۱۲۴۹۲۴۸
۱ نظر
۲۸۰۵
۱ نظر
۲۸۰۵
پ

سرنوشت تلخ شکوفه اشک روانشناسش را درآورد

وقتی برای آخرین بار با من تماس گرفت تا سفره دلش را نزد قدیمی ترین دوست خود بگشاید، خیلی سریع و کوتاه پاسخش را دادم تا در فرصت مناسبی پای درد دل هایش بنشینم چرا که آن روز ارباب رجوع زیادی داشتم و سرم به شدت شلوغ بود اما روز بعد خبر مرگ تلخ او را شنیدم و ...

رکنا: وقتی برای آخرین بار با من تماس گرفت تا سفره دلش را نزد قدیمی ترین دوست خود بگشاید، خیلی سریع و کوتاه پاسخش را دادم تا در فرصت مناسبی پای درد دل هایش بنشینم چرا که آن روز ارباب رجوع زیادی داشتم و سرم به شدت شلوغ بود اما روز بعد خبر مرگ تلخ او را شنیدم و ...

 این ها بخشی از اظهارات زن جوانی است که پس از خودکشی دوست قدیمی اش با عذاب وجدان خاصی دست و پنجه نرم می کرد.

او درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: 15 سال قبل رفاقت من و شکوفه در اولین ترم تحصیلی دانشگاه به مهر و محبت بی نظیری گره خورد به گونه ای که رازدار یکدیگر بودیم و در چمن زار عاشقانه ها قدم می زدیم.

او رنگین کمانی از شور و هیجان و مهر و عاطفه بود که با تابش خورشید به همه انرژی می داد اما در قلبش کوهی از غم و نامهربانی های روزگار نهفته بود. با این حال معنای واقعی واژه زن در وجودش خلاصه می شد و من بارها در محافل دوستانه درس های عشق و اخلاق را از او آموختم. چند ماه بعد تازه متوجه شدم که خود غصه سنگینی دارد.

یک روز سفره زندگی اش را در برابرم گشود و گفت: در 16 سالگی با جوان 30 ساله ای ازدواج کردم که هیچ گاه احساسات زنانه ام را نمی فهمید. او مردی بی مسئولیت، بی احساس و تهی از هرگونه مهر و محبت بود و از سوی دیگر من هم حتی الفبای زندگی مشترک را درک نمی کردم اما انگار محکوم به «فهمیدن» بودم.

شکوفه  سال ها بعد و در حالی که تحصیلات تکمیلی «کارشناسی ارشد» را به پایان رسانده بود روزی از خیانت همسرش پرده برداشت و با قلبی شکسته گفت که فرزندانش نیز نه تنها به او بی مهری می کنند بلکه مسیر شوم پدرشان را ادامه می دهند به گونه ای که واژه مادر را نمی شناسند و از او فقط آشپزی و خانه داری را انتظار دارند چرا که از پدر مهندس شان فقط هنر تحقیر و رفع نیازهای مالی شان را آموخته بودند،نمی دانم اگر دختری داشتم مهر مادر بر قلبش جاری می شد و مرا عاشقانه در آغوش می کشید یا او نیز مانند سه فرزند پسرم می شد.

با این حال من فقط سکوت می کردم تا با واکنش های تند آن ها روبه رو نشوم چرا که شوهرم طوری با من رفتار کرده بود که هیچ وقت جرئت بازخواست از فرزندانم را نداشتم و تنها نیازهای رفاهی و مادی آن ها را برطرف می کردم. از سوی دیگر همواره از این که همسرم به دلیل موقعیت اجتماعی و شغلی خود با زنان غریبه ارتباط داشت رنج می کشیدم و سال ها در آرزوی تبریکی از سوی همسرم ماندم که سالروز ازدواج  یا روز زن را به خاطر داشته باشد اما تلخ تر از این روزهای سیاه لحظه ای بود که فهمیدم یونس قصد ازدواج با  دختر 18 ساله ای را دارد که از مدتی قبل در شرکت مهندسی او استخدام شده بود.

باز هم سکوت کردم چرا که دیگر سال های جوانی ام سپری شده بود و احساس می کردم دیگر در قلب همسرم جایی ندارم و ...

زن 45 ساله که دیگر اشک از چشمانش جاری شده بود در ادامه این ماجرا گفت: سال ها بود که شکوفه سیر تا پیاز زندگی اش را صادقانه با من در میان می گذاشت و من هم به دلیل این که در رشته روان شناسی تحصیل کرده بودم، بی ریا و بدون ادعا پای درد دل هایش می نشستم و او را به زندگی امیدوار می کردم تا این که او چند روز قبل و در یک صبح دلهره آور با من تماس گرفت،

اما ارباب رجوع زیادی در اطرافم نشسته بودند و حتی فرصت صرف صبحانه هم نداشتم. از تماس شکوفه در آن ساعت روز فهمیدم که باز هم با یک مشکل حاد خانوادگی روبه رو شده است و مرا آخرین امید خود می داند تا مانند همیشه تاروپود از هم گسسته زندگی او را به یکدیگر گره بزنم اما من با پاسخ هایی کوتاه صحبت درباره زندگی اش را به فرصت دیگری موکول کردم و با قطع شدن تلفن صدای شکستن قلب او را نیز شنیدم و به همین دلیل استیکری با مفهوم شرمندگی و ناراحتی برایش فرستادم تا بدین گونه از قدیمی ترین دوستم عذرخواهی کرده باشم.

خلاصه آن روز گذشت و من صبح روز بعد را در حالی آغاز کردم که خبر خودکشی شکوفه مرا پشت میز کارم میخ کوب کرد. باورم نمی شد به همین راحتی صمیمی ترین دوست زندگی ام را از دست داده باشم، آن جا بود که بی اختیار ساعتی را در خلوت خودم گریستم و مدام افسوس می خوردم که ای کاش به جای ارسال استیکر دقایقی را با او همدردی می کردم، نمی دانم آن همه امید و انرژی چگونه به واژه تلخ خودکشی رسید و من حالا با عذاب وجدانی عجیب درگیر شده ام که ای کاش ...

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ناشناس

    من خانم 42 ساله ام با کوهی ازغم. اما خداروشاکرم که دختر وپسرِ باهوش وعاقلی به من داد. گاهی باهاشون دردِ دل میکنم وکمی سبک میشم. توکل برخدا.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج