برخی از حضور خاتمی در قدرت نگران هستند
یکی از یاران تأثیرگذار قافله اصلاحات در دوم خرداد بدون شک مرتضی حاجی، رئیس ستاد انتخاباتی سیدمحمد خاتمی بود.
حاجی درباره وداع خاتمی باقدرت تصریح میکند: «آقای خاتمی با این باور که بالاخره دوران شکوفایی و بهرهدهی هر مدیری محدودیت دارد و باید عرصه را برای نیروهای جدید جوان و تازهنفستر و تواناتر حتی از لحاظ فیزیکی باز بکنند، چنین سخنانی را بر زبان آوردهاند. البته من خودم تحلیلم این است که اگر شرایط کشور بهگونهای اقتضا کند که شرایط حضور آقای خاتمی در عرصه فعالیت سیاسی مهیا باشد. ممکن است دوباره با استدلالی که فرهیختگان جامعه و آحاد مردم داشته باشند، ایشان دوباره احساس وظیفه کنند و به خواست عمومی احترام بگذارند اما قطعا خود ایشان به استقبال چنین اتفاقی نخواهد رفت». در ادامه متن گفتوگویی با مرتضی حاجی را از نظر میگذرانید.
آقای خاتمی عنوان کرده بودند که «قدرت برای نسل ما تمام شده است. بنده نه میخواهم و نه میخواهند که در قدرت بمانم». تحلیل شما درمورد صحبتهای ایشان و بازتابی که داشت چیست؟ برخی رسانهها این صحبتها را «وداع خاتمی» با قدرت» تعبیر کرده بودند، شما با این نظر موافقید؟
با شناختی که من از آقای خاتمی دارم و به زمانی بازمیگردد که ایشان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت میکردند، ایشان هیچگاه بهدنبال پست و مقام و منصب نبوده و هماکنون هم نیست. آقای خاتمی بعد از آنکه از وزارت ارشاد رفت، در کتابخانه ملی مشغول بهکار شدند. شاید مطلوبترین موقعیت حداقل برای زندگی شخصی آقای خاتمی در کتابخانه ملی بود. در آنجا سروکارش با کتاب، اهل کتاب، دانشگاه و حوزه بود و به مطالعات و تحقیقات خود که علاقه اول ایشان بود میپرداختند. فرصت خیلی خوبی بود که به آنچه علاقهمند است، مشغول باشد و در فضایی تنفس بکند که فضای دلخواهش بود. در آنجا آقای خاتمی هم کار دانشگاهی داشت، هم تدریس میکرد و هم اینکه کتابخانه ملی کشور را سروسامان داد و هویت و شخصیت جدیدی برای این کتابخانه ایجاد کرد.
به اعتقاد من راضیکنندهترین دوران کاری آقای خاتمی همین دوران بود؛ چراکه کار دانشگاهی، تدریس و همنشینی با اصحاب فرهنگ یعنی اهل کتاب نویسندگان، مورخان و مترجمان فضای فکری مناسبی را برای ایشان مهیا کرده بود و فراغت خوبی که بتواند تعامل بسیار مثبت علمی ادبی و فرهنگی داشته باشد. در آن زمان ایشان برای نامزدی ریاستجمهوری به سختی مقاومت میکرد و این کار را برای خود مناسب نمیدید و با تعابیر مختلفی پیشنهادهایی که به ایشان میشد را رد میکرد. بههرحال ایشان وقتی راه را در این دید که از محیط دلخواه خود فاصله بگیرد و به خواست دوستان، هواداران و اهل علم و اهل فرهنگ و دانشگاهیانی که با مراجعات مکرر از ایشان میخواستند که در صحنه سیاسی کشور حضور پیدا کند موافقت کرد، درواقع برخلاف علایق و منویات خود رفتار کرد. آقای خاتمی نیازی به قدرت و قدرتطلبی نداشت. نیازی به واردشدن به عرصه سیاسی که سختیهای زیادی با خود بههمراه دارد، نداشت. آقای خاتمی بر اساس احساس وظیفه و پاسخ دادن به تقاضای فراوان فرهیختگان کشور وارد صحنه فعالیت سیاسی شد.
