رازها و دروغهای «قهرمان» فرهادی
مستند «دوسر برد، دوسر باخت»؛ منبع الهام فرهادی یا مایه دردسرش؟
روزنامه همشهری: از زمانی که «قهرمان» اصغر فرهادی در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، موجی در فضای مجازی به راه افتاد که فیلم فرهادی شبیه به مستند یکی از شاگردانِ ورکشاپش به نام آزاده مسیحزاده در سال ۱۳۹۳است و فرهادی، بدون رعایت حقوق مؤلف و بیذکر منبع اقتباسش، موضوع این مستند را به فیلم درآورده است. از آن زمان، جسته و گریخته، نظرات مختلفی درباره این موضوع مطرح شد؛ بعضی از شاگرادن آن ورکشاپ در حمایت یا تقبیح فرهادی در صفحات شخصیشان در فضای مجازی به اظهارنظر پرداختند.
بعضی رسانهها و منتقدان سینما نیز این موضوع را تأیید یا تکذیب کردند و مثل همیشه که فضای پیرامون فیلمهای فرهادی بهشدت دوقطبی میشود، بر سر این مسئله هم موافقان و مخالفان فرهادی روبهروی هم صفآرایی کردند. از ابتدای اکران فیلم در ایران مجددا این موضوع مورد توجه قرار گرفت تا اینکه بالاخره روز شنبه انجمن مستندسازان لینک مستند «دوسر برد، دوسر باخت» آزاده مسیحزاده را در یوتیوب منتشر کرد تا بینندگان این مستند خود قضاوت کنند که آیا «قهرمان» فرهادی اقتباسی از مستند مسیحزاده است یا خیر. پس از آن، وکیل اصغر فرهادی با انتشار بیانیهای به برخی ادعاها و حاشیههای بهوجود آمده درباره فیلم «قهرمان» پاسخ داد. اما آیا واقعا مستند مسیحزاده به فیلم فرهادی شبیه است؟
شُکری همزاد رحیم
مستند «دوسر برد، دوسر باخت» درباره فردی به نام محمدرضا شُکری است که در سال 1386بهدلیل بدهی و اتهام مهریه به زندان میافتد. فیلم در سه پرده روایت میشود. پرده اول با عنوان «افسانه شکری (روایت زندانی)» ماجرای زندانی شدن شکری و پیدا شدن پول بهدست او را روایت میکند. مثل رحیم فیلم «قهرمان»، شکری هم نقاش ساختمان و اهل ذوق است و در زندان کارهایی مثل نقاشی دیوارها و کارهای تزییناتی انجام میدهد. شکری به مستندساز میگوید روزی برای خرید رنگ از زندان خارج میشود و در بازگشت به زندان، کیفی حاوی 37میلیون تومان پول پیدا میکند.
او در ابتدا وسوسه میشود که مقدار کمی از پول را به صاحبش برگرداند و مابقی را برای خود بردارد، اما از این کار پشیمان میشود. شکری حتی درباره مقدار پولی که پیدا کرده به هر کس رقمی میگوید چراکه به قول خودش زندان جای کثیفی است و احتمالا نمیخواسته دیگران کاملا در جریان موضوع قرار بگیرند. بالاخره شکری تصمیم میگیرد همه پول را به صاحبش برگرداند.
او درست مانند رحیم که در فیلم «قهرمان» در جلوی دوربین صداوسیما صحنه پیدا کردن کیف را بازسازی میکند، در مستند جای دقیق پیدا کردن کیف را شرح میدهد. مثل رحیم او هم به بانک مراجعه میکند و روی کاغذ درباره پولی که پیدا کرده اطلاعرسانی میکند، اما برخلاف رحیم که شماره زندان را در پای آگهی مینویسد، شکری شماره موبایلش را پای اعلامیه میگذارد. مستند روی این موضوع دقیق نمیشود که شکری چطور در زندان موبایل دارد، اما گویا چون مسئولان زندان به او اطمینان داشتهاند، میتوانسته با خود موبایل به داخل زندان ببرد.
