) گفتم بله من فلانی (اکبری) هستم. گفت من از طرف سفیر بریتانیا از تهران زنگ میزنم، گفتم خب سفیر بریتانیا در تهران با من چکار داره، گفتش که ایشون تمایل دارن با شما ملاقات کنند و گفتگو کنند».
و بدین ترتیب ارتباطگیری سفیر و افسر اطلاعاتی MI۶ با اکبری انجام می شود و از این طریق خارج از روال معمول و بصورت ویژه (وی.آی.پی) ویزا می گیرد و به لندن سفر می کند.
این جاسوس در اعترافاتش در این باره می گوید به او گفته اند «شما دیگر از این به بعد زحمت هم نکشید. خودتان زنگ بزنید. ما خودمان میاییم مدارک میگیریم. اصلا ویزای طولانی مدت میدیم. »
به دلیل بازنشسته بودن محدودیتهای امنیتی او کمتر بوده و توانسته چند سفر خارجی (که خیلی به آن علاقه داشته) برود و طی این سفرها و ارتباطات بعدی مورد استفاده سرویس جاسوسی انگلیس قرار می گیرد.
در ارتباطات بعدی با افسرهای اطلاعاتی انگلیس پیشنهادی برای راه اندازی موسسه مطالعاتی تحقیقاتی در انگلستان دریافت می کند. کار این موسسه ارایه تحلیل و فکت به موسساتی بود که میخواهند در ایران یا منطقه فعالیت اقتصادی کنند و او که همواره علاقه داشت تحلیلهایش را در موارد مختلف بیان کند از این ضعفش استفاده میشود.
اکبری از سال ۸۶ متوجه میشود که درحال همکاری با سرویس اطلاعاتی انگلیس است. با این حال در ارتباط با او همچنان حساسیتهای عقیدتیاش را رعایت میکردند. اکبری در اعترافاتش در این باره می گوید: «رفتیم آنجا یک آقایی اومد وارد شد و سلام و علیک کرد. آقای خارجی بود؛ انگلیسی صحبت میکرد به اسم آقای مارک. ایشان میگفت تمام مصاحبههای تو رو این آقا آورده برام دیدم، یعنی با تمام زوایای فکر من آشنا بودن. منظور اینکه نوع نفوذ آنها این است که کاملا شخص رو بطور دقیق میشناختند، اخلاقیاتش را میدانند. حتما اتاقی که برای من می گرفتند، حتما یک جوری بود که دستشوییاش رو به قبله نباشد؛ مثلا برای من از قبل میگفتند ۳ تا ملحفه و ۲ حوله اضافه بگذارند که پهن کنم مثلا زیر پام به عنوان جا نماز، روانشناسی دقیق رفتار شناسی دقیق داشتند، خیلی جنتلمن معاب، خیلی با پرستیژ و به تمام باورهای اعتقادی من احترام تام می گذاشتند.»
او درباره شیوه کسب اطلاع از او میگوید که تا جای ممکن او را در حصار کار پژوهشی نگه میداشتند «اما در میانه بحثهای علمی از من سئوالهایی می کردند؛ مثلا در مورد سفرهای رهبری یا افرادی که در نظام هستند اطلاعات جمع می کردند . یا عکسی را نشان من میدادند از سفیر انگلیس میپرسیدند آینده روابط چه می شود و اینجا چه گذشت. در حقیقت ارائه اطلاعات در مورد آخرین تغییر و تحولات داخل ایران انجام می شد.»
ارتباط گیری اکبری با افسر MI۶ از طریق سرویس امن ارتباطی بود و در زمینه ارتباط امن از طریق ایمیل و یک لپتاپ امن آموزش دریافت می کند که اگر به دلیلی نتوانست سفر کند از این طریق اطلاعات خود را به آنها ارائه کند.
او در اعترافاتش در این باره می گوید: «لپتاپی آوردند گفتند که این لپتاپ برای توست، فضایی برای شما درست میکنیم؛ یک صفحهای برایت درست میکنیم این صفحهرا باز کن ببین همین که شما باز کنی ما متوجه میشویم که مثلا شما این را باز کردی».
او در سال ۱۳۸۷ به جرم جاسوسی دستگیر می شود و پس از طی مراحل قضایی، با اخذ تعهد مبنی بر عدم ارتباط گیری مجدد با سرویسها حکم تعلیقی می گیرد. او در این میان ظاهر انقلابی و ضد انگلیسی خود را حفظ کرده بود.
اکبری بالاترین دستمزد را در بین جاسوسان انگلیسی می گرفته از جمله خانهای در لندن، امکان تحصیل و پول برای تفریح و .... داشته است. سال ۸۹ به بهانه بیماری از کشور خارج می شود و اقدام به برقراری ارتباط مجدد با افسران اطلاعاتی انگلیس در اروپا می کند.
او هنگام خروج از کشور ابتدا در اتریش و بعد در اسپانیا حضور داشت و بعد از مدتی سفیدسازی به انگلستان برگشت. اکبری می گوید؛ «در این دو سال و چند ماه تقریبا که مارکو بود، شاید مارکو (افسر اطلاعاتی انگلیس) مثلا ۵ یا ۶ سفر به اسپانیا داشت، بعد جسیکا آمد یک سال و ۷-۸ ماه مجموع دیدارهایی که ما با جسیکا داشتیم بخش مهمش مربوط به سفر سال ۹۱ بود. بعد هم او «کیت» رو معرفی کرد.»