در طول فعالیتهای انتخاباتی هم اگر نگاهی به سخنرانی و مصاحبه و دیدارهای ایشان داشته باشیم میبینیم که همان موقع هم نکاتی که ایشان مطرح میکرد به شکلی جلوه فرهنگی داشت و راه برونرفت کشور از مشکلات را توسعه فرهنگی و سیاسی، ایجاد همدلی بین آحاد مردم، ایجاد روابط نزدیکتر بین دولت و ملت و ایجاد وحدت، همدلی و تقویت همبستگی ملی عنوان میکردند.
آقای خاتمی جمله مشهوری داشت که عنوان میکرد: «ما باید مخالف را به دوست و همراه وهوادار خودمان تبدیل بکنیم و رفتارمان بهگونهای باشد که جاذبه بیشتری داشته باشیم تا کسانی که بهدلایلی از دایره نظام خودشان را کنار کشیدهاند یا کنار گذاشته شدهاند دوباره جذب نظام شوند». ما حتی در آخر دولت اول آقای خاتمی هم شاهد همین وضعیت بودیم. در آن زمان هم آقای خاتمی با توجه به مشکلاتی که برسرراهشان بهوجود میآوردند با اکراه فراوان در مقابل استدلالهای متعدد و مکرر فرهیختگان مردم، تن به شرکت دوباره در دوره دوم انتخابات ریاستجمهوری دادند. بنابراین این سخنی که ایشان امروز مطرح کردهاند، سخن تازهای نیست.
اگر چه به نظر میرسد عزم ایشان نسبت به شرایط گذشته جدیتر است. آقای خاتمی با این باور که بالاخره دوران شکوفایی و بهرهدهی هر مدیری محدودیت دارد و باید عرصه را برای نیروهای جدید جوان و تازهنفستر و تواناتر حتی از لحاظ فیزیکی باز بکنند، چنین سخنانی را بر زبان آوردهاند. البته من خودم تحلیلم این است که اگر شرایط کشور بهگونهای اقتضا کند که شرایط حضور آقای خاتمی در عرصه فعالیت سیاسی مهیا باشد، ممکن است دوباره با استدلالی که فرهیختگان جامعه و آحاد مردم داشته باشند ایشان دوباره احساس وظیفه کنند و به خواست عمومی احترام بگذارند، اما قطعا خود ایشان به استقبال چنین اتفاقی نخواهد رفت. چه عدهای بخواهند و چه عدهای نخواهد واقعیتهای جامعه را بپذیرند آقای خاتمی در میان مردم از محبوبیت بالایی برخودارند. همچنین سعهصدری که ایشان در مواجهه با مخالفان خود دارد و جاذبهای که در کلام و بیان ایشان است بهطور حتم انسجام ملی و وحدت ملی را افزایش خواهد داد.
بهتازگی برخی از نمایندگان مجلس بهدنبال ممنوعالتصویری و ممنوعالبیانی آقای خاتمی هستند. نظر شما درباره این اقدامات چیست؟
این طبیعی است که در یک جامعه برخی افراد یا گروهها دیدگاههای متفاوتی نسبت به بزرگان خود داشته باشند. خیلی از بزرگان دینی و علمی در سطح جهان و حتی کشور خودمان در گذشته و حال بودهاند که برخی افراد آنها را برنمیتابیدند. یعنی تفکرشان به شکلی است که برخی آن را نمیپسندند. درمورد آقای خاتمی اما باید عنوان کنم، افراد محدودی از عمق تاثیرگذاری ایشان در زیر لایههای اجتماعی در هراسند که دست به چنین اقدامات نخنما شدهای میزنند؛ اگر اینطور نبود چرا مثلا نمیگفتند آقای اوباما را ممنوعالتصویر کنید یا سخنرانی او را پخش نکنید؛ آیا نگران اوباما نیستند؟ البته من قصد مقایسه ندارم بلکه میخواهم بگویم برای مثال برخی آدمها اگر بهترین غذا را هم جلویشان بگذارند آن غذا باب طبعشان نیست و نمیپسندند.
