ماجرای رقابت احمد گلشیری با برادرش
ضیاء موحد میگوید: «احمد گلشیری با هوشنگ گلشیری رقابتی داشت که البته این رقابت معنایی نداشت، زیرا او مترجم بود و برادرش نویسنده.»
ایسنا: ضیاء موحد میگوید: «احمد گلشیری با هوشنگ گلشیری رقابتی داشت که البته این رقابت معنایی نداشت، زیرا او مترجم بود و برادرش نویسنده.»
ضیاء موحد شاعر و منطقدان در پی درگذشت هوشنگ گلشیری در گفتوگویی، درباره اینکه شاید این موضوع به این دلیل باشد که نامش زیر سایه نام برادرش قرار گرفته بود، توضیح داد: «این بلایی است که سر همه کسانی میآید که اسمشان زیر نام یکآدم معروفتر از خودشان قرار میگیرد؛ این را در مورد برادر مرحوم همایی هم دیده بودم. تا جایی که خاطرم هست هرجا مینشست، به نحوی میخواست بگوید، من کمتر از جلال همایی نیستم. این را در خیلیها دیدم. در خانوادههایی که یکنفر شهرت بیشتری پیدا میکند، مشکل بهوجود میآید. این موضوع هم کاملا طبیعی است، کسی نمیخواهد که همیشه زیر سایه دیگری باشد، چیز عجیبی نیست.»
موحد همچنین گفت: «زندهیاد گلشیری از همان ابتدا با جُنگ اصفهان همراه بود، سهمش هم ترجمه داستان بود. او کارهای تئوری ترجمه نمیکرد، همه ترجمههایش داستان بود که بعدا مجموعه شد. نکته جالب در ترجمههایش این بود که میگشت تا ببیند راجعبه این داستان چه حرفهایی زدهاند و آنها را هم ترجمه میکرد. بنابراین کارهایش، هم ترجمه داستان بود و هم معرفی داستان و شگردهایی که نویسنده به کار برده است. این موضوع مورد توجه افرادی قرار گرفت که به داستان علاقه داشتند.»
او سپس گفت: «گلشیری آدم نسبتا منزویای هم بود؛ اخلاق خاصی داشت و این اخلاق خاص او باعث میشد، منزوی باشد. این اواخر هم همین مساله مشکلاتی ایجاد کرد. متأسفانه نویسندهها و مترجمانی که در جایی غیر از تهران زندگی میکنند، عوامل افسردگیشان خیلی بیشتر از کسانی است که در تهران هستند. »
این شاعر در بخش دیگری از سخنان خود یادآوری کرد: «گلشیری گاهی به تهران میآمد و میگفت باید با افراد ارتباط داشته باشیم ولی اینجا که میآمد، ارتباط چندانی با افراد نمیگرفت. مثلا به من هیچوقت تلفن نکرد، مگر اینکه ضرورتی پیش میآمد، آن هم زمانی بود که هوشنگ گلشیری زنده بود و باهم به منزل ما آمدند. آمدنش به تهران هم موضوع تعجبآوری بود، این همه راه را به خود هموار میکرد و میآمد، فقط سراغ ناشر میرفت و کمی مینشست و بر میگشت. البته او بیقراری دایمی داشت و اصلا یکجا بند نمیشد.»
موحد در پایان گفت: «یادش بهخیر! در زمینه کارهایی که میکرد، آدم خیلی مثبتی بود و خیلی هم به کارهایش وابسته بود. متأسفم که به این شکل و با بیماری از دنیا رفت.»
ارسال نظر