چرا ایران «بازی مرکب» نمیسازد؟
مهدی خرم دل در تابناک نوشت: هرازچندگاهی یک سریال جهانگیر میشود و در سراسر عالم، به پرمخاطبترین محصول دنیای مبدل میشود.
مهدی خرم دل در تابناک نوشت: هرازچندگاهی یک سریال جهانگیر میشود و در سراسر عالم، به پرمخاطبترین محصول دنیای مبدل میشود. این تعابیر برای گروهی یادآور آثاری چون «دوستان | Friends» و «بازی تاج و تخت | Game of Thrones» است اما اکنون سخن از یک سرگرمی تازه است: سریال کرهای «بازی مرکب | Squid Game | 오징어 게임» ساخته هوانگ دونگ-هیوک؛ سریالی که از نتفلیکس پخش میشود و اکنون در بسیاری از نقاط دنیا از جمله ایران طرفداران جدی دارد.
همواره این تئوری وجود دارد که غربیها حوصله زیرنویس یا فیلم و سریال خارجی دیدن را ندارند و به همین دلیل برای آثاری که نگاه به بازارهای بینالمللی دارند، دیالوگهای کمتری نوشته میشد؛ اما آثار کرهای ناقض این تئوری بودند.
فیلم «انگل | Parasite | 기생충» ساخته بونگ جون-هو نه تنها جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را برد، بلکه برنده جوایز اسکار بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم شد و در واقع برای نخستین بار یک فیلم خارجی، فیلمهای آمریکایی را در جوایز اسکار شکست داد. واکنش کرهایها چه بود؟ سرمایه گذاری سنگین برای تبدیل لوکیشن فیلمبرداری این اثر به یک جاذبه گردشگری!
«بازی مرکب» همان موفقیت را این بار در عرصه سریال سازی به دست آورده است. گروهی متشکل از ۴۵۶ شرکتکننده در گریز از روزهای سخت زندگی و با تجربیات متفاوت از زندگی، در سودای برد جایزهای به ارزش ۴۵.۶ میلیارد وون معدل ۳۸.۷ میلیون دلار، در مجموعهای از بازیهای کودکانه با عواقبی ناگوار شرکت میکنند.
فرم متفاوت این سریال، تماشاگران را با خود همراه کرده و این دقیقاً همان کاری است که یک سرگرمی موفق انجام میدهد. هنری پیل استاد دانشگاه ییل در ۱۹۴۴ به درستی این تعبیر را به کار برد که «تلویزیون آدامس چشم است | Television Is Chewing Gum for the Eyes» و بعدها فیلمسازان متعددی به آن تکیه کردند.
فیلم سازی ایرانی فراتر از خودروسازی ایرانی است
مقایسه مداوم محصولات «وی او دی»های ایرانی با تولیدات دیگر کشورها از جمله کره جنوبی که بعضاً به تحقیر صنعت سرگرمی سازی ایران نیز منتهی میشود، این پرسش را پیش آورده که چرا ایرانیها «بازی مرکب» نمیسازند؟ پاسخ کوتاه اینکه: «به همان دلیل که خودروسازهای ایرانی، هیوندای نمیسازند!» خلق یک محصول جهان نیاز به تفکر جهانی در همه سطوح و عدم ترس از رقابت با مدعیان دارد. کره جنوبی زمانی توانست خودروساز قدرتمندی شود که تمام محدودیتها را برداشت و بدون ترس از نابودی صنایع ملی، خودروساز کرهای را در معرض رقابت با خودروساز خارجی است؛ این تعابیری است که به همین وضوح از سوی خودروسازان کرهای در مستند «مستند تهران تقاطع سئول» بیان میشود.
البته این مقایسه یک ظلم در حق فیلمسازی ایرانی است، چون هیچ خودروساز ایرانی موفقیت بین المللی به دست نیاورده و فیلمهای ایرانی کلکسیون بزرگی از افتخارات بین المللی را داشتهاند؛ تنها در بازار بینالمللی آنچنان نفروختهاند. علت اصلی این است که فیلمسازی و سریالسازی ایران برای سالهای متمادی در محیط گلخانهای و محافظت شده، رشد کرده و موفقیتهای بین المللی عمدتاً غیرتجاری نیز به دست آورده اما قاطبه اهالی سینما اعتقاد دارند، اگر قرار باشد با تولیدکننده بین المللی رقابت کنند، شکست میخورند و با همین تصور، چهرههای بانفوذ سینمای ایران همواره خواستار بازار اختصاصی و انحصاری شدهاند؛ همان درخواستی که همه صنایع به ویژه خودروسازهای داخلی داشتهاند و علی رغم تامین این بازار اختصاصی نتوانستهاند به یک قدرت جهانی در خودروسازی تبدیل شوند؛ شاید دقیقاً به همین دلیل بازار انحصاری میزان انگیزههای رقابتی را به صفر نزدیک میکند.