مگر میشود کسی را ممنوعالکلام کرد؟ در دوره پهلوی افراد را ممنوعالمنبر میکردند و تصور میکردند که با این کار حرف حق فراموش میشود. درحالی که خیلی از بزرگان که ممنوعالمنبر میشدند و اجازه صحبت کردن به آنها داده نمیشد، وقتی سخنی بر زبان جاری میکردند، بیشتر مورد توجه مردم قرار میگرفت. من معتقدم این عده به جای این کارها به نواقص کار بپردازند و ببینند مشکل از کجاست. این عده باید در رفتارخود تجدیدنظر و سینه خود را فراختر کنند تا با مردم رابطه بهتر و صمیمیتری داشته باشند. این عده با کوتهفکری در این فکر هستند که وقتی کسی وجود دارد که مردم دوستش دارند آن را از مردم مخفی کنیم و به مردم نشان ندهیم. این بدین معنی است که خود این عده هم باور دارند که مردم به او علاقهمند هستند که چنین چیزی میگویند و گرنه مگر تلویزیون از آقای خاتمی چقدر تصویر نشان داده یا مثلا روزنامهها از ایشان چقدر مطلب مینویسند که اینها اینقدر نگران هستند؟ دلیل این قضیه این است که چون صحبتهای آقای خاتمی از دلشان برمیآید و بر دل مردم مینشیند اینها نگران همان چهار کلمه حرفی هستند که از زبان ایشان زده میشود.
شاید در ابتدای اینکه جنبش دوم خرداد با شعارهای مانند توسعه سیاسی و احترام به سلایق متفاوت در کشور به وجود آمد انتظار این بود که این جنبش در دولتهای بعدی نیز تدوام داشته باشد. اما به یکباره و با رویکارآمدن محمود احمدینژاد گرد غباری بر دستاوردهای جریان اصلاحطلبی ایران پاشیده شد. سوال اساسی این است که چرا پس از ۸ سال دولت اصلاحات کار کشور بهجایی رسید که مردم به شخصی اقبال نشان دادند که برخلاف جریان اصلاحطلبی حرکت میکرد. این چنین اتفاقی در کشور رخ داد؟
در این زمینه باید عنوان کنم در سال ۸۴ تشتتآرا بین اصلاحطلبان زیاد شده بود. تعدد افراد و تقسیم آرا خود به خود شانس موفقیت را برای جریان اصلاحطلبی کاهش میداد. نکته دوم اینکه آن روز چهرهای که از آقای احمدینژاد مطرح شد، چهرهای نبود که بعدها در دو دولت بعدی دیده شد. در آن زمان چهرهای که از آقای احمدینژاد به افکار عمومی معرفی میشد، چهرهای بود که واقعا مردمی بهنظر میرسید و به زبان عوام با مردم سخن گفت. حتی اینکه وی از یک پایگاه دانشگاهی و بهعنوان یک استاد دانشگاه معرفی میشد سبب اقبال دانشگاهیان نیز شده بود.
مردم در آن زمان خیلی نتوانستند تفکیک کنند که پشت این چهره رفتار دیگری وجود دارد. از آن طرف هم واقعا تلاش چشمگیری علیه آیتا... هاشمی بهصورت خیلی گسترده در جریان بود و سوالات زیادی در ذهنها ایجاد شده بود که فرصت و مجال پاسخ دادن به آنها وجود نداشت. اگر خاطرتان باشد آقای هاشمی هم در آن انتخابات به استانها سفر نکرد و به همین جمله اکتفا کردند که همین که مردم مرا میشناسند، کفایت میکند. درحالی که در انتخابات شاید این تحلیل، تحلیل درستی نبود و ایشان هم باید مثل بقیه نامزدها در استانها حضور پیدا میکرد و از نظرات و برنامههای خود دفاع میکرد تا مردم امکان مقایسه بهتر و انتخاب درستتری را پیدا میکردند. بنابراین عوامل متعددی برای پیروزی احمدینژاد در انتخابات سال۸۴ وجود داشت. عواملی مانند عدم حضور آقای هاشمی در سطح استانها، تعدد نامزدهای اصلاحطلب و ماندنشان در پای کار تا آخرین لحظه و همچنین ائتلاف نکردن و تشتتآرا در بین جریان اصلاحطلبی در این زمینه دخیل بودند. همه این موارد را که باهم جمع کنیم، نتیجه همان میشود که در سال ۸۴ اتفاق افتاد.