باز هم مثل رحیم، شکری نامش به صداوسیمای فارس و روزنامهها میرسد و شهرتی بهدست میآورد و لوح تحسین هم میگیرد؛ هرچند در ابتدا تمایلی نداشته که موضوع رسانهای شود. مسئولان ادارهکل زندانهای فارس سعی میکنند عمل اخلاقی شکری را به آموزشهای کلاسهای فرهنگی زندان نسبت دهند، اما شکری چنین چیزی را قبول ندارد. شکری پول را به زنی به نام زهرا یعقوبی بازمی گرداند. اما تنها چیزی که از او میداند، همین نام است و نه چیزی بیشتر.
زن ناشناس
پرده دوم با عنوان «بهدنبال زهرا یعقوبی» جستوجوی مستندساز برای پیدا کردن زنی است که ۳۷میلیون پول گمشده را تحویل گرفته است. باز هم مثل «قهرمان»، هیچ نشان و نشانهای از این زن وجود ندارد و معلوم نیست روی چه حساب و کتابی شکری پول را به او تحویل داده است. حتی در مستند هم مثل فیلم «قهرمان» این فرضیه وجود دارد که شاید زن نمیخواسته همسرش بداند چنین پولی دارد و برای همین از خودش رد و نشانی باقی نگذاشته است.
در مستند به درستی مشخص نمیشود که در زمان تحویل پول به زن چه کسانی حضور داشتهاند. در انتهای پرده دوم، بین مستندساز و شکری مشاجرهای درمی گیرد. فیلمساز از اینکه شکری گاهی ناگهان غیبش میزند و جواب تلفنش را نمیدهد، شاکی است. شکری میپذیرد که گاهی جواب تلفن نمیدهد، اما زیر بار نمیرود که غیبش میزند. در پرده اول هم دیده بودیم که شکری ـ بهگفته خودش ـ وقتی پول را پیدا میکند، به مسئول زندان زنگ میزند و به دروغ میگوید حالش خوب نیست و اجازه میخواهد که به خانه برود.
شکری در آن صحنه میگوید این دروغ اول یا دومی بود که به مسئول زندان گفته است. تَرَکهای روی دیوار واقعیت مدام عمیقتر میشود. آیا اصلا زنی وجود دارد یا شکری همهچیز را جعل کرده است؟ این ابهام که کل ماجرا ساخته ذهن شکری است یا واقعا چنین اتفاقی افتاده، مستند مسیحزاده را جذاب کرده است.
یافتن حقیقت گمشده
پرده سوم با عنوان «حقیقت گمشده» به پیدا کردن زهرا یعقوبی در روستایی دورافتاده اختصاص دارد. گروه مستندساز بالاخره به روستایی میرسد که گویا زهرا یعقوبی ساکن آن است. ابتدا پدرشوهرِ زهرا را پیدا میکنند که گروه را نزد پسر و عروسش میبرد. شوهر زهرا در ابتدا با لحنی که کاملا شک برانگیز است منکر گم کردن و باز پس گرفتن پول میشود.
اما وقتی بالاخره خیالش راحت میشود که قرار نیست پول را پس دهد، میگوید: «اصلا من پول را پیدا کردم؛ دستمم اومده؛ نوش جونم کردم. شما با چه مدرکی به من پول دادی که پولی که گمشده دست من اومده؟» بعد اضافه میکند: «این پول گیر من آمده» که گروه فیلمسازی به او یادآوری میکنند که پول خودش را که گم کرده بوده، دوباره بهدست آورده و در واقع پولی گیرش نیامده است؛ شاید برای اینکه این روستایی سادهدل در مهلکه نیفتد و دچار دردسر نشود.
هر چه از زهرا میخواهند خودش حرف بزند نمیپذیرد و میگوید شوهرم به جای من حرف بزند. زهرا با اینکه زنی روستایی و احتمالا تحصیلنکرده است، اما زیرک است و حاضر نیست به راحتی پرده از حقیقت ماجرا برگیرد. فردی که به مختصات محل آشناست و همراه گروه مستندسازی است احتمال میدهد که این پول از راه فروش اشیای عتیقه و باستانی که در آن منطقه پیدا میشوند، بهدست آمده است و شاید به همین دلیل زهرا و خانوادهاش زیر بار گم کردن یا بازپسگرفتنش نمیروند.
