نظر قرآن درباره اجبار به دینداری چیست؟
ارزش ایمان به این است که نه اجبار باشد، نه اکراه باشد، نه جاذبههای مادی و غیر مادی، حتی اگر به حد اجبار و اکراه نرسد.
مبلغ نوشت: ارزش ایمان به این است که نه اجبار باشد، نه اکراه باشد، نه جاذبههای مادی و غیر مادی، حتی اگر به حد اجبار و اکراه نرسد.
به نقل از ایکنا دومین جلسه شرح نهجالبلاغه محمد سروش محلاتی، استاد درس خارج حوزه قم، با موضوع «ناسازگاری ایمان و اکراه» در کانون توحید برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید؛
بحث ما درباره قدرت در نهجالبلاغه بود. اولین پرسشی که مطرح است این است؛ نسبت بین دین و قدرت چیست و در چه قلمرویی دین میتواند از قدرت استفاده کند و قدرت را به خدمت خود بگیرد و به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود از قدرت استفاده کند؟
برای پاسخ به این پرسش اول باید خود پرسش را منقح کرد که مقصود از به کارگیری قدرت در قلمرو دین چیست؟ یک مرحله استفاده از قدرت برای قبول اسلام است، مرحله دوم استفاده از قدرت برای انجام تکالیف مسلمانی است. مرحله سوم کاربرد زور برای تشکیل حکومت اسلامی است. پرسش دیگر این است که آیا استفاده از زور برای بقا و دوام حکومت دینی جایز است یا خیر.
ما از مسئله اول شروع کردیم و برای پاسخ به این پرسش از کلام امیرالمومنین(ع) استفاده کردیم. حضرت در خطبه قاصعه میفرمایند چرا انبیا دستشان از مال دنیا و بهرهمندی از قدرت و ثروت کوتاه بوده و انسانهای عادی بودند. پاسخ امیرالمومنین(ع) به این پرسش این است اگر انبیا از ثروت و قدرت بهره داشتند گرایش انسانها به انبیای الهی و قبول دعوت آنها خلوص خود را از دست میداد. اگر این اتفاق میافتاد ایمان بر اساس تشخیص و اراده نبود و ارزش خود را از دست میداد و چنین ایمانی نمیتواند مبنای سعادت انسان قرار بگیرد. در جلسه گذشته تاحدودی در این رابطه صحبت کردیم.
بخشی از بیان امیرالمومنین(ع) این بود: «وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَکَانَ ذَلِکَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ [مِنَ] فِی الِاسْتِکْبَارِ، وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً؛ اگر پیامبران الهی، دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنان امکان نمیداشت، و توانایی و عزّتی میداشتند که هرگز مغلوب نمیشدند، و سلطنت و حکومتی میداشتند که همه چشمها به سوی آنان بود، از راههای دور بار سفر به سوی آنان میبستند، امر دینداری برای انسانها آسانتر بود، و متکبّران در برابرشان سر فرود میآوردند، و تظاهر به ایمان میکردند، از روی ترس یا علاقهای که به مادّیات داشتند. در آن صورت نیّتهای خالص یافت نمیشد، و اهداف غیر الهی در ایمانشان راه مییافت، و با انگیزههای گوناگون به سوی نیکیها میشتافتند».
ایمان امر اکراهناپذیر است
این مسئلهای که امیرالمومنین(ع) مطرح کردند یک بحث زیربنایی و مهم است. در اینجا چند نکته هست؛ یکی اینکه وقتی بحث از ایمان میشود، ایمان امر اکراهناپذیر است. ایمان، باور و پذیرفتن است و اعمال قدرت در حوزه باطن انسان موجب پذیرفتن امری نمیشود. معنی ندارد دانشمندی که ادعا میکند زمین حرکت میکند به چوب ببندید. اینکه امام صادق(ع) میفرمایند «هل الدین الا الحب» بر همین اساس است. ما با زور نمیتوانیم عشق و علاقه را در دل کسی ایجاد کنیم. اعمال قدرت نه تنها چنین تاثیری ندارد بلکه موجب تنفر هم میشود لذا برخی بزرگان ما مثل علامه طباطبایی نسبت به آیه «لا اکراه فی الدین» میفرمایند که این آیه بیان یک واقعیت است و آن اینکه دین اکراه ناپذیر است.