وضعیت اصلاحطلبان را هماکنون با توجه بهروی کارآمدن دولت آقای روحانی چگونه ارزیابی میکنید؟ بههر حال برای همه محرز شد که در انتخابات سال ۹۲ این اصلاحطلبان بودند که مسبب اصلی سرکار آمدن آقای روحانی شدند. شرایط را چطور میبینید؟ اصلاحطلبان در دولت تدبیر و امید چه اهدافی را دنبال میکنند؟ آیا رفتار آقای روحانی نسبت به اصلاحطلبان آنگونه که اصلاحطلبان انتظار دارند، بوده است؟
اتفاقی که در انتخابات ریاستجمهوری۹۲ رخ داد، اقدامی عالمانه، هشیارانه و فداکارانه از سوی آقای دکتر عارف بود که روی جمعبندی و مدیریت آقای خاتمی حاصل شد. نقش آقای خاتمی در پیروزی آقای روحانی در انتخابات بسیار پررنگ و تأثیرگذار بود. از سوی دیگر اقدام ایثارگرانه و بزرگ دکتر عارف بود که امکان موفقیت را برای آقای دکتر روحانی فراهم کرد. این اقدام نقطهعطفی در زندگی آقای دکتر عارف و فعالیت سیاسی اصلاحطلبان خواهد بود که قابل انکار نیست. اما اینکه اصلاحطلبان در دولت چه وضعیتی دارند، من میخواهم بگویم اصلاحطلب واقعی کسی نیست که بگوید کار باید فقط به دست من اجرا بشود ولاغیر.
اصلاحطلب واقعی کسی است که میگوید باید آن مشی و منش اصلاحطلبانه برای بهروزشدن موضعگیریها، رفتارها، برنامهها بهطور صحیح و همراه با عقلانیت و احترام به حقوق دیگران دنبال شود. اصلاحطلب واقعی معتقد است منش اصلاحطلبی باید ادامه پیدا کند ولو اینکه به دست اصلاحطلبان هم نباشد. چه اشکالی دارد که مشی اصلاحطلبی به دست افرادی که اصلاحطلب نیستند دنبال شود. اگر چنین اتفاقی افتاد باید آن را به فال نیک گرفت و خوشحال هم بود؛ چراکه بلوغ و انعطاف سیاسی یک جامعه را میرساند. مهم این است که مملکت آن مسیر تعالی را طی بکند، در جا نزند، عقب نماند، خشونت نهی بشود، همین اعتدالی که آقای روحانی شعارش را داده در امور مختلف کشور جریان داشته باشد، تندروها به حاشیه بروند و یا کنترل بشوند، مردم احساس رضایت داشته باشند و در یک فضای آرام و آزادی تنفس و زندگی کنند. به نظر من اگر بگوییم که همه وزرا و مدیران و دستاندرکاران باید اصلاحطلب باشند یک موضوع فرعی است و نسبت به اصل موضوع که تحقق اهداف و خواستههای اصلاحطلبانه است، اغماض شده است.
با این وجود مواضعی که ما بهطور علنی از آقای روحانی در روزنامهها و صداوسیما و در سخنرانیهایشان مشاهده میکنیم، میتوان به این نتیجه رسید که مواضع ایشان بسیار نزدیک به مواضع اصلاحطلبان است. اینکه در کابینه ایشان چند وزیر اصلاحطلب وجود دارد و یا اینکه چه تعداد از استانداران در جریان اصلاحطلبی تعریف میشوند بهنظرم فرعی و اصلا قابل ذکر و قابل بحث نیست. مهم این است که این مسیر درستی باشد و طبیعی است که افرادی که با آن اهداف نزدیک هستند و این مشی را قبول دارند و با آن همراه هستند، عضو دولت باشند و با آقای روحانی همکاری کنند. البته بنده سخنگوی اصلاحطلبان نیستم و دیدگاه شخصی خود را بیان میکنم. ولی فکر میکنم بهجای اینکه بپردازیم بهاینکه چگونه اصلاحطلبان را بهکار گرفتهاند، بپردازیم به اینکه مشی اصلاحطلبی و اعتدالی را که خود ایشان شعار دادند تاکنون چه توفیقاتی داشته است. با این اوصاف اصلاحطلبان با توجه به گفتار و رفتار آقای روحانی از آنچه درکشور اتفاق افتاده، رضایت دارند.