شباهتها و تفاوتها
در آخر مستند، نوشتهای از بازگشت شکری به زندان برای سپری کردن دوران محکومیتش خبر میدهد. رحیم هم در آخر «قهرمان» به زندان بازمیگردد. جایی در فیلم شکری میگوید: «این پول تنها چیزی که برای من داشت این بود که خودم را شناختم.» رحیمِ «قهرمان» هم به واسطه پیدا کردن پول به شناخت بهتری از خودش و اطرافیانش میرسد. شکری مثل رحیم فرد شکنندهای است و همان اوایل فیلم میگوید: «من نهایت خشمم، خندمه.» حتی از نظر فیزیکی نیز شکری مثل رحیم تکیده و کشیده است.
در مستند، برخلاف فیلم فرهادی، خواهری در کار نیست، اما مادر شکری هست که حامی پسرش است. اتفاقا با اینکه حضور زیادی در مستند ندارد، اما در همان دقایقی که جلوی دوربین حاضر میشود، به راحتی میشود حس کرد چقدر نگران و غمخوار فرزندش است. همچنین، در مستند چند صحنه از حضور شکری در مکانهای تاریخی وجود دارد که حضور رحیمِ «قهرمان» را در محوطه تخت جمشید یادآوری میکند.
حتی خانم منشی زندان فیلم «قهرمان» مابهازای واقعی دارد که در مستند مسئول روابطعمومی اداره کل زندانهای فارس است و با زنی که مدعی بوده پول به او تعلق داشته، تلفنی صحبت کرده بوده. چیزهای مهمی که در مستند مسیحزاده نیست و در «قهرمان» هست، عبارت است از تأثیر شبکههای اجتماعی، شخصیت فرخنده (دختر مورد علاقه رحیم)، راننده تاکسیای که به نفع رحیم شهادت میدهد، تأکید روی فرزند رحیم و لکنتش، طلبکار رحیم و خیریهای که برای رحیم گلریزان میکند. البته، این تفاوتها بخش مهمی از روایت قهرمان را شکل میدهد و اصلا نباید خیال کرد ترکیب آنها با مصالح داستان شکری کار راحتی بوده است.
پایان تلخ یا تلخی بیپایان
نشانههای شباهت «قهرمان» به مستند «دوسر برد، دوسر باخت» بیشتر از آن است که بشود منکر آن شد. چرا فرهادی که به حسابگری معروف است، اشارهای به منبع اقتباسش نکرده است؟ وکیل فرهادی اعلام کرده آزاده مسیحزاده «در حضور 2شاهد در مؤسسه آموزشی بامداد در تاریخ 15/05/1398، متنی را به دستخط و امضای خود تهیه کرده و در آن صراحتا اظهار میکنند که ایده و طرح فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» متعلق به آقای فرهادی است.»
همچنین، طبق اعلام وکیل فرهادی، شکری کیف پول را در سال 91پیدا کرده و این اتفاق «بهصورت گسترده در مطبوعات و رسانههای سراسری و محلی انعکاس داشته است، ازجمله در گزارش تصویری مفصل شبکه استانی فارس و همچنین بخش حوادث روزنامه جام جم صفحه 19مورخ 4اردیبهشت 1391و روزنامه خبر مورخ 28فروردین 1391.بنابراین برخلاف ادعای ناصحیح خانم آزاده مسیح زاده، سوژه مذکور توسط ایشان کشف نشده است بلکه این خبر از قریب به یک سال پیش از شروع دوره فیلمسازی مستند، در سطح گستردهای در جامعه انتشار یافته است.» با این حساب، چرا فرهادی در ابتدای فیلمش با آوردن عبارت آشنای «براساس یک ماجرای واقعی» خیال خود را از بابت ادعای احتمالی مسیحزاده راحت نکرده است؟ فرهادی از نظر اخلاقی وظیفه نداشته که به اقتباسی بودن فیلمش اذعان کند؟
به هر حال، فیلمنامه «قهرمان» بهطور تمام و کمال ساخته و پرداخته ذهن فرهادی نیست. حتی شاید خود شکری بتواند از نظر حقوقی ادعا کند چون این فیلم براساس زندگی او ساخته شده، باید حق و حقوقش پرداخت شود. این ماجرا بیشباهت به داستان فیلمهای خود فرهادی نیست که مضمون اصلیشان چند بُعدی بودن حقیقت است و این بار گویا حقیقت به سود فرهادی نیست.
ارسال نظر