اکبری درباره موارد مورد علاقه سرویس جاسوسی انگلیس در زمینه ایران میگوید: «دائم برایشان مساله بود، یعنی هر اتفاقی که در منطقه میافتاد بالاخره هر موضعی، یک موقعی هر کسی هر رییس جمهوری هر مقامی از آمریکا، از اروپا، از ایران، عراق و یا هرجا – مثلا یک بخش دیگر این که جمهوری اسلامی در فرایند این مذاکرات، تهدید برای تحریمها بیشتر میشود، محدودیتهای تحریمیش بیشتر می شود، سختگیریهای تحریمیش بیشتر می شود.»
اما از ترس به دام افتادن جاسوس MI۶ خود سناریوی ساختگی را اجرا کرد. در انگلستان سناریوی سکته مغزی را پیاده میکنند. این جاسوس در اعترافاتش می گوید که به او می گویند «شما سکته میکنی و اورژانس می آید شما را می برد بیمارستان و بعد در بیمارستان شما رو نگه میدارند و بعداز مدتی در بیمارستان بستری می شوی، ممکن است حتی تا دو هفته نگه دارند.
مهم این است که تو رفتی بیمارستان و سکته کردی این دلیل کافیه برای این که تو برنگردی تهران، چرا؟ چون وقتی تو سکته مغزی کردی عارضه سکته داری اجازه سفر و پرواز بهت نمیدن و بعد تو دلیل داری بمونی اینجا، وقتی دلیل داری بمونی اینجا خانوادت برای دیدن تو باید بیان اینجا و میان اینجا، وقتی اومدن اینجا ما قانعشون میکنیم بمانند.» و بعد از دو هفته ماندن در بیمارستان، خانوادهاش را به بهانه عیادت به انگلستان میبرند و در آنجا ماندگار می شوند.
اخذ تابعیت و گذرنامه انگلیسی خارج از روال معمول برای او انجام میشود.
اما اکبری از سال ۹۱ دوباره به ایران باز می گردد و چند سال اول را در یک دوره فترت میگذراند، با این حال مجددا با نزدیک شدن به برخی مسئولین و جاهای حساس هم سعی میکند اطلاعات خود را به روزرسانی کند و هم سعی میکند، از طریقی بتواند روی مسئولین تاثیر بگذارد.
او در زمینه پیشرفتهای هستهای و خواستههای ایران در مذاکرات، مسائل منطقهای و دفاعی و نظامی همینطور اقتصادی از جمله شناسایی مسیر دور زدن تحریمها و مراودات ایران با کشورهای منطقه و چین و روسیه به آنها اطلاعات داده است. ارائه اطلاعات در مورد مسئولین، افراد مهم و تاثیر گذار نظام از دیگر اقدامات او بوده است. در این میان میتوان به دادن اطلاعات ۱۶۰ مدیر کشور شامل دیدگاهها و تفکرات و روحیات آنها اشاره کرد.
یکی از این نفرات که شناخت خوبی از او به بیگانگان داده شده، شهید فخری زاده است که مورد ترور قرار گرفت. اکبری در بخش دیگری از اعترافاتش میگوید «ببینید در فضای موضوعات مهم جمهوری اسلامی که اینها میخواستند بدانند، طبعا یک بخشی اش مساله مذاکرات هسته ای بود وقتی اسم سوال کرد که آیا آقای مثلا فرض کنید دکتر فخریزاده می تواند اگر یک چنان پروژهای باشد، من میگفتم چرا نمی تواند، مثلا سوال راجع به اینکه که حالا مهمترین افراد بین این افراد کدام هستند؟ به تناسب تحولاتی که رخ میداد اخبار جاری که یک اتفاقی رخ میداد درباره آن ها هم سوال می کرد.»
اکبری همچنین «غفلت، مسامحه و توجیه » می کند حتی در اعترافاتش می گوید؛ «ما در قران تعبیری داریم به این ترتیب که ولا تقربو خطوات شیاطین، نزدیکش نشوید، نمی گوید که عمل نکنید، می گوید نزدیکش نشوید، چرا بعد توضیح می دهد که تو نزدیک شدی قرابت پیدا کردی، قبحش برایت می ریزد و بعد پله اول، پله دوم و پله سوم یک دفعه می بینی چیزی که اصلا در ذهنت نبود، تصور نمیکردی تو رفتی پله دهم، پله بیستم چرا چون همان قدم اول را برداشتی و نزدیکش شدی من روی دیوار هم شعار نوشتم، شعارهایی که باید به آن تمسک میکردم غفلت مسامحه، توجیه، نفس، من که مشکل مالی نداشتم.
مگر خدا به من آن همه رحمت نداده بود، آقا اصلا وزیر با من مینشست و بلند میشد، من نمیتوانستم تقاضا کنم در جلسه آقای وزیر به من گفتند، چنین پدیده ای برخورد کردم شما می توانی هدایتش کنی.»
اکبری نهایتا در سال ۹۸ مجددا دستگیر شد و با توجه به حجم گسترده خیانتهایی که کرده بود بعد از طی تمام فرایندهای احتیاطی و امنیتی و قضایی در نهایت طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران به جرم جاسوسی و افساد فیالارض به اعدام محکوم شد.
ارسال نظر