عملکرد کلی آقای روحانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ دولت تدبیرو امید تاکنون چه نقاط ضعف و مثبتی داشته است؟
طبیعی است که نقاط ضعف و قوت در تمامی دولتها وجود دارد. هیچ انسان و دولتی هم کامل و عاری از خطا نیست و احتمال خطا و اشتباه برای همه ما وجود دارد. بهنظرم مهمترین دستاورد دولت آقای دکتر روحانی این است که امید را در دل مردم زنده کرده است؛ امید به اصلاح امورمردم، امید به اصلاح وضعیت معیشت مردم و امید به فراهم آوردن یک فضای آرام و به دور از تنش در عرصه داخلی و در عرصه بینالمللی؛ همه اینها را باید به فال نیک گرفت. بهرغم این مساله در طول یک سال و چند ماه گذشته، بسیاری از تندروها کوشیدند که این امید را به یأس تبدیل کنند و این دولت را ناکارآمد نشان بدهند. تندروها تلاش کردند روی مواضع سیاست خارجی دولت علامت سوالهای بزرگ بگذارند، همایش بگذارند و در بین مردم روحیه یأس و ناامیدی نسبت به عملکرد دولت ایجاد کنند، و بهنام اینکه نسبت به آینده مردم دلواپس هستیم، خود باعث دلواپسی مردم شدند.
با این وجود هنر بزرگ دولت این بوده است که دولت هنوز توانسته امیدواری را در دل مردم پرفروغ نگه دارد و این هنر بزرگی است که دولت موفق به انجام آن شده است. دولت اما ضعفهایی هم داشته است؛ ضعفهایی که ازجمله آن میتوان به عملکرد اقتصادی و تبلیغات مربوط به یارانهها یا پرداختهای نقدی یارانهها اشاره کرد که احساس میشود در این زمینه کمدقتی و عجولانه رفتار شده و جوانب تصمیمگیری بهطور کامل سنجیده نشده است. اما درمجموع اگر شرایط اقتصادی را با سال گذشته مقایسه کنیم، میتوان عنوان کرد که امروز فعالان اقتصاد نسبت به گذشته احساس امیدواری بیشتری میکنند. کسبوکار رونق گرفته است و نرخ تورم بهصورت محسوسی کاهش پیدا کرده است. امیدواریم با تدابیر دولت همچنان شاهد کاهش تورم باشیم و وضعیت اقتصادی کشور روزبهروز به سمت ثبات بیشتر حرکت کند. ایجاد امیدواری برای فعالان اقتصادی از دستاوردهای مهم دولت بوده است. در سیاست خارجی هم همچنان امیدواری وجود دارد. خوشبختانه رهبری هم بهطور مکرر اعلام کردند که دولت را تائید میکنند و به دولت اعتماد دارند. حمایت ایشان برای افرادی که نگران و دلواپس بودند، بسیار راهگشاست.
