طلسم استخوان الاغ برای ورود به آمریکا!
مرد رمال به بهانه فراهم كردن مقدمات سفر ۲ خواهر ميانسال به كشور آمريكا، از آنها كلاهبرداري كرده و خواسته بود استخوانهاي الاغ را همراه داشته باشند تا بتوانند بهراحتي از فرودگاه عبور كنند.
رسيدگي به اين پرونده ۲۴ شهريور امسال با شكايت ۲ خواهر مبني بر كلاهبرداري از سوي يك مرد رمال در دستور كار ماموران پليس در پايگاه نهم پليس آگاهي تهران قرار گرفت.
با تحقيق از شاكيان معلوم شد، مرد رمالي به بهانه اين كه ميتواند مقدمات سفر ۲ مالباخته به كشور آمريكا را فراهم كند، آنها را فريب داده و ميليونها تومان از آنها كلاهبرداري كرده است.
يكي از شاكيان در ارتباط با آشنايياش با رمال شياد گفت: براي خريد دلار به يكي از بانكهاي شمال تهران رفته بودم كه با يك زن آشنا شدم. او گفت با شوهرش اختلاف جدي داشته و براي حل مشكلات به خانه يك رمال رفته و از او نسخههاي خوشبختي خريده است. بعد از چند هفته نسخهها اثر كرده و با تغيير رفتار شوهرش روبهرو شده است.
شاكي اضافه كرد: زن غريبه از من خواست اگر تمايل داشته باشم ميتواند مرا با مرد رمال آشنا كند تا مشكلاتم حل شود. پس از آن كه اعتمادم به او جلب شد، آدرس خانه رمال را گرفتم و به همراه خواهرم به خانهاش در شهرري رفتيم.
نخستين ملاقات با مرد رمال
زن شاكي گفت: در نخستين ملاقاتمان مرد رمال كاسهاي پر از آب را مقابلمان قرار داد و گفت: يك طلسم سنگين بر زندگي شما ۲ خواهر افتاده و به اين زوديها شكسته نميشود. وي افزود: وقتي مرد رمال از وضعيت زندگي كمي حرف زد، ديگر مطمئن شديم او ميتواند مشكل سفرمان را حل كند. به رمال گفتيم يكي از اقواممان كه در آمريكا زندگي ميكند، برايمان دعوتنامه فرستاده است اما قادر به سفر نيستيم.
شاكي گفت: مرد رمال با شنيدن حرفهاي من و خواهرم ادعا كرد با نوشتن يك نسخه ميتواند مشكلمان را حل كند؛ بنابراين دستمالي به ما داد و با خواندن وردهايي درون يك كاغذ، متنهايي را روي آن نوشت و تحويلمان داد. بعد خواست به مدت يك ماه آن را در ميان لباسهايمان پنهان كنيم.
وي اضافه كرد: طبق اين خواسته عمل كرديم، اما بينتيجه بود. دوباره به ملاقات رمال رفتيم، اما او هر بار بهانه ميآورد و به مدت يك سال ما را فريب ميداد و به عناوين مختلف نسخههاي عجيب و غريب، كوزه شكسته و استخوانهاي فرسوده به ما ميداد تا در حياط خانهمان دفن كنيم يا در كنج اتاقهاي خانه قرار دهيم و در اين زمينه با ديگر اعضاي خانوادهمان حرفي نزنيم.
شاكي با اشاره به كلاهبرداري مرد رمال گفت: يك سال گذشت و ما موفق به سفر نشده بوديم و رمال ۴ ميليون تومان از ما گرفته بود.
وي افزود: يك ماه پيش دوباره به ملاقات رمال رفتيم كه اين بار ادعا كرد يك طلسم سنگين در زندگي شما وجود دارد و اين مشكل حل نميشود مگر آن كه استخوان الاغ را تا پايان سفر و رفتن به آمريكا با خود حمل كنيم.
زن شاكي گفت: با پرداخت ۲۰ ميليون تومان ديگر طبق آخرين خواسته مرد رمال، من و خواهرم پيراهني كه او روي آنها نسخههاي خوشبختي نوشته شده بود، به تن كرديم و استخوان الاغ را درون چمدانهايمان گذاشتيم و به سفارت آمريكا در دبي رفتيم. قرار بود پيش از دادن گذرنامههايمان به پليس فرودگاه دبي، بر استخوانها فوت كرده و با نزديك شدن به مامور مستقر در آنجا وردهايي را براي او بخوانيم.
زن شاكي اضافه كرد: اين كارها را يكي پس از ديگري در فرودگاه انجام داديم؛ اما مامور فرودگاه پس از مشاهده گذرنامههايمان گفت: شما نميتوانيد به آمريكا سفر كنيد. در همين موقع استخوان الاغ را دوباره از چمدانهايمان بيرون آورده و با خواندن وردهايي آن را مقابل مامور فرودگاه گرفتيم كه او وحشت كرد و از همكارانش كمك خواست. در همين موقع آنها به ما شك كرده و پس از دستگيري، ما را از دبي اخراج كردند.
شاكي ادامه داد: بلافاصله پس از بازگشت به تهران، به خانه رمال رفتيم؛ اما خبري از او نبود.
در پي شكايت اين دو خواهر، قاضي سپهري، رئيس شعبه پنجم دادياري دادسراي شهرري، دستور ويژهاي را در اين زمينه صادر كرد.
ماموران پايگاه نهم پليس آگاهي با اطلاعات به دست آمده از شاكيان، به خانه رمال فراري در شهرري رفتند، اما با تحقيق از همسايهها معلوم شد او خانه اجارهاياش را تحويل صاحبخانه داده و به مكان ديگر نقل مكان كرده است. جستجوها براي دستگيري رمال شياد ادامه داشت تا اين كه خانه جديد وي در حومه شهرري شناسايي شد و او را ۲ روز پيش دستگير كردند.
با انتقال رمال ميانسال به پليس آگاهي، وي بازجويي شد و گفت: ۱۶ سال است كه در محلهها و شهرهاي مختلف رمالي ميكنم. چندي پيش به شهرري آمده و با دروغ و وعدههاي فراوان به مردم از آنها كلاهبرداري ميكردم. ۲زن تهراني را نيز فريب دادم.
منبع: جام جم
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
نظر کاربران
چقدر بعضیها ساده لوح هستن ، استخوان الاغ!!!!! اگه الاغ شانس داشت که الاغ نمیشد میشد طاووس!!!!!
والا اگه الاغ شانس داشت الاغ نمیشد که بقول بدون نام