ممکن است در اینجا این سخن مطرح شود که ما ابزاری برای اجبار نسبت به ایمان نداریم، ولی خداوند میتواند این کار را بکند و انسانها را مجبور بر ایمان بیافریند و همه انسانها مومن خلق شوند. پاسخ این است کمال انسان به این است این مسیر را به انتخاب خودش برود و اگر بنا باشد انسان مجبور آفریده شود، کمال معنایی نخواهد داشت.
از آیات قرآن هم برمیآید که استفاده از زور در امر دینداری نه با دینداری در تضاد است بلکه با کل نظام آفرینش در تضاد است و کسی که این کار را میکند دارد بر خلاف مسیر خلقت حرکت میکند. آیه ۱۰۷ سوره انعام میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ» یعنی اگر اراده خدا تعلق میگرفت مردم مشرک نباشند میتوانست، ولی خدا چنین ارادهای ندارد.
بین اراده الهی و تکلیف ما چه رابطهای وجود دارد؟ آیا ما میتوانیم انسانها را مجبور کنیم؟ این آیه این ارتباط را نشان میدهد. ادامه آیه میفرماید توی پیامبر هم نگهبان و حفیظ مردم نیستی. این بیان راجع به پیامبر(ص) است که بالاترین وظیفه برای هدایت انسانها را بر عهده دارد. ما که رسالتی بالاتر از رسالت پیامبر(ص) در هدایت مردم نداریم. ادامه آیه میفرماید توی پیامبر وکیل مردم هم نیستی که از طرف مردم تصمیم بگیری، بلکه خودشان تصمیم میگیرند مومن باشند یا مومن نباشند.
مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان خیلی خوب این آیه را توضیح دادند. ایشان میفرمایند یک هدایت به عنوان ارائه طریق داریم که برای همه انسانهاست، بعد از اینکه ارائه طریق شد خود انسان باید انتخاب کند. بعد ایشان میفرمایند اگر مشرکین ناچار شوند مومن شوند معنایش این است که اختیار از مشرک گرفته شود و ایمان امر تکوینی شود، اگر اینطور شود همه انسانها از نظر قرب به خداوند یکسان میشوند و دعوت انبیا لغو خواهد بود و نظام رسالت و نظام تربیت و تفاوت انسانها از بین میرود.
اجبار به دینداری، خلاف اراده الهی است
خداوند در آیه ۹۹ سوره یونس میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» معنای آیه این است اگر توی پیامبر(ص) مردم را اکراه کنی ایمان بیاورند با اراده منِ خداوند طرف هستی، چون من اراده کردم انسان با اراده و اختیار زندگی کنند ولی تو میخواهی این اراده را از آنها سلب کنی. آیه ۳۵ سوره انعام هم میفرماید: «وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ» یعنی ای پیامبر برای تو سخت است که میبینی مشرکین اعراض میکنند، اگر میتوانی معجزات عجیب و غریب بیاور تا جلوی مخالفت آنها را بگیری، ولی نمیتوانی این کار را بکنی و اگر خداوند میخواست همه آنها را هدایت میکرد اما خدا نخواسته است. حالا که خدا نخواسته اگر تو بخواهی، یعنی در برابر اراده و مشیت الهی قرار گرفتی. تعبیر قرآن خطاب به پیامبر این است: «فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ» یعنی کسی که در برابر خدا میخواهد عمل کند و اراده را از مردم سلب کند جاهل است.
امیرالمومنین(ع) در همان خطبه قاصعه میفرمایند اگر بنا بود آدم خلق شود و صرفا یک موجود نورانی باشد، خداوند این کار را انجام میداد ولی چرا این اتفاق نیفتاده است؟ جهتش این است خدا نمیخواسته انبیا وضع غیر طبیعی داشته باشند تا انسانها به صورت غیر ارادی و ناخواسته جذب آنها شوند. بنابراین ارزش ایمان به این است که نه اجبار باشد، نه اکراه باشد، نه جاذبههای مادی و غیر مادی، حتی اگر به حد اجبار و اکراه نرسد.
ارسال نظر