درباره انتخابات مجلس آینده گمانهزنیهای زیادی در بین طیفهای مختلف سیاسی وجود دارد. این درحالی است که یکی از مهمترین چالشهای دولت آقای روحانی تاکنون با مجلس نهم بوده است. اصلاحطلبان درصدد حضور قوی برای به دست آوردن کرسیهای بیشتری از مجلس هستند. از سوی دیگر اصولگرایان قرار دارند که درصورتی که مجلس دهم را هم مانند ریاستجمهوری از دست بدهند تقریبا از صحنه سیاسی کشور خارج میشوند. در نتیجه به دنبال حضور جدی و قوی در انتخابات آینده هستند. ضمن اینکه از حضور احتمالی افرادی مانند احمدینژاد و یارانش با هدف برهم زدن برنامههای انتخاباتی گروههای سیاسی بهخصوص آرای اصلاحطلبان نیز نباید غافل شد. تحلیل شما نسبت به انتخابات مجلس آینده که به نظر انتخابات بسیار مهمی نیز خواهد بود، چیست؟
همانطور که اشاره کردید، انتخابات مجلس آینده انتخابات بسیار مهمی است. در واقع مردم بهای رأیی که در انتخابات ریاستجمهوری به آقای روحانی دادند را توسط تندروها در مجلس پرداخت کردند. به همین دلیل انتخاب نمایندگانی که تکمیلکننده رأی مردم در ۲۴خرداد باشد و از سیاستهای دولت تدبیر و امید حمایت و پشتیبانی کند، مساله بسیار مهم و کلیدی برای آینده کشور است و همه مردم و مسئولان باید بهطور جدی به آن فکر کنند. اما این مساله را که اگر در این انتخابات اصولگراها رای اکثریت نیاورند از صحنه سیاسی حذف خواهند شد را بنده قبول ندارم. کمااینکه در دوره اصلاحات هم اصولگراها چه در مجلس و چه در دولت موفقیتی نداشتند، اما در عرصه سیاسی حضور داشتند و فعالیت میکردند. فعالیت سیاسی و در عرصه سیاسی حضورداشتن الزامأ بهمعنای در دولت یا مجلسبودن نیست. از سوی دیگر هم باید این نکته را بپذیریم که همه اصولگرایان مثل هم نیستند و طیفهای مختلفی از عقلا و نیروهای معتدل گرفته تا تندروها و افراطیون در جریان اصولگرایی حضور دارند. بسیاری از اصولگراها در انتخابات ریاستجمهوری به آقای روحانی رأی دادند.
برخی از اصولگرایان هم حامی آقای روحانیاند اما خطشان را از مواضع ایشان جدا کردهاند. بههر حال عدهای تندرو و رادیکال هم هستند که با دولت و مواضع آقای روحانی به هر نحو و با هر امکاناتی که دراختیار داشته باشند، مخالفت میکنند. بنابراین فکر میکنم، میشود و میتوان متوقع بود که مجلس آینده، مجلس نسبتا خوبی خواهد بود که تداومدهنده آرا و نظرات مردم در انتخابات ریاستجمهوری باشد و تحقق شعارها و برنامههای رئیسجمهور منتخب را در آینده ممکن کند. اگر قرار باشد که مجلس، مجلسی باشد که هر روز کارت زرد نشان بدهند، هر روز تهدید به استیضاح باشد، نداند که مدیر دولت حق دارد برای خودش تصمیم بگیرد، حق دارد که مدیرش را جابهجا کند و مدیر متناسب با برنامههای خودش را سر کار بیاورد، مطمئنأ مجلس آینده به مشکل برمیخورد. مجلس اگر نداند چه وظایفی دارد و در چه جاهایی باید دخالت کند و در چه جاهایی نباید دخالت نکند، معلوم است که نمیتواند برنامهریزی درستی هم برای آینده و حل مشکلات مردم داشته باشد.
همچنین دولتی که مدیران و وزرایش دائما بخواهند تحتفشار بیدلیل مجلس باشند، نمیتوان توقع داشت به وعدههایی که به مردم داده است، جامه عمل بپوشاند. بعد هم عدهای میگویند، پس چه شد آن وعدههایی که دادید؟ همه ما باید توجه داشته باشیم که تحقق وعدههایی که آقای روحانی و دولت ایشان داده است، بستگی به فراهمشدن شرایط و بسترهای مناسب آن دارد. یکی از عوامل تحقق وعدههای دولت هم عواقبش هم حمایت مجلس و حوزه قانونگذاری و نظارت است. فکر میکنم مجلس آینده مجلس خوبی خواهد بود؛ مجلس یکدستی که اکثریت نمایندگان حاضر در آن از برنامههای آقای رئیسجمهور حمایت و کمک کنند تا مشکلاتی که در چند ساله گذشته بهوجود آمده است با سرعت بیشتری حل شود.
ارسال نظر