فروش پوست گوجه فرنگی آسیابشده جای زعفران!
روزنامه فرهیختگان در شماره امروز خود گزارشی عجیب درباره فروش برخی کالاهای تقلبی در متروی تهران را منتشر کرده است.
روزنامه فرهیختگان در شماره امروز خود گزارشی عجیب درباره فروش برخی کالاهای تقلبی در متروی تهران را منتشر کرده است.
در بخشی از این گزارش آمده به نقل از خبرنگار میدانی این روزنامه آمده:
* در کج و راستشدن برای پیداکردن سوژه مناسبی هستم که خانم جوان فروشندهای از وسط جمعیت با صدای بلند نظر همه را به خود جلب میکند و در بطریای که داخلش مایع نارنجیرنگی است را روی دستش بالا گرفته و باز کرده و ادعا میکند زعفران است و همزمان با تکانهای محکم بطری بلندبلند میگوید: «این همه پول زعفرون میدید، اگه از این گل زعفرونها ببرید همون عطر و طعم رو میده البته با هزینه کمتر» و در بطری رو میبندد و تندتند شروع میکند به تکاندادن و تبلیغ کردنش و بهنوعی شلوغکردن فضا. در همان چند دقیقه عطر ملایم زعفران در فضا پیچیده و کمکم خانمها برای خرید ترغیب میشوند. خب بهنوعی استفاده بهینه از زمان و مکان است؛ هم در مسیر خریدشان را کردهاند، هم جنس به قیمت خریدهاند و دقیقا الان وقتزدن تیر خلاص از طرف خانم دستفروش است.
* خانم جوانی که به فاصله هفت، هشت نفری از فروشنده زعفران ایستاده با صدای بلند به بغلدستیاش میگوید: «آخآخ چه خوب شد دیدمش خدا خیرت بده صداش میکنی» و زن بغلدستی از همهجا بیخبر فروشنده را صدا میکند که «خانم مشتری داری». فروشنده از لابهلای مردم اشاره میکند «چندتا؟» و خانم با اشاره دست میگوید سهتا، دستش را جمع میکند و حالا وقت مانیفست است تا فروشنده بستهها را جدا کند و به او برساند. شروع میکند که «مامانم و خواهرم دفعه پیش که ازت خریدم گفتن دیدمت واسشون بگیرم، والا تو این گرونی کی دستش به زعفرون میرسه اینم که همونه» و آبوتاب ادامه میدهد که «چه طعمی و چه رنگی» همین باعث دست گرفتن فروشنده میشود که «خانمها مشتریمم تو واگن هست ازش بپرسید بعد بخرید» و سیل خانمهای مشتاق برای زدن بستههای گلزعفران در هوا.
* اما خانم میانسالی که کنار من ایستاده بود آروم صورتش را به سمت من میچرخاند، چادرش را با دندان سفت میکند و میگوید: «دروغ میگه خانم، پوست گوجهفرنگی رو آسیاب میکنن رنگ میزنن بهجای زعفرون، تو اون شیشه هم یه کم زعفرون ریختن که عطرش پخش بشه وگرنه کجا یکدهم قیمت اصلی زعفرون میدن، حالا گلش ریشهاش یا هر جاش» و یک والای کشداری میگوید و ریز میخندد. درحال حلاجیکردن و پیداکردن رابطه پوست گوجهفرنگی و چگونگی تبدیلش به زعفران هستم که تلفنم زنگ میخورد، به اجبار پیاده میشوم و بعد از صحبت با تلفن سوار قطار بعدی شده و با قطار بعدی ادامه مسیر را طی کنم. قطار کمی خلوتتر بود جای نفسکشیدن داشت و فرصت دیدن چهره کامل آدمها را به من میداد.
* در حالوهوای گفتوگوی تلفنیام بودم که صدا و شامورتیبازی آشنایی نظرم را جلب کرد؛ دوباره همان فروشنده و از قضا دوباره همان مشتری راضی. بله، ماجرا از این قرار بود که ساعت شلوغی مترو و ندیدن چهره آدمها و خستگی و کلافگی مسافران همه دست به دست هم میدادند تا این خانم و همکارش این مردم بیچاره را رنگ کنند و با چیدن سناریوی یک مشتری راضی و یک جنس بهقیمت، درواقع گنجشک را جای قناری به مسافران قالب کنند.
نظر کاربران
عجبا
تو این گرونی از این مسائل زیاده
متاسفانه الان این کار دروغ و فریب تو همه زمنیه ها رسوخ کرده.. تقریبا دیگه همه دارن سر هم کلاه میزارن..و هیچ اعتقاد و وجدانی هم ندارن.. از این فروشنده مترو گرفته تا اونی که قطعات یدکی برای ماشین میسازه و براشم مهم نیست که با این قطعات تقلبی چه بروز مردم میاد..
وای چرا
وای خدا یا داریم به کجا میرسیم
فقط کلاه سر هم میزاریم
ما هموطن هستیم اجنبی نیستیم
فقط تو مترو نیست ،جمعه بازارها وتوخیابون ،مغازه ها هم هست
من سرم ببری از دست فروش خرید نمیکنم ولو طلا باشه ومفتی. یا با دستگاه پوزشون. کلاهبرداری میکنن. یا اجناس تقلبی میفروشن. از مغازه دار میخرم گرانتر ولی تضمینی
درایران گرانی باعث شده که بعضیها برای پول همه صفات انسانی را زیر پا گذاشته وبا کاه گذاشتن سر دیگران کاسبی کنند تا گرانی هست این قبیل دزدی ها از دیگران نیز وجوددارد
درسته انسانیت مهمه. اما با فقر و مشکلات اقتصادی انسانیت هم از بین میره کم کم :)
دیگه نیرنگ وریا حقه بازی دروغ چیز خیلی عادی شده توجامعه اگر راستی ودرستی وصداقت دیدی باید تعجب کنی همه چیز را تو کشور از بین بردند