وی او دیهای ایرانی که علی رغم سروصدای زیاد، گردش مالی بالایی ندارند و عمدتاً از مسیرهای انحصاری و با منابع تامین شده از سوی دولت سرپا شده و مسیرشان را ادامه دادهاند، دقیقاً مشابه خودروسازیهای داخلی هستند. آنها با وجود آنکه مدعی تولید داخلی هستند، حتی سریال خارجی را به شدت افراطی ممیزی و بدون خرید کپی رایت پخش میکنند؛ همانگونه که برخی خودروسازهای داخلی در رفتاری شگفت انگیز، خودروهای خودروسازهای چینی، فرانسوی و کرهای را مونتاژ کرده و به مصرف کننده داخلی میفروشند. تصور کنید اگر خودروسازی نظیر مرسدس بنز بازار انحصاری داشت و در رفتاری مشابه، هیوندای را مونتاژ و در آلمان میفروخت، اکنون چنین موقعیتی داشت؟
این سریال عمدتاً گروه نوجوان را هدف قرار گرفته که کمتر سریالی با این سطح از تولید برای آنها ساخته شده است؛ گروهی که «کی-پاپ | K-pop» یا همان پاپ کرهای گوش میکنند و حتی زبان کرهای فرامیگیرند و نه تنها در آمریکا و اروپا، بلکه در ایران هم کمتعداد نیستند. این صادرات فرهنگی محصول رفت و برگشت فرهنگی است و از قضا در رقابت با محصولات دیگر کشورها رقم خورده است. ۷.۹ میلیون کرهای اشتراک نتفلیکس را در سال ۲۰۲۱ خریداری کردهاند که بیش از ۱۴ درصد کل کرهایها را شامل میشود. وقوع وضعیت مشابه در ایران فریادهای بسیاری را در پی داشت و به همین دلیل امروز مصرف کننده ایرانی گزینهای جز پلتفرمهای ضعیف داخلی ندارد؛ اما هر رفتی، یک برگشتی دارد و این بخشی است که سیاست گذاران ما نمیبینند.
نتفلیکس حد فاصل سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ میلادی بیش از شانزده هزار شغل تمام وقت در کره جنوبی ایجاد کرده و در سال ۲۰۲۱ برنامه خود برای سرمایه گذاری ۵۰۰ میلیون دلار دیگر در کره را در دستور کار قرار داده است. با چنین مکانیزمی، درآمد صنعت سرگرمی کره جنوبی طی چهار سال اخیر ۴.۷ میلیارد دلار افزایش یافته است. بدین ترتیب درآمد کره جنوبی از صادرات فیلم، سریال، موسیقی در چارچوب صنعت سرگرمی که در واقع صادرات فرهنگ نیز محسوب میشود، به ۱۰.۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۰ رسیده که بیش از صادرات لوازم خانگی و محصولات آرایشی و بهداشتی کره جنوبی است.
بنیاد کرهای تبادل فرهنگی بینالمللی (KOFICE) از رشد ۵.۵ درصدی فروش محصولات مصرفی این کشور مانند لوازم آرایشی، پوشاک و محصولات غذایی پرداخته که در سریالها، فیلمها و موسیقیهای این کشور به کار رفته که در این زمینه شاید بتوان به یک نوع کفش اشاره کرد که در سریال بازی مرکب استفاده شد و فروش آن در سراسر جهان از جمله آمریکا رشد نجومی داشت. این یک وجه از ماجراست، اما مسالهای که ایران اکنون موقعیت کره را در صنعت سرگرمی ندارد، تنها انحصار نیست.
مسئولان هنوز تفاوت فیلم و سریال داستانی، با مستند را نمیفهمند
به بازی مرکب بازگردیم. آیا با یک سریال با ساختاری خارقالعاده روبرو هستیم که تماشاگر را میخکوب میکند؟ نه! داستان سریال اسکوئید گیم درباره نابرابری در جامعه است که با فرمی پوپولیستی و در اوج سانتیمانتالیسم بیان میشود و در نهایت با یک پایان بندی ضعیف، تماشاگر را تنها میگذارد. این سریال و بسیاری از سریالها و فیلمهای کرهای مصداق بارز آن چیزی که گروهی در ایران برای آن تعبیر «سیاه نمایی» به کار میبرند؛ جامعهای درگیر نابرابری که اغلب مردمانش برای کسب ثروت دست به هر عملی میزنند. آن نگاه دقیقاً در کره جنوبی وجود ندارد و این آثار به چشم «داستان» میبینند و نه «واقعیت»! به همین دلیل فیلمساز میتواند «هر اثری» را با «هر مضمونی» خلق کند.
تا زمانی که متولیان از فیلم و سریال ایرانی توقع بیان واقعیت و بازنمایی رویدادهای جامعه را دارند و نمیتوانند بپذیرند، مسالهای که حتی یک مورد مابه ازای بیرونی ندارد، تبدیل به سوژه سریال شود و پخش شود، صنعت سرگرمیسازی ایران توان رقابت نخواهد داشت. متاسفانه برخی فیلمسازان ایرانی نیز در این دام گرفتار میشوند و میخواهند ثابت کنند آثارشان مابه ازای بیرون دارد، در حالی که تنها «آثار مستند» باید مابه ازای بیرونی داشته باشد و دیگر آثار داستانی نیاز نیست برآیند حقیقت باشند. اساساً اگر قرار بود چنین نگاهی حاکم باشد، بخش وسیعی از تولیدات سینمایی در مغرب زمین که در آنها از پلیس فاسد و رئیس جمهور فاسد نمایش داده میشود تا حتی سیستم به کلی فاسد نشان داده میشود، ساخته نمیشد.
متاسفانه مسئولین این نگاه که کلیات یا جزئیات فیلم و سریال باید مابه ازای بیرونی داشته باشد، به جامعه پمپاژ میکنند و همین باعث شده ساخت فیلم یا سریال که کاراکترهایش منفی یا ساده لوح باشند، با هر لهجهای به جز لهجه تهرانی تبعات داشته باشد و پس از ساخت هر اثر گروهی اعتراض کنند. این وضعیت در قبال اصناف نیز صادق است و مشخصاً میتوان سرنوشت سریال کمدی «در حاشیه» اشاره کرد که پزشکان تحمل نکردند و این سریال که بازگشت موفق مهران مدیری با یک سریال نود شبی بود، فرجام بدی داشت.
فیلمسازان باید آنچه را نشان دهند که متولیان در تحققش ناکام بودهاند
چالش اساسی اینکه برخی حتی تولیدات آثاری که ما به ازای بیرونی دارد را نیز برنمیتابند! به عنوان نمونه اخیراً از سوی یک مقام مسئول عنوان شده سریالی که در آن شخصی به دنبال حقش میرود، اما از طریق قانون به حقش نمیرسد یا اینکه یک شخص خود راساً مجری قانون شود یا جامعهای که امید به اصلاحش نیست و پر از فساد و درد است، نمیتواند ساخته شود. اینکه زنان طماع، اهل وسوسه و خشونت نشان داده شود، در حالی که اکثریت زنان این طور نیستند، نیز جزو خطوط قرمز است. اساساً اغراق در تولیدات سینمایی و سریالها که یک تکنیک مرسوم داستان پردازی است، مجاز نیست. اینکه کاراکتر نباید سیگار بکشد و رفتارهایی داشته باشد که گروههای مختلف خوششان نمیآید هم جای خود دارد.
اینها محصول همان تفکری است که نه تنها فیلم و سریال داستانی را مابه ازای واقعیت میداند، بلکه توقع دارد کارهای نکرده کارگزاران کشور را سازندگان فیلم و سریال جبران کنند؛ برای نمونه، در حالی که سالانه ۵۵ هزار میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف میشود و سیگار با قیمت پایین در ویترین همه مغازهها و دکههاست و مسئولان کشور هیچ اقدام عملیاتی برای کاهش مصرف سیگار نکردهاند، در زمان پخش سریال «شهرزاد» اثر حسن فتحی از سوی مسئولان بهداشتی وقت به مسئولان وقت سازمان سینمایی فشار آورده میشد که نباید سیگار در این سریال به این شکل نمایش داده شود؛ چون مروج سیگار است! از قضا تهیه کننده سریال «زخم کاری» نیز مجبور شد بگوید سیگار کشیدن کاراکتر اصلی این سریال با بازی جواد عزتی اشتباه بوده است!
سایر دستگاهها نیز که در بخشهای مختلف شکست خوردهاند، توقع دارند ضعفهای کنونی حتی در سریال و فیلمهای داستانی نه تنها نمایش داده نشود، بلکه بعضاً روایتهای بیان شود که ژانر فیلمها و سریالها را به «تخیلی» تغییر میدهد. با این اوصاف آیا میتوان انتظار داشت ایرانیها بازی مرکب را بسازند که با تفاسیر داخلی مشمول «ترویج خشونت، نمایش غیرواقعی جامعه، طمع کاری مردم، عدم امیدواری به دستیابی به موفقیت و تحقق عدالت» و دهها برچسب دیگر میشود و کوشش مسئولان کره جنوبی در خلق یک جامعه آرمانی را زیرسوال میبرد؟!
نظر کاربران
لوکیشن فیلمشون میکنن جاذبه گردشگری. اما ما پاسارگاد رو میکنیم مزرعه هویج